« نامه نوشتن به کسی که انسان ندیده و نمیشناسد کمی مضحک است، اصلاً برای من نامه نوشتن عجیب و غریب است من کسی را نداشتم که برایش نامه بنویسم بنابراین اگر نامههای من درجه یک نیست امیدوارم ببخشید… من همه عمر تنها بودهام، ناگهان یک نفر پیدا شده که نسبت به من و سرنوشت آینده من اظهار علاقه کرده است، لذا من تمام این تابستان راجع به شما فکر کردهام.»
بخش عظیمی از رمان بابا لنگ دراز همین نامه ها است .وقتی کتاب بابا لنگ دراز را در دست می گیرید باورتان نمی شود که این کتاب کم حجم تبدیل به یکی از جذاب ترین تجربه های کتابخوانی شده می شود و این کتاب شیرین و جذاب با شیوه قصه نویسی متفاوت را از یاد نخواهیم برد. شخصیت اصلی داستان، « جودی آبوت » دختر سرزنده و باهوشی است که در یک پرورشگاه بزرگ می شود اما با پشتیبانی مالیِ حامیِ ناشناس خود می تواند به مدرسه خصوصی راه یابد.جودی که حامی خود را نمی شناسد و فقط در یک نگاه از پشت سر دیده است، او را « بابا لنگ دراز » می نامد و اغلب درباره زندگی و فعالیت هایش به او نامه می نویسد (رمان در قالب همین نامه ها روایت می شود).جودی در مدرسه به سختی تلاش می کند تا فاصله فرهنگی خود با جامعه پیرامونش را که ناشی از بزرگ شدن در انزوای پرورشگاه است، جبران کند. در پایان، «بابا لنگ دراز» خود را معرفی می کند.
داستان «بابا لنگ دراز» اینگونه آغاز میشود: اولین چهارشنبهی هر ماه واقعاً وحشتناک بود؛ روزی که همه منتظرش بودند، با شجاعت آن را پشتسر میگذاشتند و خیلی زود فراموشش میکردند. در این روز همهی دیوارهای ساختمان باید بدون هیچ لکه، همه ی میز و صندلیها بدون گرد و خاک و همهی تختخوابها مرتب میبودند. نودوهفت بچهی کوچولوی یتیم باید نظام میشدند، موهایشان شانه میشد، لباس آهاردار سفید تنشان میکردند و هر دقیقه باید به آنها هشداد داده میشد که اگر کسی از میهمانان از شما سؤالی پرسید فقط بگویید: «بله قربان، نه قربان!»
نامه های جودی آبوت به بابا لنگ دراز به نوعی خاطره نگاری جودی یا جروشا محسوب می شود.خاطرات و گاه درگیریهای ذهنی پرامید و شادکننده یا حتی ناراحتیهای ذهنیای که با زبان شیوا و نوشتار صمیمانهی جودی به مخاطب القا میشد؛ به قدری دلنشین بود که خواننده، پی به چگونگی پیشروی داستان نمیبرد.نوشتههایی که به خوبی میتوانست غم یا شادی جودی را انتقال دهد و حتی با وجود اینکه نویسنده نیاز به فضا سازی در نوشته نداشت، با تغییر هر محیط در داستان در نامه به توصیف محیط و زیباییهای اطراف میپرداخت که داستان را از فضاسازی خوبی برخوردار میکرد.نکات آموزنده و ریزی که در داستان به چشم میخورد؛ بیان سختیهای زندگی کودکان بیسرپرست، از خود بیخودشدن خانوادههای ثروتمند و قشر پولدار جامعه که جز تفخر و تجمل به چیز دیگری فکر نمیکنند؛جملههای الهامبخش و انگیزشی که در بعضی از نامهها به چشم میخورد؛ علاوه بر مفیدبودن برای بابا لنگ دراز و بیان دلسوزی و عاقلبودن و ذکر توانایی نویسندگی جودی، برای خواننده هم مفید و مورد استفاده بود.
بابا لنگدراز که در ابتدا به صورت مجموعهای دنبالهدار در مجلهای ویژه زنان خانهدار چاپ میشد، با توجه به مضمون متفاوتش خیلی زود با استقبالی خاص مواجه شده و در سال ۱۹۱۲ در قالب یک کتاب روانه بازار شد. این کتاب تنها یک اثر داستانی ساده نبود، بلکه برانگیزاننده تحرکی برای بهبود وضعیت نگهداری از کودکان یتیم نیز بود. در سال ۱۹۱۴ نمایشنامه موفقی از آن با اقتباس خود وبستر بر روی صحنه رفت. در سال ۱۹۱۹ نیز فیلمی صامت با بازی مری پیکفورد از روی آن ساخته شد. وبستر در سال ۱۹۱۴ دشمن عزیز را به عنوان دنبالهای برای بابا لنگدراز منتشر کرد.
جین وبستر، نویسندهی این رمان، خواهرزادهی مارک تواین، نویسنده معروف آمریکایی است.آلیس جین چندلر وبستر، معروف به جین وبستر، در سال ۱۸۷۶، در نیویورک بهدنیا آمد. پدرش ناشری معتبر و مادرش خواهر مارک تواین نویسندهی معروف آمریکایی بود. او در سالهای ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۹ چند داستان نوشت که اغلب آنها دربارهی اتفاقات دوران تحصیل در مدرسه و دانشکده بودند. سپس چند داستان کوتاه هم چاپ کرد که چندان مورد استقبال قرار نگرفتند.این نویسنده در چهلویکسالگی، بعد از تولد دخترش از دنیا رفت.
یک دیدگاه
بازتاب ها: کتاب هایی که قبل از مرگ باید بخوانید | بدون