ریشه و داستان ضرب المثل «نمک گیر شده است»

سایت بدون – یعقوب لیث صفاری پیش از این که سردار بزرگ ایرانی شود، دزد و راهزن بود ، دزدی ماهر که در همان زمان هم رگه هایی از جوانمردی را از خود نشان می دهد ، او روزی به زیر قصر حاکم سیستان «درهم بن نصر» تونلی کشید و از زیر زمین در حالی نگهبانان در محوطه قدم می زدند ، خودش را به درون قصر رساند و هر چه طلا و جواهر در خزانه بود را از طریق تونل به بیرون برد، در این بین دید چیزی از میان وسائل به زمین افتاده است ، یک بلور شفاف و زیبا ابتدا فکر کرد الماسی درشت است بعد دید نه الماس نیست ، برای این که بداند چیست ، آن را به زبان چسباند ، یعقوب دید که نمک است ، برای همین هر چه جواهر بار کرده بود را به ابتدای تونل برد و رفت

درهم بن نصر صبح که ماجرا را دید ، امان داد به دزد و خواست ببیند ماجرا چیست ، یعقوب گفت:« من جواهرات را دزدیدم اما در آخرین لحظه نمک تو را خوردم و نمک گیر شدم ، برای همین دزدی از کسی که نمکش را خورده ام روا نبود»

حاکم سیستان او را ترفیع داد و پست قابل توجهی به او بخشید

مطلب پیشنهادی

نقاشی گمشده بعد از ۴ سال پیدا شد

یک تابلو نقاشی ربوده‌شده از «سالواتور روزا» پس از ۴ سال به گالری «دانشگاه آکسفورد»‌ …

یک دیدگاه

  1. بسیار داستان آموزنده ای است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *