درباره بونگ جون هو؛کارگردانی از جنس دغدغه‌های شرقی

حدود دو دهه‌ای می‌شود که برخی کارگردانان شرقی به‌خاطر سبک کاری و دید خاص خود، مورد توجه سینمای بین‌الملل قرار گرفته‌اند. پیش از این در شرق دور، سینمای ژاپن و البته آثار تجاری هنگ‌کنگ مورد توجه بودند، اما سینمای کره جنوبی ناگهان در اوج پا به میدان گذاشت و این با کم‌فروغ شدن ژاپن و هنگ‌کنگ همزمان بود. البته اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، در این بین کم هستند کارگردانانی که بدون توجه افراطی به جلب توجه منتقدان غربی و دریافت جوایز بین‌المللی، تنها و تنها برای دغدغه‌های خود که از جنس دغدغه‌های مردم کشورشان است، فیلم بسازند.  «بونگ جون هو» به‌عنوان یک کارگردان کره‌ای، از جمله هنرمندانی است که در دو دهه اخیر توانسته سینمای خاص خود و نگاهش را بدون دخیل کردن پزهای هنری و روشنفکرانه، در قالبی منسجم و صد البته هوشمندانه به تصویر بکشد. از جمله نکات مهم در فیلم‌های جون هو، این است که مخاطب شرقی و غربی در سطوح مختلف می‌تواند با فیلم‌هایش ارتباط بر قرار کند و دغدغه‌های این هنرمند که معمولا از درون مشکلات جامعه‌اش نشات می‌گیرد، برای همه قابل‌لمس است.  جون هو معمولا در کارهایش از دغدغه‌هایی مثل اختلاف طبقاتی، نابودی محیط‌زیست، زوایای تاریک روح آدمی و صد البته احساس تحقیر و اعتراض به استعمار کشورش توسط آمریکا می‌گوید. این کارگردان در ایران با فیلم معروف «خاطرات جنایت» که از تلویزیون پخش شده، شناخته می‌شود و طی ۱۹ سال فعالیت اخیرش توانسته مورد توجه منتقدان شرقی و غربی قرار گیرد. جون هو درنهایت پس از گرفتن جوایز مختلف از جشنواره‌های متفاوت، امسال توانست به خاطر فیلم «انگل» نخل طلای جشنواره کن را از آن خود کند.  به بهانه تولد این کارگردان آسیایی در ۱۴سپتامبر یا ۲۳ شهریور، نگاهی داریم به تعدادی از ساخته‌های معروفش در ۱۹ سال اخیر.

انگل

انگل یا (Parasite) نام فیلمی کره‌ای در ژانر درام و کمدی است به کارگردانی و نویسندگی «بونگ جون هو» محصول سال ۲۰۱۹کره جنوبی.

داستان فیلم انگل در مورد خانواده‌ای فقیر است که به دلیل بیکاری، شغل موقت درست کردن جعبه پیتزا برای یک رستوران را برگزیده‌اند. خانه آنها وضع بسیار بدی دارد و به‌قدری بی‌پول هستند که از اینترنت بی‌سیم همسایه‌ها استفاده می‌کنند. وضعیت زندگی این خانواده همین‌طور ادامه پیدا می‌کند تا اینکه «کی وو» پسر جوان این خانواده موفق می‌شود با نام مستعار و مدرک جعلی به‌عنوان معلم سرخانه، وارد خانواده‌ای ثروتمند شود. بعد از اینکه کی وو توانست جای خود را در این خانه لوکس و اشرافی پیدا کند، ابتدا خواهر و پس از آن دیگر اعضای خانواده‌اش را برای کار وارد این خانه می‌کند. بعد از ورود به این خانه، زندگی این خانواده فقیر در ظاهر تغییر می‌کند تا اینکه اتفاقاتی می‌افتد و آنها را در مسیر دیگری قرار می‌دهد… .
فیلم انگل مثل دیگر فیلم‌های جون هو حول زندگی اقشار پایین جامعه می‌چرخد و خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد که با وجود توانایی و استعداد، نتوانسته‌اند وضعیت بهتری را برای خود رقم بزنند. دغدغه به تصویر کشیدن اختلاف طبقاتی و نگاه تبعیض‌آمیز در این فیلم بیشتر و متمرکزتر از دیگر ساخته‌های جون هو، تبلور پیدا می‌کند و همین مطلب باعث می‌شود از همان ابتدای فیلم، مخاطب با تمام وجودش با این خانواده و مشکلات‌شان همراه شود.
کارگردان در انگل سعی کرده به مشکلات فرهنگی کشورش نیز بپردازد و به خاطر همین هم نشان می‌دهد که شخصیت‌های اصلی داستان برای ورود به طبقه بالاتر از اسامی انگلیسی مثل «کوین» و «جسیکا» استفاده می‌کنند و تنها با جعل مدرک و هویت‌شان می‌توانند اعتماد این ثروتمندان را جلب کنند.
این مساله نشان می‌دهد در جامعه‌ای مثل کره جنوبی هم مانند برخی کشورهای دیگر آسیایی، غربگرایی به‌قدری رواج پیدا کرده که دو جوان از قشر پایین، تنها به‌وسیله هویتی که به هیچ وجه شرقی نیست، می‌توانند خود را قابل‌قبول و مورد اعتماد نشان دهند و برای خود کاری آبرومند دست و پا کنند.
یکی دیگر از نکات قابل‌توجه فیلم انگل، به‌تصویر کشیدن فاصله طبقاتی در کره است. جمله معروف «رئیس پارک» به‌عنوان صاحبخانه اشرافی در مورد بوی گند قشر ضعیف جامعه، به‌عنوان نمادی از این فاصله، مدام در فیلم تکرار می‌شود و درنهایت هم همین نگاه تبعیض‌آمیز باعث می‌شود جنایت نهایی رقم بخورد… .  جون هو برای نشان دادن فاصله طبقاتی و اعتراض به استعمار کشورش به دست کشوری مانند آمریکا در فیلم انگل، با هنرمندی این دو مطلب را به هم می‌آمیزد و در صحنه‌هایی آن را به تصویر می‌کشد که باران تبدیل به سیل می‌شود و خانه کوچک این خانواده فقیر را پر می‌کند، ولی در عوض خانه اشرافی روی تپه‌ها بدون هیچ آسیبی باقی می‌ماند. فردای سیل، کی وو، پسر خانواده که به همراه پدر و خواهرش به کمپ پناه برده‌اند و همراه دیگر فقرا خانه و کاشانه‌شان بر باد رفته، از پدرش می‌پرسد که حالا چه نقشه‌ای دارد و پدر هم در جوابش می‌گوید: «برای زندگی نمیشه برنامه‌ریزی کرد، اطرافت رو ببین… پس نیازی به نقشه نیست، اما اینکه بعدش چه اتفاقی می‌افته مهمه… کشورها نابود یا فروخته میشن و هیچ‌کس اهمیتی نمیده… می‌فهمی که چی میگم.»  «الخاندرو گونسالس اینیاریتو»، رئیس هیات داوران جشنواره کن ۲۰۱۹ که مخاطب ایرانی او را به خاطر کارگردانی فیلم‌هایی چون «از گور برگشته» و «مرد پرنده‌ای» می‌شناسد، در کنفرانس خبری پس از مراسم اهدای جوایز کن درباره فیلم انگل گفت: «این فیلم تجربه‌‌ای منحصربه‌فرد و اثری غیرمنتظره است. همه ما را تحت تاثیر قرار داد. اینکه فیلم ما را از طریق ژانرهای مختلف با خود همراه می‌کند و به شکلی سرگرم‌کننده پیرامون مساله‌ای جهانی و اساسی حرف می‌زند، برای ما غیرقابل پیش‌بینی بود.»
درنهایت انگل توانست علاوه‌بر جوایز متعدد بین‌المللی نظر مثبت منتقدان غربی و شرقی را به دست بیاورد و با بردن جایزه نخل طلای کن، کلکسیون افتخاراتش را کامل کند. فیلم انگل علاوه‌بر کسب افتخارات هنری در گیشه هم موفق بود و چیزی حدود ۹۰ میلیون دلار فروش داشت.

سگی که پارس می‌کند، گاز نمی‌گیرد

سگی که پارس می‌کند گاز نمی‌گیرد (Barking Dogs Never Bite) نام فیلمی در ژانر اجتماعی و درام است، محصول سال ۲۰۰۰ کره جنوبی.

داستان فیلم در مورد دانشجوی دکترایی به نام «کو یون جو» است که امیدوار است با دادن رشوه به رئیس دانشگاه بتواند کاری برای خود در دانشگاه به‌عنوان مدرس پیدا کند. در این بین صدای سگی که در همسایگی آنهاست، مدام اعصابش را به‌هم می‌ریزد. به همین خاطر یون جو، اولین سگی را که می‌بیند برمی‌دارد و سعی می‌کند از شرش خلاص شود، ولی وقتی موفق می‌شود از شر سگ خلاص شود، می‌فهمد سگی که مرده، اصلا توانایی پارس کردن نداشته و سگ اصلی متعلق به همسایه دیگری است… .
فیلم «سگی که پارس می‌کند…» به‌عنوان اولین فیلم جدی جون هو و ورود حرفه‌ای این کارگردان به فیلمسازی، فیلمی عمیق و قابل‌قبول است.  در «سگی که پارس می‌کند…» کارگردان سعی کرده بیشتر دغدغه‌های قشر متوسط و ضعیف جامعه را به تصویر بکشد. البته با توجه به اینکه بسیاری از شخصیت‌ها و حتی سگ‌ها در این فیلم به نوعی نماد محسوب می‌شوند، در فیلم گاهی نمادها از شخصیت‌ها پیشی می‌گیرند و مخاطب را در گرفتن منظور کارگردان گیج می‌کنند؛ البته این‌ضعف به‌خاطر اینکه فیلم، اولین قدم‌های حرفه‌ای کارگردانش است، قابل‌چشم‌پوشی است.
در «سگی که پارس می‌کند…» مخاطب با شخصیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که به‌شدت باورپذیر هستند و هر یک برای خود داستانی از جنس مشکلات و دغدغه‌های مردم عادی دارند. کارگردان در این فیلم سعی کرده با کمک این شخصیت‌ها دیدی کلی از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، به مخاطب خود بدهد و بدون هیچ زرق و برقی چهره واقعی مردم کره‌جنوبی را به تصویر بکشد.

اوکجا

اوکجا (Okja) نام فیلمی در ژانر درام، اکشن و ماجراجویی است، محصول سال ۲۰۱۷ کره‌جنوبی و ایالات متحده آمریکا.

داستان فیلم اوکجا از جایی شروع می‌شود که یک کارخانه قدیمی آمریکایی که همیشه مدیرانش به مردم و طبقه کارگر ظلم کرده‌اند، با عوض کردن رئیسش سعی می‌کند گذشته را پاک کند. این‌بار « لوسی میراندو» به‌عنوان مدیر جدید می‌خواهد برخلاف پدر و خواهرش نانسی، برای خدمت به مردم دنیا و تهیه گوشت مورد نیاز آنها، نوعی خوک جدید را به‌عنوان منبع گوشتی در ۲۶ نقطه دنیا با سبک دامداری هر منطقه پرورش دهد و بعد از ۱۰ سال نتیجه را به مردم اطلاع دهد. البته این ظاهر ماجراست، درواقع این خوک‌ها که جهش‌یافته هستند با این تبلیغات قرار است به‌عنوان جانوران طبیعی جا زده و خوراک مردم خوش‌خیال شوند.
از طرف دیگر در کره‌جنوبی یکی از این خوک‌های جهش‌یافته که بیشتر از بقیه رشد کرده و بزرگ شده، در کنار دختربچه‌ای به نام «میجا» و پدربزرگش زندگی می‌کند و بعد از گذشت ۱۰سال، شرکت می‌خواهد سراغ خوک تبلیغاتی‌اش برود و او را از میجا جدا کند…
در فیلم اوکجا به‌عنوان فیلمی که محصول مشترک کره‌جنوبی و آمریکا است، جون‌هو، پا را فراتر گذاشته و مساله دخالت آمریکا در سبد غذایی و نظارت بر دیگر کشورها و حقی را که در این دخالت به خود می‌دهد، در قالبی فانتزی به تصویر کشیده و نقد کرده است.
در اوکجا، ظلم و قدرت‌طلبی آمریکا به همراه عدم‌توجه این کشور به منابع طبیعی به خاطر سود مادی‌اش، در قالب شرکتی به تصویر کشیده می‌شود که دوست دارد با تبلیغات فراوان خود را مشروع جلوه دهد و مهم‌تر اینکه در اوکجا به مشکلات خود ایالات متحده نیز اشاره می‌شود و لوسی میراندو به‌عنوان مدیر جدید در جایی اشاره می‌کند خود ایالات متحده که قرار است دنیا را از گرسنگی نجات بدهد، در بالای فهرست نیاز برای منابع غذایی قرار داشته و گرسنگان فراوانی دارد.
در فیلم اوکجا، چهره‌ای دلقک‌وار و فانتزی از مدیرانی به مخاطب ارائه می‌شود که با تبلیغات می‌خواهند ذهن مردم را به بازی بگیرند. دو خواهر میراندو، هسته اصلی این دروغ بزرگ هستند. نانسی یا خواهر بزرگ‌تر که به ظلم آشکار و کارهای خلاف شهرت داشت، به خاطر نفرت مردم مجبور می‌شود از مسند قدرت کناره‌گیری کند و به لندن برگردد و در عوض لوسی، به‌عنوان خواهر کوچک‌تر این خانواده در آمریکا می‌ماند و با ساخت چهره‌ای دروغین و به ظاهر انسان‌دوست، شغل خانوادگی را که خالی کردن جیب مردم است، ادامه می‌دهد.
صحنه‌های کشتارگاه در فیلم اوکجا جزء بهترین سکانس‌های این فیلم است که در آن نشان می‌دهد این شرکت به ظاهر عاشق حیوانات و محیط‌زیست، علاوه‌بر خوک‌های جهش‌یافته‌ای که به ۲۶ کشور جهان فرستاده، انبوهی از این جانوران عجیب‌الخلقه را سلاخی کرده و بدون اطلاع مردم از جهش‌یافته بودن، آنها را وارد سبد غذایی آنها کرده است.
فیلمبرداری فیلم اوکجا مانند دیگر فیلم‌های جون‌هو خاص است و طبیعت به زیباترین شکل در آن، به نمایش در آمده است. این‌بار داریوش خنجی، فیلمبردار دورگه ایرانی که پیش از این، فیلم هفت دیوید فنیچر و چهار فیلم از وودی آلن را فیلمبرداری کرده، فیلمبرداری اوکجا را به عهده گرفته است.  درنهایت اوکجا با وجود نقدهای بسیار مثبتی که از منتقدان دریافت کرد و با وجود بودجه ۵۰میلیون دلاری‌اش، به خاطر جهت‌گیری سیاسی و تبلیغات منفی، نتوانست بیشتر از دو میلیون دلار در گیشه فروش داشته باشد و تنها به دریافت جوایز بین‌المللی اکتفا کرد.

مادر

مادر یا(Mother) نام فیلمی در ژانر معمایی، جنایی و درام است، محصول سال ۲۰۰۹ کره‌جنوبی.

داستان فیلم مادر درمورد مادر و پسر فقیری است که در کنار هم روزگار می‌گذرانند. یک روز پسر که از قضا دچار عقب‌ماندگی ذهنی هم هست، به خاطر قتل دختر نوجوانی دستگیر می‌شود و مادر این پسر که تنها کسی که در زندگی‌اش دارد را در خطر می‌بیند، تصمیم می‌گیرد خودش برای نجات پسرش از تهمت قتل اقدام کند…
در فیلم مادر هم از همان ابتدا مخاطب با جامعه‌ای مواجه می‌شود که اختلاف طبقاتی در آن، به‌شدت موج می‌زند. این مساله با تصادف پسر پیرزن در ابتدای فیلم با بنز و فرار راننده آن، بدون توجه به تصادفی که کرده، شروع می‌شود و تا پایان فیلم ادامه می‌یابد.
در ادامه مخاطب، مادری درمانده را می‌بیند که حتی برای لحظه‌ای نمی‌خواهد پسرش را تنها بگذارد ولی سرنوشت این دو را در مسیری دیگر از یکدیگر جدا می‌کند و مادر که به خاطر مشکلات و فقر بسیار زیاد در گذشته یک‌بار به همراه پسر خردسالش اقدام به خودکشی کرده، این‌بار می‌خواهد به هر قیمتی جان پسرش را نجات دهد و در این راه از هیچ کاری رویگردان نیست.
در فیلم مادر هم مانند فیلم خاطرات جنایت، مخاطب سیستم غلط نظارت را می‌بیند که در آن پلیس تنها می‌خواهد پرونده را ببندد و در این راه حتی از شکنجه هم استفاده می‌کند، به امید اینکه بتواند قتل را بر گردن شخصیت عقب‌افتاده ماجرا بیندازد، البته این‌بار برخلاف فیلم خاطرات جنایت، شخصیت عقب‌مانده بی‌گناه نیست، اما جون‌هو در فیلم مادر، ضعف پلیس و سیستم قضایی و اجرای غلط عدالت را در کشورش، زیر سوال می‌برد و نقد می‌کند.  کارگردان در فیلم مادر هم مانند دیگر فیلم‌هایش، با تسلط به زبان طنز و با اشراف به خط داستانی که طراحی کرده است، موفق می‌شود مخاطب را تا پایان فیلم، پای روایت خود نگه دارد.  شخصیت‌پردازی در فیلم مادر بسیار باورپذیر و قابل‌لمس است، مخصوصا که بازیگران توانسته‌اند به خوبی در نقش‌های خود فرو بروند و خواست کارگردان را در این درام جنایی برآورده کنند.  درنهایت فیلم مادر توانست نماینده اسکار سال ۲۰۱۰ از کشور کره جنوبی باشد و علاوه‌بر دریافت جوایز بین‌المللی متعدد و نقدهای مثبت منتقدان با بودجه پنج میلیون دلاری‌‌اش چیزی حدود ۱۷ میلیون دلار در گیشه بفروشد و تهیه‌کنندگانش را راضی کند.

میزبان

میزبان (The Host) نام فیلمی در ژانر تخیلی و درام است، محصول سال ۲۰۰۶ کره جنوبی.

داستان فیلم از جایی شروع می‌شود که پروفسور آمریکایی به دستیار کره‌ای‌اش دستور می‌دهد مقدار زیادی مواد شیمیایی خطرناک آزمایشگاهی را در فاضلاب بریزد. این فاضلاب که به رودخانه مرکزی شهر سئول یعنی رودخانه «هان» متصل است، با ریختن مواد سمی به‌شدت آلوده می‌شود. به همین دلیل، بعد از گذشت چند سال هیولایی ترسناک و جهش‌یافته در این رودخانه به وجود می‌آید. از سوی دیگر مردی به نام «پارک گنگ دو» که در کنار رودخانه هان، اغذیه‌فروشی دارد و به همراه دختر و پدرش در آنجا زندگی می‌کند، گنگ دو در یک روز عادی هیولایی را می‌بیند که از رودخانه بیرون می‌آید و به مردم حمله‌ور می‌شود و زندگی‌شان را زیر و رو می‌کند… .
فیلم میزبان به‌عنوان یکی از اعتراضی‌ترین فیلم‌های جون هو شناخته می‌شود که از همان ابتدا یک‌راست انگشت اتهام را به سمت آمریکا می‌گیرد و این کشور را مایه به وجود آمدن مشکلاتی می‌داند که در گوشت و پوست طبیعت و کشورش ریشه دوانده است.  در میزبان سیر تغییرات و بلوغ فکری شخصیت اصلی داستان، طی ماجرا نشان داده می‌شود، به خاطر همین هم مخاطب در ابتدا می‌بیند که گنگ دو، با موهایی رنگ‌کرده و زرد و لباس و تیپ مخصوص نوجوانان آمریکایی و اروپایی می‌چرخد و هیچ شباهتی به یک مرد جوان کره‌ای ندارد، ولی در طول داستان این شمایل رفته‌رفته تغییر می‌کند.
مخاطب در میزبان می‌بیند که آمریکایی‌ها به‌عنوان کسانی معرفی می‌شوند که وقتی هیولا سر و کله‌اش پیدا شد، بدون اجازه، سریع به میدان می‌آیند و ادعا می‌کنند که دولت کره جنوبی در دفع این خطر ناتوان است، ولی در واقع آنها هیچ کاری جز دخالت بیجا نمی‌کنند و درنهایت هم گنگ دو، به همراه خانواده‌اش شر این هیولا را بدون کمک آمریکایی‌ها کم می‌کند.
در صحنه آخر فیلم وقتی مخاطب دوباره گنگ دو را می‌بیند، با مردی مواجه می‌شود که موهای سیاهی دارد و مانند یک جوان کره‌ای لباس پوشیده و هیچ اثری از ظاهر گنگ دوی سابق در او نیست و زمانی که اخبار تلویزیون اعلام می‌کند آمریکایی‌ها تصمیم گرفته‌اند اطلاعات مفیدی در مورد هیولای موردنظر در اختیار مردم کره بگذارند، گنگ دو به همراه پسرخوانده‌اش تصمیم می‌گیرند تلویزیون را خاموش کنند، چراکه به گفته پسر کوچک، هیچ مطلب جالبی در آن وجود ندارد!
با توجه به جهت‌گیری فیلم و سیر تکامل شخصیتی گنگ‌دو شاید در فیلم میزبان، هیولا تنها بهانه‌ای بوده که این خانواده را به‌عنوان نمادی از مردم قشر متوسط و عام کره، از آنچه استعمار به سرشان آورده، آگاه کند.  فیلم میزبان هم مانند دیگر ساخته‌های جون هو فیلمی موفق به حساب می‌آید. این فیلم توانست نظر منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند و علاوه‌بر دریافت جوایز متعدد، میزبان توانست عنوان پرفروش‌ترین فیلم کره‌ای در آمریکا را سال‌ها به خود اختصاص دهد. میزبان با بودجه ۱۱ میلیون دلاری و فروش ۹۰ میلیون دلاری‌اش رکورد فروش فیلم‌های خارجی‌زبان را در آمریکا شکست و تا سال‌ها بعد بی‌رقیب ماند.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل « درش را تخته کردند»

سایت بدون – در قدیم وقتی می خواستند جایی را پملپ کنند تا مانع رفت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *