معرفی کتاب/ «شکسپیر معاصر ما» ؛ نابغه ای برای همه اعصار

سایت بدون – آثار بزرگ ادبی و هنری به زمانی خاص محدود نیستند بلکه به همه دوران‌ها تعلق دارند. به عبارتی این آثار هم از «شخصیت و نیت» خالقانشان و هم از «شرایط دوران آفرینش»‌شان مستقل هستند. یان کات در اثر مشهورش، «شکسپیر معاصر ما»، تصویری از شکسپیر به دست داده که به روزگار ما تعلق دارد. یان کات با این کتاب، بر کارگردانان بسیاری تأثیر گذاشته و سهم مهمی در تحول نگاه به آثار شکسپیر داشته است. «شکسپیر معاصر ما» با فاصله‌ای چند دهه‌ای از انتشار نخستش، چند سال پیش با ترجمه رضا سرور در نشر بیدگل به فارسی منتشر شد و تاکنون چندین‌بار بازچاپ شده است.
مترجم کتاب در پیشگفتارش به این نکته اشاره کرده که اثر یان‌ کات خیلی دیر به فارسی ترجمه شده با این‌حال همچنان اثری معاصر است و معتقد است اگر این کتاب زودتر به فارسی در دسترس بود می‌توانست به درک بهتر ریشه‌های روند نوسازی در آثار کارگردانانی چون پیتر بروک، جورجیو استره‌لر، پیتر هال و آلک گینس کمک کند. او معتقد است که کتاب یان کات همچنان با ما معاصر است چرا که توضیح‌دهنده همان دلهره‌ و حساسیت‌ و خشونتی در آثار شکسپیر است که در جهان امروز دیده می‌شود: «مخاطبان چنین کتابی آن دسته از ادبا یا محققان منزه‌طلبی نیستند که در کنج عافیت کتابخانه‌ها به نسخه‌شناسی مشغول‌اند، بلکه به گفته کات، کسانی‌اند که حداقل یک ‌بار در نیمه‌های شب توسط پلیس از خواب برخیزانده شده باشند؛ کسانی که تجربه هولناک جنگ، اشغال، خشونت فیزیکی، جباریت ایدئولوژیک و سازوکار اعمال قدرت را همچون تجربه‌ای روزمره از سر گذرانده‌اند؛ کسانی که از طریق تجربیات معاصر خود بتوانند پشت چهره ریچارد سوم سایه‌ای از استالین را ببینند و با دیدن سرنوشت هستینگز به یاد آورند که چگونه امروزه مستبدان در تسویه‌حساب‌های خونین‌شان، خادمان سرسپرده خویش را همچون خائنان، محاکمه و اعدام می‌کنند؛ یا اینکه فضای جاسوسی کاخ السینور برایشان یادآور فضای پلیسی و مشحون از استراق سمع زمانه ما باشد؛ تریلوس و کرسیدا عبث‌‌بودن جنگ‌های خونین را یه یادشان آورد؛ زنجیره بی‌پایان قتل‌ها در مکبث تداعی‌کننده کیفیت کابوس‌وار سازوکار ارعاب معاصر باشد و نشان دهد چگونه آن که سازوکار تاریخ را به حرکت درمی‌آورد، خود زیر چرخ‌دنده‌های آن له می‌شود».
یان کات نظریه‌پردازد و منتقد تأثیرگذاری لهستانی است که در سال ۱۹۱۴ متولد شد و در ۲۰۰۱ از دنیا رفت. شهرت جهانی او به خاطر همین کتاب «شکسپیر معاصر ما» است. کات سال‌ها به عنوان منتقد و دراماتورژ در اروپا فعالیت می‌کرد و خودش هم کارگردانی آثاری از مولیر و مروژک را در کارنامه دارد. او در میانه دهه شصت میلادی به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا به تدریس تئاتر و نقد ادبی مشغول شد. سرور در بخش دیگری از پیشگفتارش به این نکته اشاره کرده که معاصربودن از نظر یان کات چیست. خود یان کات گفته بود که معاصربودن به معنای ارتباط میان دو زمان است. یکی زمانی که شخصیت‌های نمایش در آن به سر می‌برند و دیگری زمانی که بر تماشاگران می‌گذرد: «هرگاه در اجرایی این دو زمان دقیقا به یکدیگر متصل شوند، شکسپیری که معاصر ماست پدیدار می‌گردد. شکسپیر نه فقط معاصر زمانه خود بود، بلکه معاصر با گوته، کلایست، هوگو، برشت، بکت، ژنه و مالرو نیز هست». به این ترتیب رابطه‌ای دوسویه میان شکسپیر و نویسندگان پس از او پدید می‌آید و آنها بر افق معنایی هم اثر می‌گذارند. در واقع «این روابط دوسویه میان شکسپیر و نویسندگان متأخر چندان درهم‌تنیده و بر هم منطبق گشته‌اند که نمی‌توان از هم جدایشان ساخت. شکسپیر همان اندازه خوانش ما را از بکت متحول ساخته است که بکت فهم ما را از شکسپیر. کات در کتاب خود این برهم‌کنش پیچیده را به شکلی درخشان نمایان ساخته است».
مارتین اسلین در مقدمه‌ای که برای «شکسپیر معاصر ما» نوشته، به این نکته اشاره کرده که شکسپیر در زمان‌ها و مکان‌های مختلف معناهای مختلفی داشته و حتی در برخی نقاط جهان اهمیت و ضرورتی اساسی‌تر و مهم‌تر از کشورهای انگلیسی‌زبان داشته است. او همچنین می‌گوید عظمت برخی آثار هنری و ادبی در برخی مکان‌ها به خاطر تجربیاتی که در آنجا وجود داشته بیش از دیگر جاها نمایان می‌شود و بدین‌ترتیب عرصه‌های جدیدی پیش روی این آثار گشوده می‌شود. اسلین می‌گوید در نیمه قرن بیستم، برای شکسپیر این مکان لهستان بوده است و منظورش به طور مشخص همین اثر یان کات است. او نوشته است: ‌«اگر صحت داشته باشد که تجربیات سرنوشت‌ساز و تکان‌دهنده دوران ما عبارت‌ند از جنگ مدرن با تمام پیامدهای ویرانگرانه‌اش، تصرف کشورها توسط ارتش‌های اشغالگر، زندگی در شهرهای بمباران شده و اردوگاه‌های کار اجباری –که خود شامل تمام آن دوزخ دانته‌وار اردوگاه‌های کار اجباری، اتاق‌های گاز، نسل‌کشی‌ها، گتوها و ویرانگری‌های سازمان‌یافته است- و علاوه بر اینها اگر درست باشد که مبارزه با حکومت استبدادی در تمام شکل‌های آن، چه فاشیستی و چه استالینی، از مهم‌ترین و حساس‌ترین امرور سیاسی و ایدئولوژیکی دوران ماست، آن‌گاه به درستی می‌توان لهستان را به عنوان نقطه کانونی نیمه قرن بیستم تلقی نمود». لسهتان کشوری است که تمام این تجربه‌ها را در دورانی خاص پشت سر گذاشته است و نه تنها اینها را پشت سر گذاشته بلکه از «حساسیت و سنت» بیان این تجربه‌ها نیز برخوردار بوده است. اسلین در بخشی از مقاله‌اش نوشته: «از نظر تماشاگران و منتقدان تئاتر در دنیای انگلیسی‌زبان که برخلاف بیشتر مردم جهان از بروز شدید خشونت‌ها و اشغالگری بیگانگان، حتی در قرن بیستم، در امان بوده‌اند، جهان شکسپیر با نمایش‌نامه‌های تاریخی و تراژدی‌های سرنمون‌‌وارش، تمایل دارد که خود را چونان جهان داستان‌های پری‌وار و یا افسانه‌های دور و دراز نمایان سازد. برای روشنفکر حساس و فرهیخته‌ای چون یان کات، که در لهستان ویران‌شده از جنگ، تجربیات زنده‌ای را از سر گذرانده،‌ خشونت و شهوت و خون‌پالایی جهان شکسپیر، فضایی آشناست. مجاورت هر روزه با جنگ داخلی، خشونت، تعصب ایدئولوژیک، توطئه و پیامدهای سرکوبگرانه و خونین آن، نمایانگر نحوه زندگی در دوران شکسپیر است، چنان‌که گویی عصر الیزابت حال و هوای اروپای شرقی در نیمه قرن بیستم را داشته است و کماکان دارد (همان‌گونه که ما نیز همگی مستعد فراموش کردن چشم‌انداز پرصلح‌وصفا به آن عصر الیزابتی هستیم که گویی از درون کتاب‌های کودکان و کارت‌پستال‌های توریستی بیرون آمده است). جای تعجب نیست که برای منتقدی چون کات، ریچارد سوم چیزی نباشد جز یک شخصیت خبیث مبالغه‌آمیز، هیولای پوشالی کم‌وبیش کمیکی که ما نمی‌توانیم شرارت‌هایش را کاملا جدی بگیریم (به همین دلیل است که لارنس اولیویه در فیلمش نقش او را مانند شخصیت منفی ملودرام‌ها، با نگاه‌هایی موذیانه و طنزآمیز بازی کرد). از نظر کات، ریچارد سوم –که مسلما باید به دوران الیزابت تعلق داشته باشد- مظهر واقعیت سیاسی انضمامی است».
یان کات بر اساس دیدگاه شخصی و نیز تجربیاتی که از روزگارش کسب کرده توانسته تصویری از شکسپیر به دست دهد که هم‌روزگار ماست. کتاب او دو بخش با نام‌های «تراژدی‌ها» و «کمدی‌ها» دارد به همراه پیوستی که شامل سه متن است. در بخشی از مقاله‌ «لیرشاه یا دست‌آخر» می‌خوانیم: «از پایان قرن هجدهم تاکنون هیچ نمایش‌نامه‌نویسی بیش از شکسپیر بر تئاتر اروپا تأثیر نگذاشته است؛‌ اما تماشاخانه‌هایی که نمایش‌های شکسپیر در آنها اجرا می‌شدند خود متأثر از نمایش‌های معاصرانشان بوده‌اند. آثار شکسپیر به اندازه سایر نمایش‌نامه‌های معاصرش تأثیری زنده داشتند و تا آنجا که از تفاسیر این نمایش‌نامه‌ها برمی‌آید، آثار شکسپیر از نیرویی حیات‌بخش و زنده برخوردار بودند. اگر اجراهای شکسپیر بر صحنه حالتی ملال‌آور و بی‌روح داشته باشند، آن‌گاه این بدان معناست که نه تنها تئاتر بلکه کلیه نمایش‌نامه‌های نوشته‌شده در آن دوره خاص نیز مرده‌اند. این یکی از دلایلی است که نشان می‌دهد چرا عمومیت آثار شکسپیر هرگز منحصر به دوره خاص نیست».

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «غلط انداز»

سایت بدون – غلط انداز یک اصطلاح میان شکار چیان است غلط انداز کسی است …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *