نگاهی به کتاب «امید علیه امید»/امید در عین نومیدی

ابراهیم عمران
سیستم مستبد گونه و تک بعدی «استالینیستی» در مواجهه با روشنفکران و نویسنده‌های شوروی، آنچنان سخت رفتار می‌کرد که بسیاری از آنان حاضر بودند دست از نوشتن و تولید فکر و اندیشه بردارند تا مجبور به‌کار در اردوگاه‌های اجباری و تبعید به نقاط دوردست نباشند. در دوره «وحشت استالینی» بودند نویسندگان و متفکرانی که این‌گونه نمی‌اندیشیدند و جان خود را نیز از دست می‌دادند ولی بر اصول و اساسی که بدان پایبند بودند، باقی ماندند.
از جمله کتاب‌هایی که درباره این‌گونه متفکران و نویسنده‌ها و شاعران منتشر شده که می‌تواند زندگی سخت روزانه اینگونه افراد را به‌طور ملموسی نشان دهد، «امید علیه امید» نادژدا ماندلشتام بیوه «اوسیپ ماندلشتام» است که آنچنان واژگان در آن بی‌ریا و در عین حال واقعی نوشته شده که هر خواننده و مخاطبی را درگیر میزان وحشتی می‌کند که در آن دوره خاص در کشوری با مختصات شوروی وجود داشت. اوسیپ ماندلشتام شاعری بود که تن به ساختار مجیزگویی استالینی نمی‌داد و به‌همین سبب موجب خشم کانون نویسندگان و اتحادیه شوروی بود. اتحادیه‌ای که حتی با وجود تنگدستی چنین نویسندگانی حاضر نبود کتابی از آنان چاپ شود یا ترجمه‌ای توسط آنان صورت پذیرد‌. اوسیپ نیز طی چند بار دستگیری سرانجام در تبعیدگاهش و در اردوگاه کار اجباری جان سپرد و بیوه‌اش سال‌ها بعد تصمیم گرفت زندگی روزانه‌شان را به کتاب تبدیل کند. جنسی از زندگی که حس انسانی از آن فوران می‌کرد. حسی که باعث می‌شد دیگران از افراد عادی و کسانی که در حوزه‌های عمومی و خصوصی مبادرت به کمک به این دو می‌‌کردند و از قرض دادن پول تا دادن لباس بدان‌ها دریغ نمی‌کردند.
دوره وحشت و پاکسازی استالین و دار و دسته‌اش در برخی موارد هم بخشش‌هایی در مورد نویسندگان اعمال می‌کرد که جمله معروف «منزوی کنید اما سالم نگهش دارید» از آن دست می‌بود‌. شعری که ماندلشتام در وصف استالین و «آن قاتل و دهقان کش» سرود سبب ساز دستگیری‌های چندگانه شاعر شد ولی دلیل کشتن در لحظه برای ماندلشتام نشد؛ چه که وساطت‌هایی که مستقیم و غیر مستقیم توسط افرادی چون پاسترناک (خالق رمان دکتر ژیواگو که خود نیز قربانی این سیستم بود) سبب ساز ادامه نفس کشیدن‌های سخت ماندلشتام شد. زندگی ای که کم از مردن نداشت و به قول نادژدا همسرش، هروقت که صدای ماشینی می‌آمد یا آسانسوری در طبقه‌ای متوقف می‌شد، ترس همه وجودشان را فرا می‌گرفت. در دوره‌ای که کسی از کسی نمی‌پرسید دیگری برای چه دستگیر شده، چون به هر دلیلی که ممکن است به ذهن برسد، این امکان وجود داشت.
کتاب تبار شناسی نسلی از شوروی را نشان می‌دهد که در حقیقت کارگزاران اصلی فرهنگ و سیاست را بخوبی به تصویر می‌کشد. دوره‌هایی که به قول ماندلشتامِ شاعر به دوره قبل و بعد گیاهخواری رژیم معروف شد که بیشتر دگراندیشان شوروی را از بین برد. هر چند بعد از کنگره بیستم و افشاگری‌های خروشچف، دوره اعاده حیثیت‌ها آغاز شد ولی برای برخی بعد از مرگشان، نیز ادامه دار بود و کتاب‌هایشان نیز کماکان ممنوع و نام بردن نیز از ایشان ممنوع تر… کتاب آن چنان فضای رعب و وحشت استالینی را بخوبی نشان می‌دهد که به قول منتقد نیوزویک «چشم‌اندازی لرزه آور از روسیه زیر مهر ترور و ارعاب حکومتی» در آن متبلور است. نثر ساده و در عین حال افشاگرانه نادژدا آنچنان است که این کتاب در خود شوروی نیز موافقان و مخالفان فراوانی دارد. از آنانی که در همه حال به این زوج کمک کردند مثل «آنا اخماتووا» که خود و پسرش ۱۸ سال در اردوگاه کار اجباری بود و دیگرانی که در کسوت همکار و دوست در اتحادیه به آنها، ناسپاسی می‌کردند.
نقطه قوت این اثر زندگینامه‌ای نشان دادن برهه‌ای از زمان در کشوری کمونیستی است که در لوای خدمت همگانی به خلق، تاب و توان انتقاد را نداشت و کوچک‌ترین نقد و خرده‌ای را با تبعید و مرگ بعد از آن پاسخ می‌داد‌. اردوگاه‌های کار اجباری یا تبعید به شهرهای دور‌تر از مسکو(حداقل صد کیلومتر آن طرف تر) از این دست اقدامات حکومتی بود که نویسنده کتاب با جزئیات فراوان و باورنکردنی از زندگی زوجی چون خود، آن را نوشته که با ترجمه کم نقص بیژن اشتری خواندنی‌تر می‌شود. نادژدا ماندلشتام کتاب «امید علیه امید» را در سال ۱۹۶۴ نوشت. در آن زمان امکان چاپ کتاب در شوروی فراهم نبود و به‌همین دلیل دستنوشته‌های خانم ماندلشتام پنهانی از شوروی خارج و پس از ترجمه به زبان انگلیسی برای اولین بار در غرب چاپ و منتشر شد. هریسون سالیسبوری یکی از نویسندگان روسی، درباره این کتاب گفته: «هیچ کتابی به اندازه این کتاب نتوانسته جهنم‌دره‌ای را که روسیه در زیر حکومت استالین به آن مبدل شد، شرح دهد. این کتاب در عین حال شرح درخشانی است درباره اوسیپ ماندلشتام، بزرگ‌ترین شاعر روسی قرن بیستم، که از زبان بیوه وفادارش بیان شده است.»
این کتاب همان‌طور که از نام نویسنده‌اش نادژدا می‌آید «امیدی» را می‌پروراند که می‌تواند در پسِ سال‌ها مقاومت متبلور شود. چه که نادژدا در زبان روسی به معنای امید است و امید علیه امید، شیوا و گویاترین نامی است که می‌شد برای آن انتخاب کرد. برای شناخت حکومتی توتالیتر و تمامیت‌خواه در پس همه آرمان‌های جهانشمولی که استالین و جانشینانش داشتند، غافل از اینکه تاب کم‌ترین نقدی در حوزه فرهنگ را نداشتند و در همه حوزه‌ها سرک می‌کشیدند که به قول ماندلشتام: او هوایی را که تنفس می‌کنم ربوده است/ آن آشوری قلبم را در دستش دارد.

امید علیه امید
نویسنده: نادژدا ماندلشتام
مترجم: بیژن اشتری
نشر ثالث
۶۲۰ صفحه
چاپ اول:

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «دلنگ دلنگ»

سایت بدون – صدای زنگ شتر و هر زنگوله ای که به گردن حیوانات وصل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *