یادداشت استاد شفیعی کدکنی درباره متنِ پنهانِ شعرِ حافظ/ هنر زیبای ربودن

غرض از متن پنهان در مواردی نوعی نشان دادن آثاری است که در آفرینش یک «متن» text قابل جستجو باشند. تمام خلاقیت‌های ادبی تاریخِ بشر سرشار از «متن پنهان» است. تمام آثار بزرگان ما، در هر صفحه و سطر، مصداقِ متن پنهان است. یادش به خیر، مهدی اخوان ثالث در مورد حافظ می‌گفت: «خواجه با همه جمع‌المال» بوده و از هرکه هرچه را می‌پسندیده برداشته است.»
الیوت گفته است: «شاعر خام، تقلید می‌کند و شاعر پخته می‌رباید.» این «ربودن» در میان بزرگان ما امری زشت تلقّی نمی‌شده است. این غزل را به عنوان نمونهٔ حضور دو یا سه شاعر در یک غزل حافظ آوردم.

نسیمِ صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی

تو پیکِ خلوتِ رازی و دیده بر سرِ راهت
«به مردمی نه به فرمان» چنان بران که تو دانی

بگو که جانِ عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعلِ روح‌فزایش ببخش آن که تو دانی

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب است
«اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی»

امید در کمر زرکشَت چگونه ببندم
دقیقه‌ای‌ست نگارا در آن میان که تو دانی

یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ!
حدیثِ عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

زمینِ غزل را حافظ از نظامی گرفته، ولی مصراعی از سعدی را که آن را تضمین کرده، جوری برگزیده است که در زمینِ غزلِ او بسیار طبیعی جا می‌گیرد. بیتِ سعدی در دیوان او بدین گونه است:

سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی

و بیت نظامی که تعبیرِ «به مردمی نه به فرمان» را از آن گرفته، در اصل درین زمین قرار نمی‌گرفته است زیرا مطلع غزل نظامی بدین گونه است:

من آن نِیَم که تو دیدی تو آنی و بِه از آنی
تو را فزوده جمال و مرا نمانده جوانی

حال اگر بخواهیم تعبیراتی از نوع
۱) صبحِ سعادت (و حتی نسیم صبحِ سعادت)
۲) خلوتِ راز (و حتی پیکِ خلوتِ راز)
۳) لعلِ روح‌فزا
و امثال آنها را، درین غزل، تعقیب کنیم، برای هرکدام، در چندین دیوان از قدما و بیشتر معاصران او می‌توانیم نمونه‌هایی بیاوریم. غرض اشاراتی بود به قدرتِ تصرّفِ حافظ در مواریثِ شاعرانِ معاصرش و نیز قدما.
صورتگرایان روس نیز شبیه همین عقیده را داشته‌اند و معتقد بوده‌اند که در زیر آسمانْ هیچ حرف تازه‌ای وجود ندارد، آنچه جایگاه یک شاعر را فرا می‌بَرَد همانا شیوهٔ ترکیب و عرضه کردنِ اوست و این که چگونه هر چیزی را به «روش» خود می‌آراید.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۲۰۴–۲۰۰

*«زمین» یک اصطلاح ویژهٔ نقد ادبی در زبان فارسی عصر صفوی و بعد از آن است و مقصود از آن «وحدت وزن و قافیه و ردیف» در یک غزل.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «آخ نگفتن»

سایت بدون – آخ کمترین واکنش انسان به درد و رنج است آخ گفتن خیلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *