آن چیزهایی که در مورد جعفر کاشانی نمی دانید/نسل ملخک

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2015-05-14 05:29:00Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

سایت بدون – نسل جوان تنها برداشت و اطلاعاتی که از جعفر کاشانی دارد، حداکثر به ۱۰ تا ۲۰ سال اخیر برمی‌گردد و فقط دوره مدیریت او را در برمی‌گیرد و آن هم مدیریت پرزحمت و کم ثمرش در پرسپولیس و نه مدیریت پرزحمت‌تر و کم ثمرترش در شاهین را. قبل از اینکه از این مدیریت‌ها بگوییم اجازه بدهید به گذشته دورتر سفر کنیم و از دوره بازیگری آقاجعفر که دیروز وی را در کمال تأثر از دست دادیم، بگوییم. مردی که در دفاع وسط فوتبال ایران کارهایی کرد که پیش‌تر از کمتر بازیکن این پست مشاهده شده بود.
همانطور که کاشانی در دهه ۱۳۷۰ مسئول بازآفرینی شاهین و بخشیدن اعتباری جدید به این باشگاه بارها «لطمه خورده و محو شده» شد، دوره بازیگری وی نیز در این باشگاه پایه‌گذاری و تکوین شد. در اواسط دهه ۱۳۴۰ که شاهین مثل دارایی در هرم فوتبال تهران و به واقع کل کشور قرار داشت، کاشانی یکی از ارکان آن تیم بود. او و همینطور همایون بهزادی، حسین کلانی، برادران وطنخواه، ناظم گنجا‌پور، حمید جاسمیان و محراب شاهرخی باشگاهی را استوار و خروشان ساخته بودند که در عصر و زمانه حضور باشگاه‌های کوچکتری مثل نادر، آتش‌نشانی، دیهیم، افسر و همچنین راه‌آهن و بانک ملی تنه به تنه دارایی و تهران جوان، سایر غول‌های آن زمان فوتبال تهران می‌سایید و نه به حداقل‌ها بلکه به بهترین‌ها چشم داشت و می‌خواست تیم اول کل ایران باشد و البته اینچنین نیز بود.

حتی محبوب‌تر از شاهین
نامرادی‌های زمانه و برخوردهای ناجوانمردانه دستگاه ورزش رژیم شاه مخلوع با شاهین و تعطیلی موقتی و سپس دائمی این باشگاه و لغو حضور شش شاهینی در تیم اعزامی به المپیک ۱۹۶۴ توکیو پای آن شاهینی‌ها را به پرسپولیس، پیکان و سپس مجدداً پرسپولیس باز کرد و زندگی در باشگاهی که «عبدو» بنیانگذار پرسپولیس بنا نهاده و هم خالق ثروت برای آن بود و هم اعتباری که باید بازیکنانش آن را به ارمغان می‌آوردند، به جعفر کاشانی فرصتی برای کسب شهرت بیشتر داد. محبوبیت فراوان شاهین پس از انتقال بخشی بزرگ از روح و جسم این باشگاه به پرسپولیس و اضافه شدن جوان‌ترهایی مثل ابراهیم آشتیانی، فریدون معینی، ایرج سلیمانی، جعفر ایرانپاک و البته علی آقای پروین (بچه درخشان محله عارف) پرسپولیس را به محبوبیتی رساند که حتی از حد و حدود شاهین نیز فراتر رفت. آلن راجرز انگلیسی آمد و شاهینی‌ها را در قالب پرسپولیس صاحب یک بازی بریتانیایی و قدرتی کرد. توپ‌ها از چپ و راست ریخته می‌شدند و همایون بهزادی با سر و کلانی و ایرانپاک و فتاحی هم با سر و هم با پا ضربات آخر ار می‌زدند. پرسپولیس تبدیل به تیم اول ایران شد اما استقلال نیز که تاج نامیده می‌شد، با مربیگری یک خارجی دیگر (زدراکو رایکوف یوگسلاو) تبدیل به دیگر غول پایتخت شد. دارایی قدری نزول کرد و حتی با مربیگری جلال طالبی چیزی در حد گذشته‌اش نشد. «تهران جوان» سوت شد. دیهیم و افسر که به خاندان تاج تعلق داشتند بازیگران نقش دوم و سوم فوتبال تهرانی شدند که پس از شروع اولین لیگ سراسری ایران (با نام جام تخت جمشید) مجبور بود فقط برنده‌هایش را به جنگ شهرستانی‌های راهواری همچون ملوان، ذوب‌آهن، تراکتور، برق شیراز و ابومسلم بفرستد.

شکل و ریخت آن مدافعان
هر چقدر هم که خط حمله پرسپولیس آتشین بود و نمی‌شد از بهزادی، کلانی، ایرانپاک، فتاحی و در مقاطعی دیگر از نورایی و گنجاپور و پیش از تمامی آنها از شیرزادگان زخم نخورد، خط دفاعی قرمزها هم از استواری بهره می‌برد که فقط در کار بزرگان می‌شد نمونه آن را رؤیت کرد. این خط در سال‌های ۱۳۵۲ و ۵۳ از راست به چپ چنین شکل و ریخت و آدم‌هایی را دربرداشت؛ ابراهیم آشتیانی فقید مدافع راست بود که ملی‌پوش شده و بهترین مرد این پست در کل ایران تلقی می‌شد و هنوز حسن نظری نیامده بود که خار چشمش باشد. جعفر کاشانی دفاع وسط عقب زن بود و به قول امروزی‌ها سوییپری که پشت همه را جمع و دروازه سرخ‌ها را از خطرات حفظ می‌کرد، عزت الله (بیوک) وطنخواه دفاع وسط جلوزنی که اینک در فوتبال مدرن او را استاپر می‌نامند و اخوی مو ریخته و محترم بیوک یعنی رضا وطنخواه نیز در دفاع چپ جولان می‌داد البته اگر شرایط ایجاب می‌کرد کاشانی و بیوک وظایف‌شان را جابه‌جا می‌کردند و جعفر استاپر می‌شد و بیوک پشت او را پوشش می‌داد.
 رقبای طراز اول
این را که چرا بیوک و رضا به اندازه آشتیانی و کاشانی ملی‌پوش نشدند و در ازای بیش از ۴۰ بازی ملی هر یک از آن دو عزیز از دست رفته راهی به تیم ملی نیافتند، نه در لیاقت کمتر آنها بلکه در این نکته بجویید که مدافعان خوب پرتعداد دیگری نیز در آن عصر و زمانه در فوتبال ایران جولان می‌دادند. از اکبر کارگر جم گرفته تا مجید حلوایی و البته حسن آقای حبیبی همه در حدی بودند که تیم ملی به آنها نیاز داشت. ترکیبی که نام بردیم البته وحی منزل نبود در زمانی که محراب سرحال بود و هنوز آشتیانی آن ظهور توفان‌وار را نداشت و عقل و خرد عزت الله وطنخواه بر دلاوری سایرین سایه نینداخته بود، این جنوبی سیه چرده و خونگرم (محراب) نیز بارها در دفاع پرسپولیس فیکس بازی کرد و حمید جاسمیان هم در روزهایی که آشتیانی مشق جوانی‌اش را می‌نوشت به یک الگوی خوب و اولیه برای دفاع راست‌ها تبدیل شده بود. یک نیم نسل جلوتر پرسپولیس مسیح مسیح نیمای جوان و بیژن ذولفقار نسب سرسخت را نیز در لشکر دفاعی خود یافت اما اگر دوران اوج بالندگی جعفر آقای کاشانی را می‌طلبید آن را در همان خط دفاعی و در میان همان نفراتی جست و جو کنید که نام‌شان را آوردیم. جعفر چنان شکوفا شد که به تیم ملی نیز راه یافت و در معیت آن فاتح جام ملت‌های آسیای ۱۹۶۸ در تهران و چهار سال بعد جام ملت‌های بعدی در بانکوک شد.
 تکه اول «استاد»
ده‌ها حسن را می‌شد در بازی و نحوه کار کاشانی رؤیت کرد اما مشهورترین حرکت و شاخص‌ترین تکه او حرکتی بود که در زمان دفع توپ‌های ناگهانی و ارسال شده به قلب دفاعی تیمش انجام می‌داد و آن را «ملخک» می‌نامیدند. جعفر کاشانی در این لحظات بسیار سریع و با پشتگرمی حضور بیوک وطنخواه  یا محراب شاهرخی در نزدیکی خود با جهشی بلند هر دوپای خود را به سمت آسمان می‌برد و معمولاً پای چپ را به هنگام فرود ستون می‌کرد و قبل از فرود با پای راست توپ را می‌نواخت و از منطقه خطر دور می‌کرد. ملخک او طوری با سرعت و موفقیت اجرا می‌شد که بینندگان حرکت او فقط پس از کامل شدن آن صحنه را در ذهن بررسی و ابراز شگفتی می‌کردند. جعفر از این طریق این بخت را برای خود ایجاد می‌کرد که قبل از بالا گرفتن خطرات تیم رقیب و کم آوردن یارانش توپ را از ۱۸ قدم دور و ختم غائله را اعلام کند. کاشانی صرافت‌ها و کارایی‌های دیگری نیز در کارهای دفاعی داشت و یکی از بارزترین آنها قوه بازی هوایی او و تشخیص حرکت بعدی رقبا قبل از تحقق آن و به تبع آن دفع توپ قبل از به سقوط کشیده شدن دروازه قرمزهای پایتخت بود که در آن زمان بیشتر توسط هادی طاووسی حفاظت می‌شد. اضافه بر این کاشانی با بدنی چالاک که حرکات او را چابک می‌ساخت دائماً در عرض خط دفاعی حرکت می‌کرد و او و بیوک وطنخواه با بیشترین هماهنگی با یکدیگر حملات رقبا را از تک و تا می‌انداختند تا هافبک‌های پرسپولیس توپ را بگیرند و برای تهاجماتی که پیش‌تر نام‌شان آمد فرصت‌سازی و کار را تمام کنند.
به این ترتیب کاشانی نه فقط یکی از پنج مدافع وسط برتر ایران در سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷ تلقی می‌شد بلکه در یک گستره طولانی‌تر و در درازای تاریخ فوتبال ایران برازنده شناخته شدن به عنوان یکی از ۱۰ مدافع میانی نخست تمامی دوران‌های ما است. مردی که عقل و هوش از سر و رویش می‌بارید و هر حرکتش بوی تعقل می‌داد.

دیپلمات برجسته
همین تعقل و هوشیارانه حرف زدن و استعداد گفتن هزاران کلمه بدون رو کردن هیچ نکته مهم رازآلودی سبب شد که جعفر در زندگی دوم خود و عرصه فعالیت‌های غیر فوتبالی‌اش نیز موفق باشد. شاید هم بهتر باشد بگوییم آنچه به جعفر کاشانی کمک کرد تا سال‌ها کارمند وزارت خارجه ایران باشد و فوتبال را به شغل دوم خود تبدیل کند و در همان وزارت خارجه بازنشسته شود همان خصلت‌هایی بود که برشمردیم. توداری شگفت‌انگیز کاشانی و سیاستمداری‌اش در برخورد با آدم‌ها و انسان‌های اطراف و این را که چه چیزی را بگوید که هم منظور حاصل آید و هم سیخ و کباب نسوزد از هنرهای ویژه مردی بود که فوتبال را هم مثل دیپلمات‌ها بازی می‌کرد و یک گرم عرق اضافی نمی‌ریخت و یک گام اضافی بر نمی‌داشت و هر حرکت و هر ضربه‌اش در یک مسابقه فوتبال بوی پختگی مردانی را می‌داد که باید سیاست‌پیشه‌های فوتبال نامیده شوند. چیزی مثل قیصر آلمانی‌ها (فرانس بکن باوئر) که این روزها از بیماری چشمی رنج می‌برد  یا بابی مور انگلیسی‌ها که سال‌ها پیش بر اثر سرطان درگذشت  یا گنانوشیره‌آ ایتالیایی که هنوز در قید حیات است.
دوران مدیریت کاشانی با همه موفقیت‌های به ظاهر کوچکی همراه بود که میدان و عرصه بسته و نفسگیر کارهای اداری در فوتبال ایران زمینه رشد بیشتر آن را مسدود می‌سازند. شاهین که در سال‌های آخر حکومت شاه خائن با نام شهباز تجدید فعالیت کرده و در سال‌های پس از انقلاب از نو نام شاهین را اختیار کرده بود با دور ماندن از غوغای پیشتازان دهه ۱۳۶۰ به لیگ کوچکتر شده تهران ارجاع شد و چون آنجا چیزی نشد شاهینی‌های قدیمی و اصیل مثل اکرامی‌ها و برومندها از جوان بالنده سابق‌شان جعفر کاشانی خواستند همت کند و کارهای اداری ساخت یک باشگاه تازه و بهتر بگوییم یک عمارت تازه و فراگیر را برای این باشگاه مدیریت کند.
کاشانی که سال‌های آخر حضورش در وزارت خارجه را سپری می‌کرد و راهی به نظام کاری امیر عابدینی در پرسپولیس نمی‌یافت آن مسئولیت را پذیرفت و با اینکه شاهین با نفراتی مثل ضیایی، محرمی و البته قلعه‌نویی برخی دوران‌های خوب را سپری کرد اما ۱۵ سال تلاش پیوسته و ناپیوسته کاشانی برای تبدیل شدن مجدد شاهین به نهادی که پیش‌تر بود و هر وجه آن باشکوه پیوند می‌خورد و منادی و مظهر پیروزی بود ثمرهایی کمتر از ضایعات حاصله بر جای گذاشت و شاهین چه به لحاظ عمارت و باشگاه و ساختمان و تأسیسات و چه به لحاظ اعتبار و محبوبیت هرگز به شاهین دهه ۱۳۴۰ تبدیل نشد در نتیجه از نو و این بار بدون اهرم‌های قبلی محو شد و رفت  و وقتی هم از جعفر آقا خواستند قدم رنجه کند و عضو هیأت مدیره پرسپولیس شود و در نهایت بر مسند رئیس هیأت مدیره بنشیند، او در آرزوهای محالش آنقدر از لزوم تبدیل شدن «تیم پرسپولیس» به «باشگاه پرسپولیس» گفت که نسل جوان‌تر کسل و از دست او خسته شد و به اشتباه گمان کرد چیزی بیش از این از او بر نمی‌آید و وی در افسون چیزی به ‌سر می‌برد که در فوتبال ایران بیگانه‌ترین اتفاق تلقی می‌شود. حرف‌های جعفر برای نسل جدید خشک و تشریفاتی و دور از حقایق روز نشان می‌داد و وقتی روزی گفت موفقیت‌های پرسپولیس در سال‌های اخیر فقط به خاطر مربیگری برانکو نیست، بیشتر از چشم هواداران جوان این تیم افتاد. حقیقت امر این است که کاشانی واقعیات را در زمانه‌ای می‌گفت که کسی گوش شنوایی برای حقیقت ندارد و بافت وجودی دیپلماتیک او با کلماتی متجلی می‌شد که نسل فعلی آن را در جریانات روز بی‌تأثیر می‌دانست.

آنها نمی‌دانند
آنها نمی‌دانند که جعفر در دوره بازیگری‌اش چه مدافع هوشمندی بود و حتی این را هم نمی‌دانند که در دوره مدیریت‌اش با منش آقاوار و جملات سنجیده‌اش چقدر به پست مدیریت در فوتبال ایران اعتبار بخشید. ایرادی ندارد زیرا نسل مدیران فعلی و بازیکنان کنونی آنقدر پرخطا هستند که امروزی‌ها ناچارند دیر یا زود برای یافتن نمونه‌های خوب به گذشته سفر کنند و آنجا بیابند جعفر کاشانی را با همه چابکی جسم و تمامی هوشیاری ذهنش. مردی که دیپلمات‌ترین فوتبالیست ایران بوده و به این «ورزش به عوامگرایی کشیده شده» اعتبار و رفتارهای بزرگ‌منشانه را اضافه کرده است.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «کارکردن خر و خوردن یابو»

سایت بدون – ضرب‌المثل «کار کردن خر و خوردن یابو» به وضعیتی اشاره دارد که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *