سایت بدون – دهه ۷۰، دوره نوجوانی نسل دهه شصتیها همزمان بود با یک دوره طلایی در فوتبال ایران. ظهور نسل جدیدی در فوتبال ملی و باشگاهی ما که اگرچه از جام ملتهای ۹۶ امارات پا به عرصه فوتبال ملی گذاشتند ولی صعود دراماتیک ایران به جام جهانی ۹۸ فرانسه در آن ماراتن طولانی و پس از بیست سال و پیروزی تاریخی بر امریکا در آن مسابقات آنها را به نسل نود و هشتیها معروف کرد. تب فوتبال در آن روزگار نه تنها نوجوانان و جوانان بلکه سایر گروههای سنی را هم گرفتار خود کرده بود. در سطح باشگاهی، فوتبال ایران یک دوره طلایی را در آغاز دهه ۹۰ میلادی در آسیا با قهرمانیهای استقلال، پرسپولیس و پاس پشت سر گذاشته بود و در اواخر این دهه نیز اگرچه جامی به دست نیاورد اما بارها تا نیمهنهایی و فینال باشگاههای آسیا راه یافت. نسل طلایی فوتبال ایران در این سالها با ابتکار مهندس عابدینی مدیرعامل وقت پرسپولیس راهی اروپا شدند تا ادامه فوتبال خود را در قاره سبز پی بگیرند. علی دایی، کریم باقری، خداداد عزیزی، مهدی مهدویکیا، علی کریمی، مهرداد میناوند، وحید هاشمیان و … در سطوح مختلف فوتبال باشگاهی اروپا به ویژه تیمهای آلمانی مشغول به بازی شدند و موفقیتهای گوناگونی را کسب کردند. مسیری که بعدها جواد نکونام، مسعود شجاعی، علیرضا جهانبخش و بقیه هم طی کردند. اما یک نکته مهم آن بود که در آن روزگار، حضور فوتبالیستهای ایرانی در فوتبال اروپا برای همه طرفداران فوتبال در ایران یک افتخار محسوب میشد. شنبه عصرها مشتاقانه پای شبکه سه مینشستیم تا تصویری از بازیکنان ایرانی در لباس تیمهای اروپاییشان ببینیم و اوج این افتخار دیدن بازی بازیکنانمان در رقابتهای باشگاهی اروپا بود. بازیکنان ایرانی به اروپا رفتند، احتمالا درآمدهای خوبی کسب کردند، در سطوح متفاوتی پیشرفت کردند و بعد از چندسال به فوتبال ایران برگشتند اما هیچکدام برچسب «بیتعصب» را بر پیشانی ندیدند و پس از بازگشت پرشورتر تشویق شدند. نمونه آن حضور مجدد علی کریمی در پرسپولیس دوران افشین قطبی و در یک بازی معمولی برابر پگاه گیلان بود که بیش از هشتاد هزار نفر را به آزادی کشاند.
حضور فوتبالیستهای ایرانی در خارج از کشور چندان هم بیسابقه نبود. در سالهای پایانی دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ ستارههای فوتبال ایران عمدتا راهی کشورهای حاشیه خلیج فارس میشدند. کویت، امارات و قطر مقصد ستارههایی همچون پنجعلی، درخشان، محمدخانی، چنگیز، بیانی، قاسمپور و … بود که معمولا به انگیزههای مادی از فوتبال کمرونق آن زمان ایران (به لحاظ پولی) جدا میشدند و راه خلیج فارس را در پیش میگرفتند تا با اندکی پسانداز بازگردند و دوباره راهی تیمهای خود شوند. آن زمان هم کسی برچسب «بیتعصب» به این ستارهها نچسباند. اما این روزها انگار ترک تیمهای ایرانی به مقصد تیمهای عربی و حتی اروپایی چنین حسی را در طرفداران فوتبال برنمیانگیزد و بیش از آنکه مایه مباهات اهالی فوتبال باشد اسباب دلخوری و توهین و طرد آن فوتبالیستها و در بسیاری موارد مصداق بارز «بیتعصبی» است چنانکه برای طارمی، نوری، احمدزاده و این اواخر ترابی و خلیلزاده چنین شده است.
به نظر میرسد مفهوم «تعصب» و پدیده «لژیونر شدن» از آن روزگار تاکنون دستخوش تغییرات متعددی شده است. به بیان دیگر باید پرسید در روزگار «حرفهای شدن» یا «پولی شدن» فوتبال، آیا «تعصب» به همان معنایی که در دهههای شصت و هفتاد تصور میشد ادراک میشود یا معنای متفاوتی به خود گرفته است؟ شاید بهتر باشد به جای واژه «تعصب» که بار معنایی و ارزشی سنگینتری دارد واژه عرفیتری مانند «تعهد» (البته به معنای تعهد شغلی و سازمانی نه تعهد مکتبی و ایدئولوژیک) را به کار برد. به بیان دیگر اینکه انتظار داشته باشیم در فضای امروز یک بازیکن حرفهای فوتبال، به هر دلیلی از جمله هواداران، سابقه و اعتبار و برند یک تیم، رابطه دوستانه با سرمربی و دیگر بازیکنان و… بخواهد قید ادامه فعالیت در تیم دیگر با مبلغ قرارداد چربتر را بزند انتظار گزافی است. تنها عاملی که این روزها فضا را کمی متفاوت کرده و افراد را به قضاوتهای مختلف در مورد بازیکنان وا میدارد فضای مجازی، صفحات هواداری و برخی رفتارهای نمایشی یا نمادین برخی بازیکنان است. به نظرم امروزه به جای مفهوم انتزاعیتر«تعصب» میتوان مفهوم «تعهد» به قرارداد حرفهای را جایگزین کرد. به این معنا که بازیکنی که تحت قرارداد یک باشگاه است همه تلاش خود را برای موفقیت آن تیم به کار گرفته و هنجارهای حرفهای باشگاه و مفاد قراردادش را رعایت کند. به بیان دیگر با تبعیت از هنجارها و نظام ارزشی و اخلاقی حاکم بر ورزش و باشگاه مربوطه و التزام به قوانین رسمی و حرفهای زندگی، رفتار و تمرین کرده و در مسابقات شرکت کند. اما اینکه بازیکنی با اتمام مدت قراردادش ولو با نیاز مبرم تیمش بخواهد مسیر دیگری را برای ادامه فوتبالش برگزیند حرجی بر وی نیست و این نکتهای است که تماشاگران و طرفداران فوتبال نیز باید با آن کنار بیایند.
اتفاقاتی که این روزها در باشگاه پرسپولیس افتاده و جدایی برخی از بازیکنان آن، هم متاثر از دلار سی هزارتومانی است که به هیچ عهد و پیمانی وفا نمیکند و هم غلبه رفتارهای نمایشی بر حرفهایگرایی واقعی. فکر میکنم وقت آن رسیده که طرفداران فوتبال باشگاهی ایران هم در مفهوم «تعصب» خود و هم «تعصب» بازیکنان با احتساب دلار سی هزارتومانی تجدیدنظر کنند. همواره با استدلال افرادی که میگفتند «پولش را دیگران میگیرند، چرا حرصش را تو میخوری» مخالف بوده و هستم و معتقدم باید تلاش کرد از زیباییها، هیجانها، کریخوانیها، رقابتها و دیگر جذابیتهای فوتبال لذت برد اما نباید به افراد دل بست و از کسی انتظار ویژهای داشت حتی اگر نمایش «تعصب» به پیراهن را به بهترین نحو ایفا کند. بازیکنان میآیند و میروند و ریزشها و رویشها همواره در تیمهای باشگاهی به جاست. از سوی دیگر بازیکن هم همواره این احتمال را میدهد که با یک مصدومیت یا محرومیت ناخواسته فوتبالش به پایان برسد یا روزی در تفکر مربی تیم جایی نداشته باشد پس حق دارد برای آیندهاش تصمیم بگیرد. حالا گاه این تصمیم درست است و گاه نادرست و گاه به مذاق تماشاگر خوش میآید و گاه ناخوش. شاید همین که فوتبالیستی از بذل همه همت و توانش در زمین برای تیمش دریغ نکند؛ «تعهد» خود را نشان داده و برای این تلاش و تعهد نیز، هم دستمزدش را میگیرد، هم از تشویق تماشاگران بهرهمند میشود و هم درهای جدیدی برای پیشرفت مالی یا حرفهای به رویش باز میشود. فوتبال حرفهای با تمام زیباییهایش همانقدر بیرحم است که دلار سی هزار تومانی.
برچسببدون سایت بدون شجاع خلیل زاده
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت میکند»
سایت بدون – ضربالمثل «گربه تنبل را موش طبابت میکند» نمادی از وضعیتهایی است که …