بررسی آثار کریستوفر نولان و آخرین ساخته‌اش «تنت»/جادوگر سینما

طی سال‌های گذشته نولان توانسته توجه سینماگران را به خود جلب کند، توجهی که گاهی به محبوبیت و صد البته گاهی هم به نفرت تبدیل شده‌است. چند سال پیش درک تامپسون، روزنامه نگار مشهور آمریکایی تحقیقاتی درباره کتاب، نقاشی، موسیقی، اختراعات، فیلم‌ها و انواع و اقسام آثار موفق انجام داد که نتیجه آن به شکل کتابی با عنوان موفق سازها یا Hit makers درآمد. تامپسون در این کتاب به یک تئوری جالب اشاره می‌کند وقتی که یک فیلم یا کتاب یا اثر موسیقیایی جایزه می‌گیرد، اغلب اوقات بین مردم به اوج محبوبیت قابل توجهی نمی‌رسد. او با اشاره به محبوب‌ترین‌های تاریخ در زمینه‌های مختلف، تئوری خود را محکم‌تر می‌کند. دلیل آن هم این است که مخاطب بعد از تعریف و تمجید زیاد از یک اثر، انتظاراتش از آن بالاتر از حد معمول می‌رود و وقتی فیلم نتواند انتظارات او را برآورد یا او را غافلگیر کند، راضی نمی‌شود. کم و بیش قصه نولان و منفور بودنش بین برخی سینمادوستان هم همین است. یکی دیگر از دلایلی که می‌تواند منجر به این قضیه شده‌باشد، روایت پست مدرن و غیرخطی نولان است که باعث پیچیدگی و تفاوت فیلم‌هایش می‌شود و این می‌تواند یکی دیگر از دلایلی باشد که بخشی از دنبال‌کنندگان دنیای فیلم‌ها از آثار او لذت نمی‌برند. کوتاه درباره نولان
کریستوفر ج.ج نولان در ۱۹۷۰ در محله وست‌مینستر شهر لندن به دنیا آمد. شش سال بعد، جاناتان برادر کوچک‌تر کریستوفر به دنیا آمد. سرنوشت کریستوفر و جاناتان، حتی شبیه سرنوشت متئو، برادر بزرگ‌تر کریستوفر نبود. سال‌ها بعد در سال ۲۰۰۹، متئو به جرم گروگانگیری و قتل دستگیر شد؛ در حالی که جاناتان، فرزند سوم خانواده نولان، در نویسندگی و پردازش بسیاری از آثار کریستوفر از جمله ممنتو، پرستیژ، در میان ستارگان، شوالیه تاریکی و شوالیه تاریکی برمی‌خیزد نقش اساسی داشت.
فیلم‌های اول او، تعقیب (۱۹۹۸) و ممنتو (۲۰۰۰) باعث جلب توجه سینماگران شد. سپس او در یک همکاری با رابین ویلیامز و آل‌پاچینو فیلم بی‌خوابی (۲۰۰۲) را ساخت.
 در سال ۲۰۰۵ نولان فیلمی جدید از کمیک بوک‌های مشهور بتمن را با بازی کریستین بیل و ستاره‌هایی دیگر از جمله لیام نیسون، مایکل کین، گری اولدمن، کیلین مورفی، مورگان فریمن و کیتی هولمز به نام «بتمن آغاز می‌کند»ساخت.همکاری نولان و بیل به همین جاختم نشد و یک سال بعد او با اقتباس از رمانی نوشته خودش و جاناتان ، فیلم پرستیژ را با بازی کریستین بیل، هیو جکمن و اسکارلت یوهانسون ساخت.
سال ۲۰۰۸ نولان، با توجه به موفقیت‌های چشمگیر بتمن آغاز می‌کند، بهترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ یعنی شوالیه تاریکی را ساخت.
در سال ۲۰۱۰ نولان باز هم جادو کرد و یکی از بهترین فیلم‌های علمی ـ تخیلی تاریخ، یعنی تلقین را خلق کرد. این‌بار لئوناردو دیکاپریو بود که با ظاهر شدن در نقش کاب، به نولان کمک کرد تا با نمایش جادویی‌اش تماشاگر را هیپنوتیزم کند. در سال ۲۰۱۲ طرفداران را که بعد از شوالیه تاریکی برای قسمت آخر سه‌گانه بتمن انتظارات فراوانی داشتند، به خواسته‌هایشان رساند و فیلم شوالیه تاریکی بر می‌خیزد اکران شد.
 دو سال بعد، در سال ۲۰۱۴، نولان فیلم دیگری ساخت. ردپای نولان در تک‌تک صحنه‌های «در میان ستارگان» دیده می‌شد. منتقدان فیلم را یک اثر نسبتا خوب می‌دانستند، اما نولان بازهم نظر تماشاگرانش را جلب کرد و آنها را یک بار دیگر به وجد آورد. برخی منتقدان اعتقاد داشتند تمرکز نولان بر جنبه علمی و فیزیکی فیلم، باعث شده‌بود ضعف‌هایی در پردازش شخصیت‌های فیلم نمایان شود، اما بازی متئو مک کانهی در نقش کوپر، تا حدودی آن ضعف را برطرف کرده‌بود. با این حال به عقیده خیلی‌ها این پایان ماجرا نبود. سال ۲۰۱۷ نولان فیلمی درباره جنگ جهانی اول با نام دانکرک ساخت. ایده ساخت دانکرک که تا امروز کوتاه‌ترین فیلم‌سینمایی نولان به حساب می‌آید، بر اساس یک داستان واقعی که روایتگر نجات معجزه‌آسای سربازان انگلیسی و فرانسوی از جزیره دانکرک بود،سال‌ها پیش، وقتی نولان به جزیره دانکرک سفر کرده‌بود به فکر او خطور کرد. در آن زمان، نولان هنوز فیلم بلندی نساخته‌بود. او شروع به نوشتن فیلمنامه کرد و به عمد، تلاش کرد تا جایی که می‌تواند دیالوگ کمتری بنویسد. فیلمنامه که در ۷۷صفحه خلاصه شده بود، نولان را راضی کرد اما به‌خاطر عظمت پروژه و کمبود بودجه، تصمیم گرفت بعد از آن که چند فیلم بزرگ دیگر را کارگردانی کرد، دانکرک را بسازد. پس از سال‌ها فیلم اکران شد، ولی بخش زیادی از طرفداران به دلیل کمبود دیالوگی که نولان عمدا آنها را کم کرده‌بود، فیلم را در شخصیت‌پردازی ضعیف دیدند و آن را دوست نداشتند. این در حالی بود که بخش دیگری از طرفداران و عده زیادی از منتقدان، بر خلاف دسته اول، فیلم را به عنوان یکی از بهترین کارهای نولان قلمداد کردند. می‌شود گفت فیلم برای عده خاصی ساخته  بود. به هر حال فیلم به دلیل ارائه نشدن فیلم‌های بزرگ در آن سال، توانست جایزه‌هایی کسب کند و به واسطه اسم و رسم تیم تولید فیلم فروش خوب ۵۲۶ میلیونی را تجربه کرد.
تنت و تمام انتظارات
داستان تنت را می‌شود یک ایده نه چندان تازه اما جذاب خواند. فیلم قابلیت فوق‌العاده بالایی داشت ولی نکته ناراحت کننده ماجرا اینجاست که نولان نتوانسته‌است که از نهایت توانمندی داستانی فیلم استفاده کند. با توجه به بازخورد مخاطبان، فیلم را احتمالا نمی‌توان شاهکار تلقی کرد، حتی به نظر خیلی‌ها تنت ضعیف‌ترین ساخته نولان است. پس اگر هنوز آن را ندیده‌اید انتظار فیلمی مثل تلقین یا در میان ستارگان را نداشته‌باشید، البته باید به این نکته اشاره شود که اگر فیلم‌های دیگر نولان شما را راضی کرده است، پیشنهاد می‌کنم فیلم را ببینید، چراکه به گفته خود نولان، تنت شخصی‌ترین ساخته اوست و تمام المان‌های شخصی سینمای نولان در فیلم به وضوح قابل دیدن است.
خلاصه داستان فیلم این است که یک مامور سی آی ای در تلاش است که دنیارا از جنگ جهانی سوم و کشتار جهانی نجات دهد، اما داستان خیلی پیچیده‌تر از این حرفه‌است. آیندگان تکنولوژی‌ای ساخته‌اند که آنتوپی یا خط زمانی اجسام را برعکس می‌کند. آنها که به دلیل تغیرات اقلیمی به پایان دنیا رسیده‌اند با استخدام فردی به نام سیتور که در زمان حال زندگی می‌کند، در تلاشند جهت زمان دنیا را تغیر دهند تا بتوان خط زمانی را تغییر داده و به حیات ادامه بدهند و این اتفاق باعث نابودی انسان‌های حال حاضر کره‌زمین می‌شود.
مخاطب عام در بعضی از سکانس‌ها تغییر زمان و مکان را تشخیص نمی‌دهد، یعنی مثلا در سکانسی در ابتدای فیلم قهرمان داستان در یک آزمایشگاه در یک منطقه نامعلوم قرار دارد، بدون هیچ اشاره‌ای در شات بعدی او زیر یک خانه در بمبئی قرار دارد. این قضیه باعث سردرگمی مخاطب می‌شود اما نه سردرگمی در معمای داستان در حالی که او با کنجکاوی به دنبال جواب می‌گردد، بلکه از ضعف روایت جزئیات داستان فیلم!
بازیگری فیلم راضی‌کننده است و آن را می‌توان حتی یکی از نکات مثبت ماجرا دانست. شیمی خوبی بین بازیگران به خصوص بین زوج جان دیوید واشنگتن و رابرت پتینسون دیده می‌شود. اما گاه بازی‌ها خصوصا در صحنه‌های آغازین فیلم کمی مصنوعی و باعث می‌شوند مخاطب نتواند با بازیگر ارتباط برقرار کند و این بدترین اتفاقی‌است که می‌تواند برای یک فیلم بیفتد، چرا که در صورت شکست فیلم در برقراری ارتباط با مخاطب ، فیلم هرقدر هم که در زمینه تبلیغات و باقی زمینه‌ها قوی و قدر باشد، به صورت تدریجی می‌میرد و از یاد می‌رود.
تنت در باقی زمینه‌ها مثل نورپردازی، موسیقی، فیلمبرداری و…، تیم ساخت فیلم نسبتا خوب ظاهر شده و آنها تا حدودی توانسته‌اند ترک‌های داستانی را که از ضعف فیلمنامه‌نویسی نولان در آخرین ساخته‌اش می‌آید  پر کنند، اما شاید نه به اندازه کافی!
در نهایت، همان‌طور که اشاره کردم، تنت شاید به دلیل پروپاگاندای رسانه‌ای و تبلیغات قبل از اکرانش و بالابردن سطح انتظارات با اسم سازندگان و تریلر و تعریف و تمجیدهای تو خالی، پس از عرضه دل هواداران را خالی کرد. با این حال نمی‌شود از اکشن و هیجان فیلم گذشت، پس تنت را نه به نیت دیدن یک شاهکار سینمایی پر معنا، بلکه به عنوان یک فیلم اکشن برای گذراندن وقت در اوقات فراغت ببینید!

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند»

سایت بدون – ضرب‌المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند» نمادی از وضعیت‌هایی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *