حکایت تاریخی/ماجرای دولتمرد قاجار که روضه تراموا درخواست کرد

امین السلطنه در دوران ناصری و مظفری یکی از شخصیت‌های سیاسی بود، اما سواد درستی نداشت و نمی‌توانست کلمات را به درستی ادا کند. روزی او روضه تراموا خواست و همه را در حیرت فرو برد.

سایت بدون –  پس از سقوط اصفهان به دست لشکر افاغنه، نوعی از ملوک الطوایفی بر ایران حاکم شد و حکومت‌های متقارن در شیراز، خراسان و بخش‌های دیگر کشور بوجود آمد. این حکومت‌ها مدام با یکدیگر در نبرد بودند. هرچند که در دوران نادرشاه، ایران یکپارچه شد، اما این یکپارچگی نیز بر اثر لشکرکشی‌های مداوم نادر به اقصی نقاط کشور و جنگ‌ها و نبردهای پی در پی به دست آمد.

پس از نادر نیز باز وضعیت به همان روال پیش از نادر برگشت و نبردهای دائمی در جریان بود تا اینکه آغامحمد خان توانست با یکپارچه کردن قبایل ترک، تسلط قاجاریه را بر کل ایران امکان پذیر کند. همه نبردها از لشکرکشی افاغنه تا یکپارچگی ایران به دست آغامحمد خان، یک نتیجه کلی دربر داشت و آن هم نابودی زیرساخت‌ها بود در زمانی که مغرب زمین قدم به قدم به پیشرفت‌های علمی و تحولات سیاسی شگرف نزدیک می‌شد.

این مدت کشاورزی و دیگر صنایع موجود و در نتیجه تجارت به شدت ضعیف شد و ضعیف شدن تولید، خراج‌ها را به شدت پایین آورد و عایدی حکومت از مالیات‌ها رو به نقصان گذاشت. در چنین شرایطی ایران به دوران حاکمیت قاجارها رسید.

همانطور که مشهور تاریخ است، در دوران فتحعلیشاه قاجار، نیروهای نظامی ایران در دو سلسله نبرد مهم از سپاه مدرن روسیه شکست خوردند. بر اثر این شکست‌ها عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای بر ایران تحمیل شد و ضمن از دست رفتن بسیاری از سرزمین‌های کشور، برخی قراردادهای ننگین نیز به ناچار گریبان ملت را گرفت. از جمله آنکه حق کشتیرانی در دریای خزر طیق مفاد عهدنامه به روس‌ها واگذار شد و همچنین آنها حق قضاوت کنسولی اتباع خود در ایران (کاپیتولاسیون) را برای خود اخذ کردند.

پس از این شکست‌ها بود که شاهزاده عباس میرزا که ولیعهد هم بود و فرمانده نظامی ایران در نبرد با روس‌ها، متوجه شد که جهان دچار تحولاتی شده است و ضرورت دارد که ایرانیان با این تحولات آشنا شوند. به عبارتی این شکست‌ها ضرورت مدرن شدن ایران را پیش کشید. این شکست‌های خفت‌بار نشان داد که دولتمردان و حکمرانان ایران از جهان بی‌خبرند و با سیاست آشنایی ندارند.

نکته دیگر این است که پس از این شکست‌ها بود که پای ایرانیان به جهان باز شد. آن دسته از ایرانی‌ها که پس از شکست‌ها در مرزهای دشمن باقیمانده بودند به همراه معدودی از ایرانیان داخل مرزها، توانستند دست به مسافرت بزنند و از تحولات روز جهان باخبر شوند. آشنایی ایرانیان با تحولات جهانی در عصر ناصری به اوج خود رسید و طبقه‌ای از روشنفکران که بسیاری از آنها غرب و عثمانی را هم دیده بودند، شکل گرفت.

پس از سقوط اصفهان به دست لشکر افاغنه، نوعی از ملوک الطوایفی بر ایران حاکم شد و حکومت‌های متقارن در شیراز، خراسان و بخش‌های دیگر کشور بوجود آمد. این حکومت‌ها مدام با یکدیگر در نبرد بودندمسافرت‌های روشنفکران باعث شد تا روشنفکران ایرانی در یک همسنجی میان جامعه ایران و غرب، علت این پیشرفت غربی‌ها را در ایجاد «حکومت قانون» ببینند. مرحوم فریدون آدمیت اعتقاد داشت که بیداری افکار در ایران ثمره آشنایی با دانش و تمدن غربی بود و آشنایی با مدنیت مغرب از نتایج برقراری ارتباط بین ایران و اروپا. بسط سیاست ممالک اروپایی در ایران در آغاز قرن نوزدهم و همجوار شدن ایران با روسیه، ایران را بنا بر ضرورت جغرافیایی در تماس دائمی با مغرب زمین قرار داد و با تکامل ارتباط‌های بین‌المللی بر دامنه این مراوده‌ها افزوده شد. (رجوع کنید به فصل دوم کتاب «فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت» از انتشارات سخن، به تاریخ مهر ۱۳۴۰)

آدمیت پس از آن به این نکته مهم اشاره می‌کند که پیش از هم‌مرز شدن ایران و روس، مدت‌ها بود که جامعه ایران از سیر ترقیات مادی و پیشرفت علم و حکمت اروپا بی خبر مانده بود و این دلیلی نداشت بجز سال‌های سیاه از انتهای صفویه تا ابتدای قاجار.

* مسئله‌ای به نام حکومت قانون

حکومت قانونی که روشنفکران پیش کشیدند، نخست به دنبال این بود که پادشاه صرفاً سلطنت کند و نه حکومت. حکومت باید در دست مردم باشد. به عبارتی در ساختار جدید (یعنی در همان حکومت قانون) پادشاه دیگر ظل‌الله نیست که حرف و عملش قانون باشد و شاهزاده‌ها نیز در ظل‌السلطان نبودند که به پشتوانه قدرت شاه دست به هر عملی بزنند. حکومت قانون قدرت و اختیار این طیف را محدود می‌کرد و قانون گذاری را صرفاً منحصر در مجلس شورای برآمده از رأی مردم می‌دید و همین باعث پیشرفت کشور می‌شد. دلیل روشنفکران برای پیشرفت کشور در ذیل حکومت قانون، جهانگردی آنها بود. آنها کشورهای غربی را دیده بودند و پیشرفت آنها را زیر سایه حکومت قانون می‌دانستند.

یکی از این روشنفکران حاج سیاح محلاتی بود. او مدت ۱۸ سال به سیر آفاق و انفس پرداخت و بجز اروپا، کشور آمریکا و کشورهای شرق آسیا را هم دید. او پس از بازگشت به کشور از جمله کوشندگان راه مشروطیت شد و یکی از اعضای فعال انجمن باغ سلیمان خان میکده. این انجمن که محل گردهم‌آیی روشنفکران وطنپرست بود، نقش مهمی در سازماندهی جنبش بیداری ایرانیان و پیروزی انقلاب مشروطیت داشت. حاجی سیاح پس از سیاحت خارجی به سیاحت در داخل ایران هم پرداخت و جای جای کشور را از نزدیک دید. حاصل این سیاحت‌ها دو کتاب سفرنامه بود: نخست «سفرنامه حاجی سیاح» که شرح سفرهای خارجی اوست و کتاب «خاطرات حاج سیاح: دوره خوف و وحشت» که شرح سفرهای داخلی‌اش است. او در جای جای این خاطرات یک ترجیع‌بند دارد: «من مملکتی را بدبخت‌تر و ملتی را ذلیل‌تر از مملکت و ملت ایران در هیچ جا ندیدم در ممالک دیگر.» و این مضمون معمولاً پس از دیدن خرابی‌های ایران مطرح می‌شود.

پس از شکست‌های ایران از روس، شاهزاده عباس میرزا که ولیعهد هم بود و فرمانده نظامی ایران در نبرد با روس‌ها، متوجه شد که جهان دچار تحولاتی شده است و ضرورت دارد که ایرانیان با این تحولات آشنا شوند. به عبارتی این شکست‌ها ضرورت مدرن شدن ایران را پیش کشیدحاجی سیاح در فصل کرمان این خاطرات نوشته است: «وضع کرمان را بدتر از قاین و سیستان و هرجای ایران دیدم، اگرچه تمام ایران برای کسیکه دنیا را گردش کرده خرابه‌ای به نظر می‌آید که در هر طرف دست ظلم، جان و ناموس و عقل و هوش و مال و راحت مردم را گرفته، عفونت ظلم تمام این فضا را پر کرده و تمام این خرابی‌ها را به سبب نبودن قانون در این مملکت می‌دانم.» (رجوع کنید به «خاطرات حاج سیاح: دوره خوف و وحشت» به کوشش حمید سیاح، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۶ ص ۱۶۳)

به باور بسیاری از منابع تاریخی دوران قاجاریه، میرزا ملکم خان یکی از نخستین کسانی است که ایرانیان را با حکومت قانون آشنا کرد. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» اشاره کرده که ملکم خان نخستین کسی بود که بذر قانون را در ایران کاشت. (رجوع کنید به قسمت اول «تاریخ بیداری ایرانیان» به تصحیح علی اکبر سعیدی سیرجانی، انتشارات امیرکبیر) ملکم خان که مدتی را در دارالفنون نیز به تدریس پرداخته بود، بعدها در لندن با تأسیس روزنامه قانون نقش مهمی را در آشنایی ایرانیان با تحولات جهانی ایفا کرد. در راه نگارش و انتشار این روزنامه شخصیت‌هایی چون سیدجمال الدین اسدآبادی و میرزا آقاخان کرمانی با ملکم خان همکاری می‌کردند. این روزنامه به صورت مخفیانه به ایران می‌رسید و میان آزادی‌خواهان دست به دست می‌شد.

کلاً روشنفکران در عصر مشروطه دستاوردهای مهمی را در زمینه علم سیاست داشتند. این روشنفکران چه مذهبی و چه غیرمذهبی تحولات مهمی را عرصه علوم انسانی موجب شدند و البته تلاش‌های نظری و عملی آنها باعث شد تا نهضت بیداری ایرانیان به سرانجام برسد و مجلس شورای ملی به عنوان نماد حکومت مشروطه تأسیس شود. هرچند که ساختار مجلس از ساختار دول اروپایی اخذ شده بود (و چاره‌ای هم از این اخذ نبود) اما قوانین اسلام تا حدودی با آن سازگار شد. فراموش نکنیم که یکی از این روشنفکران علامه میرزای نایینی است که در جایگاه مرجعیت شیعه هم قرار داشت. ایشان با نگارش کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» پشتوانه‌ای نظری برای جریان مشروطه و حکومت قانون پدید آورد. تا پیش از آن یکی از دلایل اساسی مستبدان قاجاری برای مخالفت با مشروطه، تأیید نشدن آن توسط شرع مقدس اسلام بود. مرحوم علامه نایینی با این کتاب اثبات کرد که اتفاقاً حکومت قانون و نظام مدرن پارلمانی مورد تأیید شرع مقدس اسلام است و در زمان غیبت معصوم (ع) تنها این حکومت می‌تواند احکام شرع را پیاده کند.

در ادامه دو روایت از دوران قاجاریه (ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه) درج می‌شود که نشان دهنده وضعیت آن دوره است. این روایت‌ها از کتاب «شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲، ۱۳ و ۱۴» اثر مرحوم مهدی بامداد (در ۶ مجلد که یکی از مهم‌ترین منابع در شناخت رجال عصر قاجاریه است و توسط انتشارات زوار منتشر شود) «یادداشت‌های روزانه محمد حسن خان اعتماد السلطنه» (به کوشش سیف الله وحیدنیا که توسط نشر آبی منتشر می‌شود) و «از ماست که بر ماست: خاطرات و مشاهدات ابوالحسن بزرگ امید» (از انتشارات دنیای کتاب» روایت می‌شود. این حکایت‌ها همچنین در کتاب «هزار و یک حکایت تاریخی» به کوشش محمد حکیمی از انتشارات قلم نیز منتشر شده‌اند.

* روضه تراموا

یکی از نتایج حکومت قانون این است که هرکسی نمی‌تواند به صرف وابستگی به مقامات بدون آنکه شایستگی و لیاقت داشته باشد، به مقامات عالیه حکومتی برسد، چرا که حکومت قانون جلوی او را خواهد گرفت. در حکومت قانون همه افراد باهم برابرند و برتری‌ها صرفاً با مولفه‌ها دانش و لیاقت و توانایی به دست می‌آید. در عصر قاجاریه چنین نبود و حتی بی‌سوادترین افراد و کم‌خردترین اشخاص می‌توانستند به بهانه دوستی یا نسبت با شاه، صدراعظم و یا شاهزادگان به مقامات عالیه برسند. یکی از رجال در عصر ناصری و مظفری که توانست به سمت‌های مهمی چون «اداره بیوتات سلطنتی» و «مدیر تدارکات قشون» برسد، محمدعلی خان امین السلطنه بود.

امین السلطنه شوهر خواهر میرزا علی اصغر خان اتابک امین السلطان بود و بعدها داماد مظفرالدین شاه شد. همچنین دختر اتابک نیز عروس او (همسر پسر بزرگش خازن الدوله) بود. امین السلطنه به شدت بی سواد و عامی بود. مهدی بامداد در جلد سوم مجموعه «شرح حال رجال ایران» درباره او نوشته است: «در باب بیسوادی و عامی بودن او یکی از اشخاصی که با وی محشور بود به نگارنده نقل کرد و می‌گفت که حاج امین السلطنه بقدری عوام و أمی بود که غالب الفاظ را به غلط ادا می‌کرد؛ از آن جمله می‌گفت: در سال ۱۳۰۵ قمری (١٢۶۶ خورشیدی) که در تهران تراموای اسبی ایجاد شده بود، یکی از روزها که در خانه روضه خوانی داشت، به روضه خوان گفت: امروز خوب است برای من روضه تراموای بخوانی.

تمام ایران برای کسی که دنیا را گردش کرده خرابه‌ای به نظر می‌آید که در هر طرف دست ظلم، جان و ناموس و عقل و هوش و مال و راحت مردم را گرفته، عفونت ظلم تمام این فضا را پر کرده و تمام این خرابی‌ها را به سبب نبودن قانون در این مملکت می‌دانمروضه خوان از این حرف او خیلی تعجب کرد و متحیر شد که روضه تراموای چه روضه‌ای است و پیش خود تصور کرد که ممکن است برای تراموای هم به تازگی روضه‌ای درست شده باشد و یا درست کرده باشند و او مسبوق نیست. بعد معلوم شد مقصود وی از روضه تراموای روضه طرماح بن عدی از اصحاب امیر المؤمنین علی و حسین بن علی علیهما السلام است.»

همچنین محمد حسن خان اعتماد السلطنه در یادداشت‌های روزانه خود راجع به بیسوادی و بی اطلاعی امین السلطنه چنین نوشته است: «۶ رجب ۱۲۹۸: در نهار عضدالملک صحبت انداخت که سفیر عثمانی تعریف از شاه می‌کرده است خانه میرزا سعید خان (مؤمن الملک وزیر امور خارجه) شاه فرمودند که استعجاب کرده بوده است! امین السلطنه که سبب ترقی او زشتی صورت و خرافت سیرت است، شخص بیسواد و بی فهمی است؛ جز خنده بی قاعده معلومات دیگری ندارد، اما سالی سی هزار تومان مداخل دارد، دو سه بار پرسید: استعجاب چه معنی دارد؟ بالاخره من به تنگ آمدم و گفتم: حیوانی است که چهار گوش و سه چشم دارد. خیلی خفیف شد.»

* پادشاهی که نمی‌دانست ۶ هزار تومان چقدر است؟

سیدعلی اکبر بحرینی، آخوند و روضه‌خوان دربار مظفرالدین شاه بود. او که صدای خوبی داشت از دوران ولیعهدی مظفرالدین شاه به او نزدیک و روضه‌خوان رسمی دربار ولیعهد در تبریز شد. بحرینی که به جز صدای خودش در روضه خوانی، دیگر در هیچ یک از علوم شرعی سررشته نداشت، چرا که به خوبی درس نخوانده بود، آرام آرام به یکی از محارم مظفرالدین شاه تبدیل شد. معلوم نیست به چه دلیل ولیعهد او را مستجاب الدعوه می‌دانست، بنابراین هنگام پادشاهی او را نیز با خود به تهران آورد و نزدیک دربار برای او خانه‌ای خرید تا همیشه ملتزم رکاب باشد.

مظفرالدین شاه که هنگام رعد و برق از ترس زیر عبای سید بحرینی می‌رفت، هیچ کاری را بدون استخاره او انجام نمی‌داد. مهدی بامداد از قول مهدیقلی خان هدایت، روایت کرده است که سید بحرینی یکی از پنج نفری بود که «در مزاج او (مظفرالدین شاه) متصرّف بودند. این نفوذ فوق‌العاده باعث شهرت سیدبحرینی در تهران بود و همه سفرای خارجی و رجل سیاسی، حتی صدراعظم نیز برای رسیدن به مقصود خود به سید بحرینی تقریب می‌جستند و با چرب کردن سبیل او، استخاره‌های شاه را به نفع خود برمی‌گرداندند و شاه نیز همانطور که اشاره شد بدون استخاره او دست به هیچکدام از امور مملکتی نمی‌زد.

اما روایت جالبی در کتاب «از ماست که بر ماست: خاطرات و مشاهدات ابوالحسن بزرگ امید» درباره پرداخت پول به سیدبحرینی برای تعویض خانه‌اش درج شده است. این روایت چنین است که: خانه‌ای که برای سیدبحرینی در نزدیک کاخ گلستان تهیه شده بود، کوچک بود. درباریان طرفدار سید بحرینی به عرض شاه رساندند که آن خانه کوچک در شأن سید عالیقدر نیست! امر ملوکانه صادر شد که از صندوق دولت مبلغ ۶ هزار تومان بابت خرید خانه دیگری به فوریت به سید بحرینی تحویل شود.

این خبر را به اطلاع مسیو نوز بلژیکی که در آن زمان مأمور تنظیم امور مالی ایران بود، رساندند. او پس از شنیدن این فرمان گفت: بطور حتم شاه نمی‌داند که شش هزار تومان چه مبلغی است؟ پس امر کرد شصت کیسه پول نقره از قرار هر کیسه صد تومان حاضر کردند. کیسه‌ها را در سینی‌های بزرگ گذاشتند و فراشان آنها را بر سر گرفته و به دربار بردند تا در حضور شاه به سید عالیقدر تحویل شود. شاه از دیدن آن همه سینی و کیسه‌های پر از پول تعجب کرد و گفت: این مبلغ زیاد است. نصف آن کافی است. بقیه را برای صرف جیب (خرج روزانه دربا) به صندوق سلطنتی تحویل دهید، اما درباریان که در این مواقع به هم نان قرض می‌دادند به عرض اعلیحضرت رساندند که «وعده سلطان نباید تخلف کند» و طبق درخواست آنان تمام مبلغ به سید تحویل شد.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند»

سایت بدون – ضرب‌المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند» نمادی از وضعیت‌هایی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *