فرشاد کاس نژاد
«ایگور کولاکوویچ یک تماشاگر خوب است.» این عبارت از جواد محتشمیان،
گزارشگر والیبال ایران-برزیل، بهانه یک بحث قدیمی و جدی است که گزارشگران
تلویزیونی یا رادیویی تا کجا میتوانند در جریان یک بازی نقد کنند یا با
جملات خود در لحظات حساس و اثرگذار بازی، مربی را با چالش اظهارات خود
مواجه سازند. محتشمیان از جمله گزارشگرانی است که اهلیت این نقد را همیشه
برای خود قایل شده. او بازیکن و مربی والیبال بوده و از دهه ۶۰ والیبال
گزارش کرده. آن سابقه والیبال و چند دهه گزارشگری ناخودآگاه این اهلیت را
در ذهن گزارشگر میسازد و شاید گریزی از آن ندارد. به همین دلیل مثلا در
موقعیتی مثل ست پنجم بازی ایران-برزیل در لیگ ملتها به یکباره میخواهد
جای کولاکوویچ تصمیم بگیرد.
گزارشگری والیبال و بسکتبال در دهه ۶۰ و ۷۰ فارغ از وجه گزارشگری حرفهای
یک مسابقه، وجه آموزشی داشت. انگار گزارشگر میخواست برای مخاطب نوجوان خود
والیبال یا بسکتبال را جمله به جمله آموزش دهد؛ لیآپ و اسپک و هرچه. این
نقش را اغلب گزارشگران برای خود قایل بودند. شاید این نقش محصول آن زمانه
بود. جواد محتشمیان یا عنایت آتشی چنین بودند و هستند. آتشی هم سالها مربی
بسکتبال بوده، اهل ورزش بوده و دو بسکتبالیست در خانوادهاش متولد
شدهاند. همه اینها انگار دلایل کافی هستند برای اینکه چهرههایی مثل آنها
دو حرفه گزارشگری و کارشناسی در تعاریف رسانهای ایران را با هم ترکیب
کنند.
در روزنامهنگاری ورزشی هم تاریخچهای از کسانی داریم که نقشی بیشتر از
روزنامهنگار داشتند، مربی فوتبال بودند، حتی به مربیگری در تیم ملی
میرسیدند، یا باشگاهی مثل پاس را میساختند و اهلیت ورزشی داشتند. بدیهی
بود که در روزنامهنگاری این اجازه را برای خود قایل میشدند تا اظهارنظر
کنند، جدی و فنی نظر بدهند و یقه مربی را هم البته شاید با رعایت
چارچوبهای ژورنالیستی بگیرند.
اما آنچه امروز ما را به این نتیجه میرساند که اظهارنظرهای گزارشگران در
والیبال، فوتبال یا هر ورزش دیگری گاه زننده و آزاردهنده میشود، این است
که فراوان اظهارنظرهای عجیب و بیراه شنیدهایم، بارها جوسازیهای مخربی را
درباره یک تیم یا یک مربی دیدهایم و شاید ترجیح دادهایم گزارشگر را
گزارشگر بخواهیم، نه یک دانای همهچیزدان که کم مانده روی نیمکت برود و جای
مربی تصمیم بگیرد. بیشتر از محتشمیان، علیرضا علیفر به این جو دامن زده
است. او با اصرارهای بیهوده بر پوچ بودن دفاع خطی شروع کرد و به همه چیز
سرک کشید و در گزارشهایش وجه طنزآلودی از اظهارنظر فنی را به مخاطب ارائه
کرد. علیفر دورهای کوتاه مربی فوتبال بوده و سالهاست آن دوره مربیگریاش
را در ذهن مرور میکند و کارش به جایی رسیده که هر سال مدعی چند پیشنهاد از
لیگ برتر میشود، مخاطبش را به خنده وامیدارد و چه بد که از این فضای
طنزآلود حوالی خودش لذت هم میبرد. محتشمیان نیز گاهی میخواهد به علیفر
نزدیک باشد.
تفاوت عمیقی هست بین اینکه شما مهدی اسداللهی باشید یا علیرضا علیفر؛
اسداللهی که در مربیگری شاگردانی همچون حسن حبیبی، مهدی رنجبر، حشمت
مهاجرانی، محمود یاوری، اصغر شرفی و… داشت. او باشگاه ساخته بود، برای
خود فلسفه و اندیشهای در کار داشت و در روزنامهنگاری اگر حرفی میزد و
بحثی میکرد، اسداللهی بود. علیفر اما هر بار میخواهد به مخاطب بفهماند که
همه مربیان جهان به اشتباه دفاع خطی را اجرا کردهاند. ماجرای دومی حتی
قابل بحث نیست و فقط کاریکاتوری از گزارشگری فنی در فوتبال است. محتشمیان
هم گاهی از درک چنین تفاوتهایی دور میشود.
خطر بزرگ برای هر رسانهای بیاعتباری است؛ بیاعتباری در ارائه نظر.
واقعیت این است که این بیاعتباری را گزارشگران تلویزیونی در سالهای اخیر
پدید آوردهاند. جواد خیابانی همانقدر که گزارشگر خوشصدا و جذاب در
سالهای طولانی در دوره کاریاش بود اما بعدها با اظهارنظرهای بیمعنا و
بیجا و با اطلاعات اشتباه و اشک و نالههای اغراقآلود و حتی تملق سعی کرد
همین چیزی را بسازد که امروز از جواد خیابانی در ذهن مخاطب باقی مانده. این
غمانگیز بود.
خطر بزرگ را تلویزیون البته در موضوعات مهمتری هم حس نمیکند و انحصار
همیشه بلایی است که عاقبتش نمیتواند بهتر از این باشد. تلویزیون با سانسور
صحنههایی از هر مسابقه ورزشی و این بلبشویی که گزارشگرانش در نحوه گزارش
ساختهاند بیشک میتواند در رقابت با تلویزیونهای خصوصی سرانجام بازی را
واگذار کند اما تلویزیونهای اینترنتی در ایران هنوز نوپا هستند و فرصتی
برای آموزش نیروی انسانی خود نداشتهاند و البته آنها نیز مجبور به رعایت
قواعد نوشته و نانوشته درباره سانسور هستند. گزارشگرهای لوستری هم در آنها
پیدا شده و رقابتی اگر با تلویزیون درگرفته بر سر این است که کدامیک
بیمزهتر باشند.
مساله دیگری نیز گزارشگری در تلویزیون را به ماجرایی دور از جذابیت برای
مخاطب تبدیل کرده است. آنچه گاهی اظهارنظرهای گزارشگران را بیمحتوا جلوه
میدهد، نهفقط نداشتن اهلیت فنی بلکه نوع بیان است و دایره واژگان کوچکی
که دارند. هادی عامل میخواهد یک عمر کشتی را با ۱۰ عبارت گزارش کند و با
چند عبارت هم نقدش کند. این نهفقط سوالبرانگیز از منظر فنی است، بلکه
جذابیت خود را برای مخاطب از دست میدهد و مخاطب بیشتر به وجه طنزآلود این
گزارشها توجه دارد و شنیدن گزارشها به یک تفریح تبدیل میشود.
تلویزیون ایران اما گزارشگرانی مثل مجید وارث با آن دایره واژگان دلانگیز
و با آن تسلط و سلیقه در انتخاب هر واژه و نظر را از خود رانده تا با این
بحران حتی برای انتخاب و آموزش نسلهای تازه مواجه باشد.
اظهارنظرهایی شبیه آنچه محتشمیان در بازی ایران-برزیل به زبان آورد و
کولاکوویچ را تماشاگر خوب بازی خواند البته غیرمرسوم و عجیب بین گزارشگران
مهم شبکههای تلویزیونی حرفهای در دنیا نیست، اما جوی که ساخته میشود و
این عبارت تیر آخر در آن جریان و جو است، مرسوم و رفتاری حرفهای از سوی
گزارشگر نیست.
گزارشگر میتواند در جریان یک بازی از تصمیمات یک مربی یا بازی یک بازیکن
خسته شود، میتواند عصبانی شود، میتواند غر یا فریاد بزند، میتواند تند و
زهردار حرفی را به زبان بیاورد اما نمیتواند یک جریان و جوسازی را -شاید
مثل محتشمیان- با گزارش خود تحمیل کند.