سایت بدون – در واقع برای مردم، نژاد مسئله ای است که با بخشی از میراث شان در ناحیه ای از کره زمین گره خورده است و بدان شناخته می شوند، این مؤلفه می تواند در آسیا، آمریکای لاتین، آفریقا و یا حتی خاورمیانه باشد در حالی که اکنون در آمریکا زندگی می کند.
برای مثال، شاعران و یا فعالان اجتماعی آمریکایی آفریقایی تبار، هنگام نوشتن در مورد آفریقا یا خاورمیانه همانقدر غریبه پنداشته می شوند که نویسندگان سفیدپوست. این درحالی است که آنها بارها سخن از جایگزین هایی در برابر هژمونی آمریکا آورده اند. هنگامی که ریچارد رایت دیوار رنگی را که گزارشی قابل توجه، از کنفرانس آسیایی آفریقایی ۱۹۵۵ باندونگ اندونزی بود، به رشته تحریر درآورد. در حقیقت حتی جزء کوچکی از نوشته اش به «نامعقول» و «مرموز» خواندن مردم جهان سومی که جنبش عدم تعهدها را شکل می دهند، نپرداخت بلکه او از تلاششان برای دستیابی به آزادی سخن گفت.
او همچنین از حقوق و آزادی های آمریکاییان آفریقایی تبار دفاع و حمایت کرد: هوشیاری و فهم نژادی او، نگاه خیره شرق شناسی را محکوم نکرد بلکه معنی و مفهوم آن را تغییر داد.مادامی که متخصصان تاریخ آمریکا به تحلیل همزمان فرهنگ و قدرت آمریکایی می پردازند، در واقع بر مسیر و زمینه ای حرکت می کنند که توسط اثر شرق شناسی ترسیم شد.
این ایده در بین سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ به شدت رایج و مستعمل بود: فعالان اجتماعی و نویسندگان از مادام باترفلای گرفته تا اخبار تلویزیون جنگ ویتنام تا فیلم هایی که درباره تروریسم در خاورمیانه ساخته می شد، همه برای توصیف هرگونه بازنمایی از بخشی از «شرق»، از اصطلاح «شرق شناسی» استفاده می کردند. با این حال همه این کلیشه ها، حتی آنهایی که بر آسیایی ها یا اعراب کار می کنند، شرق شناس نیستند آنها می توانند نژادپرست و یا حتی ناآشنایانی باشند که تصور و تفسیرشان ربطی به منطق خاص شرق شناسی تعریف دودویی، زنانه دانستن شرق و مستبد دانستنش ندارد. برای مثال، در چنددهه اخیر، اعراب در فیلم ها بیشتر نماینده اشخاصی به شدت مردسالارند تا زنانه و شهوتران. در چنین شرایطی که شرق شناسی به اصطلاحی عمومی برای توصیف هرگونه تفسیر و تصویری از هرگوشه نیمه شرقی زمین به کار می رفت، تعریف و توضیح آن نیز به شدت قابل انعطاف شد.با این حال ما هنوز به تحلیل قوی و پیشگامانه سعید مدیونیم.
در واقع این اثر اولین و در عین حال بهترین تحلیلی بود که به ورای مطالعات ساده کلیشه ای رفت و در عوض به فهم و تشریح کارها و آثار فرهنگی پرداخت که توسط نماینده های یک تفکر انجام شده بود. البته ما نباید تنها بر این نکته تاکید کنیم که چنین تصاویر و پنداشت هایی، منفی، نادرست و نوعی سیاه نمایی است، بلکه باید بپرسیم که چرا کارهای شرق شناسان، چنین پدیده هایی را به وجود آوردند و چه نوع تغییر و تحولاتی در آگاهی ها و خودادراکی ها می تواند سبب پدیدآمدن چنین نتایج و آثاری شود و دیگر آنکه بدانیم حتی با وجود محدودیت های تئوریک و تاریخی کالبد شرق شناسی، هنوز هم راهی مفید و مناسب برای بررسی فهم و رویکرد نوع نگاه اروپایی و آمریکایی های آن روزگار است.
.امروز در عصر جهانی سازی فرهنگ های آشفته فراملیتی و جریان های جهانی جمعیت، می توانیم ظهور دوباره تصورات و انگاشت های جغرافیایی را همچون «جهاد و دنیای مک» بنجامین باربر یا اثر ساده انگارانه و در عین حال گمراه کننده «برخورد تمدن ها»ی ساموئل هانتینگتون مشاهده کنیم. باید توجه داشته باشیم که جمعیت ها کاملا از هم متفاوتند، اما آرزوها، نیازها و امیدهای ما در خطوط واضح جغرافیایی یا حتی با تعهد و الزاممان به «مدرنیته» یا «ضدمدرنیته» نظم نمی یابند.
در عوض، اگرچه نوع بشر در سراسر جهان متاثر از مدرنیته زندگی می کند اما در کنار تکنولوژی، جهانی سازی، افزایش جریان اطلاعات و در عین حال توزیع نابرابر منابع صورت های کاملا متفاوتی از مردم زندگی می کنند. باید بدانیم که روابط ما با یکدیگر، همچون فعل و انفعالات سرمایه جهانی، سطح بندی شده است و همانند معابر جهانی مهاجرت، دشوار و لغزنده است. ما در چنین واقعیت عظیم و پیچیده ای، سخن بنیادی ادوارد سعید را نادیده گرفته ایم: «گرایش تقسیم جهان به دو «نیمه نابرابر»، که یکی از آنها با خصوصیات «غیرعقلانی»، «ضددموکراسی» و کاملا برخلاف «ما» مفهوم می گردد، منطق عقیم تفکر امپریالیستی است.»
ملانی مک آلیستر
مترجم: سبحان رضایی