سایت بدون –«مرد اول» که طی هفته های اخیر از پرفروش ترین فیلم های سینمایی جهان بوده و کاندیدایی اش برای جوایز متعدد اسکار امسال حتی نشان می دهد، ساخته تازه دیمی ین چازل کارگردان ۳۳ ساله آمریکایی است و به زندگی و دستاوردهای نیل آرمسترانگ می پردازد که ۴۹ سال پیش به نخستین انسانی تبدیل شد که پا روی کره ماه گذاشته است. این مسئله زمانی محقق شد که سفینه آپولو۱۱ با هدایت سازمان فضایی آمریکا (ناسا) و با در برداشتن این فضانورد آرام و درون گرا و همچنین باز الدرین و مایکل کالینز راهی ماه شد و در ۲۱ جولای سال ۱۹۶۹ به مقصد رسید و باز الدرین چون فقط ۲۰ دقیقه دیرتر از آرمسترانگ از مدول ماه نشین (که از پیکر آپولو۱۱ جدا و پس از اتمام مأموریت اش دوباره به آن الصاق شد) پیاده گشت، عنوان «مرد اول» را به وی سپرد.
هنوز درباره صحت ادعاهای آمریکا در مورد سفرها و مأموریت های آپولوها و منجمله آپولو۱۱ تردیدهایی وجود دارد و فیلم «کاپریکورن یک» که در سال ۱۹۷۸ عرضه شد این فرضیه را مطرح می کند که سفر انسان به کره مریخ که موضوع اصلی این فیلم است، اصلاً رخ نداده و توسط متخصصان دنیای فیلم و سینما به قصد تبلیغ به سود آمریکا و برتر جلوه دادن این کشور در یک استودیو تجسم و بازسازی و تصویربرداری شده و همین فرضیه به آپولوها هم منتسب شده است. با این حال کاراکتر نخست فیلم «مرد اول» مردی است که برخلاف محیط بزرگ پیرامونش احساس اندکی از خود بروز می داد و کم حرف بود. دلیل سکوت و غم گرایی نیل آرمسترانگ این بود که بچه دو ساله او بر اثر ابتلا به سرطان مغز، بسیار زود وی و همسرش جانت (با بازی کلر فوی) را تنها گذاشت و از این دنیا رفت و با این که آرمسترانگ سعی می کرد هرگز در این باره صحبت نکند و در این راستا خودش را در کارش و سایر مشغله ها غرق می کرد، اما وجود وی تا پایان عمرش از این واقعه تاریخ متأثر بود.
در مسیری نو
انعکاس این مسائل و احساس ها در فیلم «مرد اول» از طریق سناریویی صورت می گیرد که جاش سینگر نوشته و او هنرمندی است که در پیشینه اش مشارکت در سریال هایی تلویزیونی همچون «Fringe» و «بال غربی» هم دیده می شود. پس از آن سینگر تلاش اش را متمرکز بر وقایع و لحظاتی تاریخی کرده که شرایط و محیط اجتماعی آمریکا و برخی کشورهای دیگر غربی را تغییر داده و در مسیری نو قرار داده است و نمونه های روشن آن فیلم های «در مرکز توجه» و «پُست» هستند که اولی اسکار برترین فیلم سال ۲۰۱۴ را کسب کرد و دومی پرده از تخلفات در کاخ سفید در اوایل دهه ۱۹۷۰ از طریق تمرکز بر فعالیت های افشاگرانه روزنامه هایی مطرح همچون واشینگتن پست و نیویورک تایمز برداشت.
گام نهایی
در سال ۱۹۶۸ بود که آرمسترانگ برای هدایت سفینه آپولو۱۱ در سفر به ماه انتخاب شد. از یک سو او چندی قبل از آن در تمرین برای فرود در محیطی شبیه به ماه تا مرز مرگ پیش رفته بود و از جانب دیگر برخی ناکامی های دیگر آپولو یک و آپولو ۷ را هم در رسیدن به اهداف شان ناموفق ساخته بود. با این حال قرار بود آپولو۱۱ گام نهایی را بردارد و بر کره ماه بنشیند و چون شرایط نامساعد نشان می داد. آرمسترانگ به توصیه همسرش به پسران خردسال خود توضیح داد که شاید بازگشتی برای او در کار نباشد. قضیه برعکس شد و آپولو طبق برنامه در روز چهارم سفرش به ماه رسید و سفینه کوچکی که آرمسترانگ و الدرین سوار آن شده بودند، بر سطح ماه فرود آمد و آرمسترانگ بعد از قدم زدن روی ماه گردن بند باقی مانده از کارن، دخترک کوچکی از دست رفته اش را به سطح ماه پرتاب کرد تا یادگاری از او و شاید هم نشانه ای از یک زندگی ابدی و خیالی در ماه باشد. در بازگشت به زمین مسئولان ناسا آرمسترانگ، الدرین و مایکل کالینز را در قرنطینه قرار دادند تا فقط پس از کسب اطمینان از سلامتی شان آنها را به خانه هایشان بفرستند، اتفاقی که آنها را دست نیافتنی تر کرد.
رنج و شادی
رایان گاسلینگ هنرپیشه محبوب دیمی ین چازل در ایفای رل آرمسترانگ بسیار موفق است و این تکرار توفیقی است که او در «لالالند» در عرصه ای کاملاً متفاوت (یک فیلم موزیکال) برای خود و چازل تجربه کرده بود. با این حال جاش سینگر که قصه آپولو۱۱ را با تمی توامان از رنج و شادی نگاشته، تصریح کرده که دلیل اصلی کشیده شدنش به پروژه «مرد اول» حضور چازل در مقام طراح و کارگردان بوده است.
سینگر می گوید: «چازل چند کار قبلی مرا دیده و پسندیده بود و به همین سبب زنگ زد و پرسید آیا تمایلی به نوشتن سناریوی «مرد اول» دارم یا خیر. او تأکید داشت که به جای شعار دادن و پرشکوه توصیف کردن سفر آپولو۱۱ قصد دارد چالشی ها و سختی های آن سفر را به تصویر بکشد».
کار سینگر وقتی سخت تر شد که فهمید اطلاعاتش درباره آرمسترانگ و دستاوردهایش اندک تر از آن است که بتواند یک روایتگر کامل برای این فیلم و داستان آن باشد. این چنین بود که سینگر شروع به خواندن هر کتاب و جزوه و مطالب روزنامه ها درباره آرمسترانگ کرد و این بخصوص شامل کتابی شد که جیمز آر هانسن درباره آرمسترانگ نوشته و نام آن نیز «مرد اول» است و همین کتاب منبع و مبنای اصلی سناریوی سینگر قرار گرفته است.
مرگ مقابل چشم هایش
این چنین بود که سینگر به آرامی دریافت دخترک از دست رفته آرمسترانگ به چه شیوه زندگی و رفتار این مرد را با عوض کرده و او چاره کار را در مشارکت در سفینه آپولو۱۱ یافته است تا زندگی را به گونه ای دیگر برای زنده ها در کره خاکی تعریف و ترسیم کند. در میان همکاران آرمسترانگ سه نفر در ماههای منتهی به سفر او با آپولو۱۱ جان باخته بودند و خود او نیز در سفر یکی از جمینی ها (سفینه هایی که آمریکا قبل از آپولوها و همزمان با آنها برای اکتشافات به فضا می فرستاد) مرگ را آشکارا مقابل چشمش دیده بود.
عشق به پرواز
باور سینگر این است که آرمسترانگ قبل از آن که یک فضانورد درجه یک باشد، یک مهندس پرواز بود و به هنر پرواز عشق می ورزید و بیش از آن که چنین مهندسی باشد، مردی اهل فکر و مطالعه و ریشه یابی مسائل بود. با چنین نگرش است که در سناریوی سینگر و تصاویر چازل در عین اعجاب کشف ناشناخته ها در فضا، خطر و حس یک مرگ محتمل در جریان این مأموریت احساس می شود و تلاش سه فضانورد مستقر در آپولو۱۱ در عین متکی بودن بر داده های علمی، کوششی عظیم برای زنده ماندن در تقابل با خطرات بزرگ احتمالی مانند خراب شدن سفینه و بد فرجام شدن مأموریت سفر به ماه است. این سفری است که هیچکس نمی توانست تضمینی را در آن بجوید و آن را شاهکار بنامد یا فاجعه.
رو به فضای نامتناهی
آن چه قطعی می نماید، تخصص و لذت سینگر در نقب زدن به تاریخ و تشریح اتفاقات و آدم هایی است که در مقاطعی حساس دست به کارهای مهمی زده اند.
سینگر در این باره می گوید: «با این وجود من هیچ غروری ندارم و تأکید می کنم که هنوز در حال آموختن هستم. از بس درباره آپولوها و سفینه های قبل از آنها یعنی جمینی ها تحقیق و کسب اطلاعات کردم که فکر می کنم اینک قادرم حداقل یک هواپیما را به سلامت برانم. این بسیار مهم است که دینامیسم ها و قوه محرکه دنیا و شئون مختلف آن را درک و بر آن اساس حرکت کنید. وجوه انسانی این ماجراها هم بسیار مهم است. این که نقش بشر را در شکل گیری این اتفاقات بیابید و آن را هم بدرستی تعریف کنید، وظیفه مسلم و بدیهی شما است. در مورد آرمسترانگ باید بگویم که او برخلاف اهمیت و سر و صدای فراوان کارش مردی معمولی بود و خانواده اش هم عادی بودند و جاه طلبی نداشتند. برای جهان امروز که آکنده از خودخواهی است، اینها درس های خوبی است».
از پشت پنجره
جاش سینگر همچنین می گوید حس و حال او در زمان نوشتن سناریو نیز شبیه به وضعیت آرمسترانگ بود زیرا خودش را در اتاق و شرایط محدودی حبس کرد که آرامسترانگ، الدرین و کالینز چیزی شبیه به آن را درون سفینه در راه رسیدن به ماه داشتند، همه چیز از پشت پنجره و رو به فضای نامتناهی مشاهده می شد.
سینگر مدعی است این روش ها را حین همکاری غیرمستقیم اش با جی جی ابرامز معروف در سریال تلویزیونی «Fringe» آموخته است اما این توصیف اگر هم از سر تواضع نبوده باشد، باید گفت او یک محصل ساعی بوه است. مردی که فیلم «مرد اول» و کارگردانش (چازل) کم به او مدیون نیستند.
مشخصات فیلم
عنوان: «مرد اول»
محصول: کمپانی های یونیورسال، دریم وورکز و تمپل هیل اینترتین منت
تهیه کنندگان: ویک گادفری، مارتی بوون و ایزاک کلاسنر
سناریست: جاش سینگر براساس کتاب رُمان «مرد اول» نوشته جیمز آر هانسن
کارگردان: دیمی ین چازل
مدیر فیلمبرداری: لاینوس سندگرن
تدوینگر: تام کراس
موسیقی متن: جاستین هورویتز
طول مدت: ۱۴۱ دقیقه
بازیگران: رایان گاسلینگ، جیسن کلارک، کلر فوی، کایل چندلر، کوری استول، شیریان هیندز، کریستوفر ابوت، پاتریک فوگیت، لوکاس هاس، شیا ویگهام، برایان دارسی جیمز، جی دی اورمور و جان دیوید والن.
وصال روحانی
برچسبمرد اول معرفی فیلم
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «تا باران نیاید، رنگینکمان پیدا نمیشود»
سایت بدون – ضربالمثل «تا باران نیاید، رنگینکمان پیدا نمیشود» اشاره به این دارد که …