درباره فیلم «کتاب سبز»آخرین ساخته پیتر فاره لی / ریشه تبیعض و نژاد پرستی

سایت بدون – «کتاب سبز» که اخیراً توسط نهاد «بورد ملی ارزش گذاری فیلم» در آمریکا به عنوان بهترین فیلم سال (۲۰۱۸) جهان برگزیده شد و برای فتح تعدادی از جوایز اسکار، گلدن گلوب، بافتا و سزار هم بخت هایی دارد، داستان یک همراهی ویژه و واکاوی تبعیض نژادی در این کشور در یکی از زشت ترین دوران های آمریکا و اوج ستیزه جویی سفیدها با سیاهپوستان در دهه ۱۹۶۰ است.
وقتی در سال ۱۹۶۲ دان شرلی با بازی ماهرشالا علی) که یک پیانیست سیاهپوست مطرح زمانش بود تصمیم به سفر در سطح ایالات جنوبی آمریکا و اجرای کنسرت های موسیقی در این مناطق کرد برای رهایی از دردسرهای احتمالی یک راننده و به واقع بادیگارد آمریکایی- ایتالیایی به نام فرانک آنتونی واله لونگا را استخدام کرد و «Green Book» داستان این همراهی غیرعادی در زمانه ای سخت و در شرایطی است که آمریکای پرتنش تاب تحمل امثال مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس را نداشت و نقشه محو آنها را از صحنه می کشید و ترور کینگ که محصول این رویکرد بود، آمریکا را به یک نقطه بارز از تشنج و ناامنی کشاورز و زخم های موجود اجتماعی را عملاً تا امروز استمرار بخشید.
ویگو مورتنسن هنرپیشه ۶۰ ساله دانمارکی- آمریکایی که هنوز به خاطر سه گانه بسیار پرفروش «ارباب حلقه ها» محصول نیمه نخست دهه ۲۰۰۰ مشهور است و در «کتاب سبز» رل واله لونگا را بازی کرده است می گوید وجه بارز این فیلم قرار دادن دو آدمی در کنار یکدیگر است که کمترین سنخیت را با یکدیگر دارند اما پدیده زشت زمانه که همانا مظالم نژادی و کوبیدن سیاهان است آنها را به سوی یک اتحاد غیرمعمول سوق می دهد. وی می افزاید: این یک فیلم بسیار جدی و خطیر است و نه من و نه پیتر فاره لی (کارگردان فیلم) مایل نبودیم چیزی بسازیم که برخوردی از سر سهل انگاری با موضوع تبعیض نژادی داشته باشد در این ارتباط حقایق صریح و تلخی در این فیلم وجود دارد که به هیچ روی نمی شد از به تصویر کشیدن آن پرهیز کرد و در غیر این صورت به مسیری ورود می کردیم که یقیناً چنین فیلمی از درون آن بیرون نمی آمد.
از کمدی به درام
واله لونگا که او را تونی لیپ هم صدا می زدند تنها نمونه آمریکایی های ایتالیایی تباری نیست که در زمان مورد بحث و یا حالا در نیویورک زیسته اند و از اینگونه کاراکترها در آثار ادعا و سایر صور هنری فراوان بوده اند، ولی برای پیتر فاره لی ورودی چنین عمیق به حیطه های تبعیض نژادی و خشونت ورزی در حق رنگین پوستان فرآیندی تازه است زیرا شهرت وی که با همکاری وی با بردارش بابی فاره لی حاصل آمده، محصول ساخت و ارائه تعدادی فیلم کمدی موفق مثل «چیزی درباره مری» محصول ۱۹۹۸ و با بازی بن استیلر و کامرون دیاز در رل های اصلی و همچنین «گیج و گیج تر» و «متمرکز بر تو» بوده است. این چرخه انتخاب ها و رویکردهای عجیب در گفت و گوهای مورتنسن و فاره لی قبل از شروع تهیه فیلم نیز جلوه گری هایی داشت زیرا وقتی فاره لی برای ایفای رل خطیر واله لونگا با مورتنسن تماس گرفت، این بازیگر به وی گفت با وجود این همه بازیگران خوب و پرسابقه که واقعاً ایتالیایی- آمریکایی هستند و یا افراد دیگری که با موفقیت در این قالب فرو رفته اند، چرا او را برای این مهم انتخاب کرده است.
فاره لی تسلیم این سوال منطقی نشد و براساس آن تغییر عقیده نداد و خطاب به مورتنسن گفت که او را بهترین در این خصوص می انگارد.
چرا این طور فکر کنم؟
مورتنسن ادامه می دهد: من هنوز هم حرف های او را باور نداشتم و آن را بیشتر یک تعارف می دانستم. در نتیجه به سایر مواردی فکر کردم که در گذشته نقش هایی جدی و بشدت تخصصی را بازی کرده بودم. یکی از آنها در سومین مرتبه همکاری ام با دیوید کرانن برگ کانادایی و زمانی بود که او فیلم «یک روش خطرناک» را در دست ساخت داشت. در آن فیلم من رل زیگموند فروید را در سنین ۴۲ و ۴۳ سالگی وی بازی کردم. در آن زمان هم تردیدهای اولیه خود را داشتم و این احساس را که او در انتخابش اشتباه کرده است. در بررسی مجدد به خودم گفتم چرا این طور فکر کنم و مگر او همانی نیست که مرا در دو فیلم قبلی اش با نام های «سوء مسابقه» (یا «تاریخچه خشونت») و «قول های شرقی» به خوبی هدایت کرده بود، پس چرا این بار به انتخاب و رویکرد وی شک کنم؟ در نهایت به فاره لی هم اعتماد کردم و به خودم گفتم اگر از منظر او بهترین فرد هستی، لابد هستی و در نتیجه راه مقرر را طی کن. اینک نیز خوشحالم که آن اتفاق افتاد و این راه را پیمودم و به نقطه فعلی رسیدم. در این میان یک اتفاق خوب هم افتاد و آن ملاقات و گفت و گوی من با نیک واله لونگا پسر آنتونی واله لونگا بود که به عنوان یکی از سناریست های فیلم در تهیه آن مشارکت کرده بود و طبعاً می توانست تمام خاطرات و مسائل مهم و چیزهای لازم را به من انتقال بدهد و مرا به درجه ای برساند که ایفاگر موفق تر رل واله لونگا باشم. البته در همان زمان هم می دانستم که کار سنگینی پیش روی من است زیرا این نقش بسیار متفاوت با اکثر رل های قبلی من است.
در ساحل امن
قرار است «کتاب سبز» حامی سیاهان در قبال مظالم سفیدها باشد اما حتی در دقایقی که محاوره بین دو کاراکتر اصلی را شاهد هستیم، واله لونگا از انداختن متلک های گاه به گاه دان شرلی غافل نمی ماند و اصولاً نحوه به تصویر کشیدن شخصیت تونی لیپ از جالب ترین نکات فیلم است. در این فیلم دراماتیک که گاهی گونه فیلمسازی کمدی- تلخ را به یاد می آورد، ویگو مورتنسن جای پای محکمی را نمی یابد زیرا پیشتر در این وادی ها مانوور نداده بود اما در نهایت به ساحل امن رسیده و به همین سبب است که بازی اش به قدری خوب از آب درآمده که هم «بورد ملی ارزش گذاری فیلم» آمریکا وی را بازیگر برتر مرد سال معرفی کرد و هم امکان کاندیدایی او برای جوایز مهمتر اسکار، گلدن گلوب و بافتا وجود دارد و شاید هالیوودی ها بدشان نیاید که به یکی از ارکان پولسازی فیلم های «ارباب حلقه ها» جایزه ای بزرگ بدهد و از این طریق بابت آن درآمدسازی های شگرف تشکر کند.
مثل موزیسین ها
مورتنسن فارغ از هر حساب و کتابی از این دست اظهار می دارد: «ابتدا من هم از پا گذاشتن به این عرصه بیم داشتم، ولی با خود گفتم این هم در چارچوب همان حرفه بازیگری است و با این که بین گونه های مختلف فیلمسازی تفاوت ها فراوان است اما باز به اصل ماجرا می رسیم که حرفه اکتینگ است. کارهای دراماتیک سختی های فراوانی دارند اما خنداندن مردم و حتی کمدی های ملایم و سبک نیز کارهای سهل الوصولی نیستند و نمی توان به راحتی آنها را پیاده کرد و به همین سبب است که من همیشه کمدی و کمدی بازها را تحسین کرده ام. باید گوش سپرد و حس کرد و جلو رفت و این به مثابه گوش کردن موسیقی است. زمانی که من و ماهرشالا علی به تفاهم کامل رسیدیم، همه چیز روی ریل اتفاق افتاد».
مثل آمریکای ترامپ
زوج مورد اشاره مورتنسن طی سفری که در ایالات جنوبی آمریکا دارند، دائماً به کتاب سبزی رجوع می کنند که عنوان فیلم نیز اشاره ای به آن است و در مقام توضیح باید گفت کتاب سبز یک چیز واقعی بوده و در آن زمان (دهه ۱۹۶۰) منتشر می شده و حاوی نام رستوران ها و هتل ها در شهرها و ایالات مختلف آمریکا بوده که سیاهان را راه می داده اند. ۶۰ سال بعد از آن ایام چنان کتابی وجود ندارد اما مناسبات داخل آمریکا و رویکرد وسیع «کاخ سفید دونالد ترامپ» به چهره های سفید پوست و دوری جستن او از سیاهان این معنا را می دهد که آمریکا فرق زیادی با آن ایام نکرده است و همین مسئله است که تماشای «کتاب سبز» را برای امروزی ها هم ضروری ساخته است.

نویسنده: وصال روحانی

مطلب پیشنهادی

حتما باید خواند/ کمدی انسانی؛ پروژه جاه طلبانه آقای بالزاک

“کمدی انسانی” (La Comédie Humaine) مجموعه‌ای عظیم از رمان‌ها و داستان‌های کوتاه است که توسط …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *