سایت بدون -یکی از دوستان نزدیک سردار سلیمانی که امروز معاون ستاد بازسازی عتبات است، میگوید: یکی از دوستان مشترک ما که عقد اخوت با سردار بسته بود، خاطرهای برایم تعریف کرد که فهمیدم رمز سالم ماندن دست و انگشتر او در جریان شهادت چه بوده است.
وقتی نامی از قاسم سلیمانی، سردار بزرگ اسلام به میان میآید، بیشتر افراد به یاد رشادتهای مالک اشتر انقلاب در مبارزه با داعش و دشمنان اسلام در عراق، سوریه و لبنان میافتند و کمتر کسی شهید سلیمانی را به عنوان بنیانگذار ستاد بازسازی عتبات میشناسد.
بخشهایی از گفتگو با یوسف افضلی یکی از دوستان سردار شهید قاسم سلیمانی و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات را بخوانید و ببینید سردار شهید و نامآور کشورمان در بازسازی عتبات چه نقش اساسی و مهمی ایفا کرده است.
نظر سردار سلیمانی درباره انجام طرحهای عمرانی ستاد بازسازی عتبات در زمان آشوبهای عراق چه بود؟
حدود ۲۰ روز قبل از شهادت سردار سلیمانی در جمع خانوادگی که بودیم با توجه به وضعیت عراق از ایشان پرسیدم که با این اوضاع عراق باید چه کنیم؟ ایشان گفت: «یک روز هم نباید این اقدامات تعطیل شود. این کار برای اهل بیت (ع) است و ماندگارترین کار این است که توسعه و بازسازی حرمها ادامه یابد و برای حضور زائران آماده شود، به ویژه برای اربعین که آغاز تمدن اسلامی به شمار میرود». در ستاد بازسازی هم که صحبت میکرد، این ستاد را یک عمل کوثرانه و صدقه جاریه میدانست و ارزش زیادی برای آن قائل بود.
ستاد بازسازی عتبات در دوران داعش نیز در عراق فعالیت و اقدام به بازسازی اعتاب مقدس عراق میکرد. سختترین روزهای ستاد بازسازی عتبات برای سردار سلیمانی چه زمانی بود؟
وقتی داعش، به سامرا حمله و به گنبد حرم امامین عسکریین (ع) تعرض کرد، بچههای ستاد بازسازی با تفنگ با داعش مبارزه کردند. به ویژه در بَلَد که رو در رو برای دفاع از مقدسات در خط مقدم بودند. بچههای ستاد هم روحیه مقاومت و دلاوری داشتند. یادم است سردار سلیمانی تعریف میکرد که سختترین مبارزه ایشان در عراق، همان زمان در مسیر بغداد تا سامرا بوده است، به طوری که در جنگ با داعش و تکفیریها در بلد و سامرا مثل اسفند روی آتش بود که مبادا اهانتی به حریم ائمه اطهار (ع) شود.
وقتی داعشیها با شنیدن نام سردار سلیمانی پا به فرار گذاشتند
یک بار هم که داعش به اربیل حمله میکند تا آنجا را تصاحب کند، وقتی داعش به اربیل نزدیک میشود، بارزانی رئیس منتخب اقلیم کردستان عراق با عربستان و ترکیه تماس میگیرد تا برای مبارزه با داعش به آنها کمک کنند. جوابی نمیگیرد، تا اینکه با ایران تماس میگیرد و میگویند که باید با سردار سلیمانی هماهنگ کنید. پس از ارتباط با سردار سلیمانی، حاج قاسم میگوید: «امشب شما منطقه را حفظ کنید، من فردا میآیم». عراقیها اصرار میکنند تا حاج قاسم زودتر به عراق برود. برای همین، سردار سلیمانی ۲ بعدازظهر وارد اربیل میشود و به کمک آنها میرود. به محض ورود برای مبارزه، داعشیها عقبنشینی کرده و فرار میکنند. یکی از نیروهای داعش را میگیرند و میپرسند، شما که قرار بود شهر را بگیرید، چرا فرار کردید؟ داعشی در جواب میگوید به ما اطلاع دادند سردار سلیمانی در اربیل است. وقتی این خبر به ما رسید، همه پا به فرار گذاشتند و از ادامه کار سر باز زدند.
اسم سردار سلیمانی هم ارزش افزودهای داشت. نمی توانستند ایشان را رودررو به شهادت برسانند؛ برای همین هم شبانه و مخفیانه در اقدام تروریستی او را به شهادت رساندند.
برخی میگویند مردم فقیر هستند و جهیزیه ندارند و … چرا به جای کمک به آنها به بازسازی عتبات کمک میکنید. در این باره چه پاسخی میشود داد؟
در پاسخ به این شبهات و سوالات باید بگوییم، همین افراد فقیر بیشتر برای بازسازی و توسعه عتبات کمک میکنند؛ به طوری که در یک شهر که بسیاری هم تحت نظر کمیته امداد هستند، مشارکت بیشتری داریم. به طور مثال، میانگین سرانه هر فرد در استان خراسان جنوبی ۵ هزار تومان است که این نشان دهنده مشارکت بالای آنها است.
آقای افضلی! شما یکی از دوستان خانوادگی سردار سلیمانی بودید. از نحوه آشنایی و خاطراتتان با آن شهید بگویید.
من و حاج قاسم، اهل یک دیار یعنی شهرستان رابر استان کرمان بودیم و از نوجوانی با هم ارتباط داشتیم. در اینجا میخواهم به نکته مهمی اشاره کنم. برخی رسانهها مدعی میشوند که سردار سلیمانی از یک خانواده فقیر بود، اما من این امر را تکذیب میکنم و میگویم شهید سلیمانی از نظر احساس، گذشت، ایثار و امر به معروف بسیار ثروتمند بود و برای دفاع از میهن و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
سردار سلیمانی قبل از شهادت در دستخطی خطاب به همسرش جای قبر خود را نیز مشخص کرده بود. آن هم کنار شهید یوسف الهی در گلزار شهدای کرمان. رابطه سردار با شهید چگونه بود و با هم به گلزار شهدا رفته بودید؟
سردار سلیمانی با حسین یوسف الهی در لشکر ۴۱ ثارالله همرزم بود و وقتی یوسف الهی شهید و در گلزار شهدای کرمان دفن شد، خیلی به آنجا میرفت و دوست داشت کنارش دفن شود. یک روز که در گلزار شهدای کرمان بودیم، شنیدم که از آقای حسنی فرمانده بنیاد شهید در گلزار شهدا درخواست داشت که کنار شهید یوسف الهی دفن شود. آن موقع فکر میکردم که با این قد و قامت چگونه چنین درخواستی دارد که کنار شهید یوسف الهی جا شود؟ چون در کنار قبر شهید یوسف الهی جای خیلی کوچکی خالی بود. حالا که سردار سلیمانی به شهادت رسیده و تکهای از پیکرش باقی مانده است، متوجه میشویم که این درخواست او چه معنایی داشته است. حتی در زمانهای مختلف بارها از سردار سلیمانی سوال کرده بودند که چگونه فکر میکنی اینجا جا شوی که او گفته بود: «از من گفتن بود».
یکی از ویژگیهای سردار سلیمانی عدم گرایش سیاسی و طرفداری نکردن از طیف خاص بود. در این باره چه خاطراتی دارید؟
در کرمان دو جریان سیاسی داریم که آقای مرعشی نفر اول اصلاحطلبها و آقای باهنر، نفر اول اصولگرایان بودند. با وجود ارتباط با طیفهای مختلف هیچوقت از گروه و جناح خاص یا فردی طرفداری نمیکرد و فقط هم به حضور حداکثری مردم پای صندوقهای رأی توصیه میکرد. شاید یکی از دلایل آن فرمایش امام خمینی (ره) بود که میفرمودند نظامیان کارهای سیاسی انجام ندهند. چرا که سردار سلیمانی، ذوب در امام و انقلاب بود.
اقدام تعجببرانگیز شهید قبل از رفتن به آخرین مأموریت
یکی از اتفاقات جالب قبل از رفتن به سوریه این بود که برای اولین بار قبل از اینکه به سفر برود، سه روز خانواده را جمع میکند و هیچ جایی نمیرود. نه محل کار و نه دفتر رهبری. برای اولین بار بوده که چنین اقدامی میکرد که برای خانواده هم تعجبآور بود. انگار خودش میدانست که سفر آخرش است.
آقای خالقی بچه زرند کرمان است که در جایی حدود ۳۰ سال پیش با سردار سلیمانی عقد اخوت بستند. ایشان اکنون در قم زندگی میکند. حاج قاسم قبل از شهادت به آقای خالقی تماس میگیرد تا با هم به زیارت بروند. آقای خالقی تعریف میکرد، رفتیم قم و حاج قاسم حرم حضرت معصومه (س) را زیارت کرد و بین خادمان نشست و به گفتوگو پرداخت. بعد به سمت خانه رفتیم و دم در، یکی را که به زبان عربی صحبت میکرد، در آغوش گرفت که متوجه نشدم چه گفتند و بعد از صحبت یک انگشتر که در انگشت کوچکش بود، به آن فرد داد. بعد که میخواست به تهران برود گفتم من تا میدان ۷۲ تن میآیم که اصرار کرد و گفت: نه، خودم تنها میروم، اما من اصرار کردم تا ایشان را همراهی کنم. تا اینکه تا تهران با هم آمدیم. در مسیر تهران به من گفت که خیلی با این انگشتر نماز شب خواندهام، اگر اتفاقی برایم افتاد این انگشتر را در قبرم بگذارید. آقای خالقی میگفت که رمز اینکه دست با انگشتر ماند، شاید همین علاقه وی بود.
همه چیز برای شهادت حاج قاسم مهیا بود. فرزندانش را آماده کرده بود و در دستخطی هم محل شهادتش را به همسرش تاکید کرده بود که به محمود یعنی برادر خانمش محمود نامجو، محل دفن را گفته است. نه تنها من، بلکه همه ملت دلشان میسوزد. داغ سنگینی بر دلمان گذاشت. در اوج قدرت به شهادت رسید و امیدوارم ما پیرو راه ایشان باشیم