روایتی از پشت صحنه فیلم «غلاف تمام فلزی»، اثر ماندگار استنلی کوبریک/ به من یاد ندادند شرافتمندانه ببازم

نویسنده: آرون کوچ
مترجم: پویا مشهدی محمدرضا
تیم کولسری مهم‌ترین نقش زندگی‌اش را به دست آورده بود اما این نقش طی ماجرایی دو ساله از او گرفته شد و این اتفاق جهان او را تغییر داد. وی در این باره می‌گوید:«من از استنلی کوبریک عصبانی‌ام اما هنوز به او احترام می‌گذارم.» او در ابتدا قرار بود نقش گروهبان هارتمن، کاراکتری را که بر اساس ویدئویی که خود برای آزمون گزینش این نقش ضبط کرده بود و برای اجرای آن استخدام شده بود، در فیلم «غلاف تمام فلزی» بازی کند و تمام مدت در اتاق خود در هتل دیالوگ‌ها را سرسختانه تمرین می‌کرد اما در پیچشی ناگهانی این نقش به آر. لی ارمی که در ابتدا مشاور فنی فیلم بود رسید که برای او نامزدی گلدن گلوب را به ارمغان آورد.

ماجرای کولسری از سال ۱۹۸۲ و از آنجا شروع شد که یکی از دوستان وی یک آگهی بازیگر در THR، که آن زمان یک روزنامه محلی بود، دید که آثاری ضبط شده برای درام نظامی کوبریک می‌خواست و این آگهی را به او اطلاع داد. کولسری با یک تفنگدار دریایی جوان یک ویدئو ضبط کرد و آن را به کوبریک که در لندن بود فرستاد و در سال ۱۹۸۵ تماسی از لئون ویتالی، دستیار طولانی مدت کوبریک، دریافت کرد. ویتالی به او اطلاع داد که کوبریک او را تحسین کرده ولی می‌خواهد آن تفنگدار جوانی را که همراه کولسری بود نیز ببیند. کولسری با او ویدئوی دیگری برای گزینش ضبط کرد و برای کوبریک فرستاد. آن مرد جوان موفق نشد اما کولسری قراردادی هشت هفته‌ای را با درآمد ۲۵۰۰ دلار در هر هفته با شرکت برادران وارنر امضا کرد.
 کولسری دیالوگ‌ها را با تمریناتی سخت‌گیرانه و طاقت‌فرسا همراه با ویتالی حفظ می‌کرد. او شش روز هفته و ۱۲ ساعت در روز تمرین می‌کرد. کوبریک او را جدای از بقیه بازیگران نگه داشته بود تا آنها بیش از حد با این گروهبان آزار دهنده و ترسناک آشنا نشوند. هر شب ویتالی نوار ضبط شده تمرین کولسری را به کوبریک نشان می‌داد و او با دیدن آنها دیالوگ‌ها را تغییر می‌داد. ویتالی به کولسری اجازه هیچ نوع انحراف از متن را، با وجود تغییر دائمی متن‌ها، نداده بود. خوشبختانه کولسری آرامش را در گروه دیگری از بازیگران که روی فیلم کلاسیک دیگری کار می‌کردند یافت. او همسایه طبقه پایینی مایکل بین بود. بازیگری که یک سال قبل نقش کایل ریس را در ترمیناتور جیمز کامرون بازی کرده بود. او دوباره با کامرون هم‌گروه شده بود تا این بار به‌همراه سیگورنی ویور در «بیگانگان»، یک حماسه علمی تخیلی که آن زمان در لندن فیلمبرداری می‌شد، بازی کند. کولسری و بین بسرعت با هم دوست شدند. هر دو مردانی جوان بودند که چنان پول خرج می‌کردند که گویی ثروتمندند. بین او را با کامرون و بازیگران «بیگانگان» آشنا کرد و کولسری شام شب شکرگزاری را با آنها گذراند. او احساس می‌کرد که به جمع بازیگران بااستعدادی همچون ویور و بیل پکستون تعلق دارد چون او داشت در فیلم استنلی کوبریک بازی می‌کرد. اما ترک‌ها کم‌کم خود را نشان دادند. بین در هنگام کمک به کولسری برای آمادگی برای فیلمبرداری‌ای که هیچ وقت رخ نمی‌داد متوجه تنشی که کوبریک روی او گذاشته بود شد.
چیزی که کولسری نمی‌دانست این بود که ارمی، یک تفنگدار دریایی بازنشسته که برای رسیدن به هدف خود مسئولیت مشاور فنی فیلم را برعهده گرفته بود، مشغول چانه زدن برای تصاحب نقش او بود. ارمی در مستند «فیلم‌کار» محصول سال ۲۰۱۷ که نقش ویتالی را در فیلم‌های کوبریک به تصویر می‌کشد گفته بود: «تفنگداران دریایی هیچ وقت به من یاد ندادند که شرافتمندانه ببازم.» بخشی از نقش او به‌عنوان یک مشاور فنی و در شخصیت گروهبان پادگان، گوشمالی مردان جوانی بود که امیدوار بودند نقشی به‌عنوان یک سرباز به دست آورند. ارمی می‌توانست بداهه توهین کند که به او نسبت به کولسری برتری می‌بخشید.
ویتالی در عملکرد روزانه ارمی چیزی منحصر به فرد دید و آن را به کوبریک نیز نشان داد و او هم تأیید کرد. پس از ۱۰ هفته فیلمبرداری، کار «بیگانگان» به پایان رسیده بود و بین آماده بود برای شب شکرگزاری به خانه برگردد. اما ناگهان در یک روز یکشنبه، در حالی که کولسری در آپارتمان بین حضور داشت، ویتالی با نامه‌ای به آنجا آمد و بدون اینکه چیزی بگوید از کولسری خواست که نامه را بخواند. کوبریک در نامه نوشته بود:«بسیار متأسفم که بگویم که بعد از بحث‌هایی زیاد و دردناک تصمیم گرفته‌ام که لی ارمی را برای نقش گروهبان گرهایم به‌کار گیرم. من در مقام مربی‌ای هستم که دو بازیکن خط حمله دارد و باید یکی را انتخاب کند. می‌دانم این اتفاق چقدر برایت ناامید‌کننده خواهد بود، همان‌طور که اگر لی به‌جای تو بود نیز همین طور بود و من بسیار خوشحال‌تر بودم اگر کسی دیگر این تصمیم را می‌گرفت.» کوبریک در نامه نقش تیرانداز هلیکوپتر را نیز به او پیشنهاد داده بود و آن را «نقشی کوچک‌تر ولی بسیار قوی» خواند.
کولسری کاملاً خرد شده بود. او بسرعت از آپارتمان بیرون رفت تا در لندن کمی تنها قدم بزند. ویتالی نیز بعدها در «فیلم‌کار» گفت که سخت‌ترین کار برای او رفتن به خانه کولسری تحویل دادن نامه کوبریک به او بود و بشدت برای او دلسوزی می‌کرد. او تلاش کرد برای حفظ نقش خود بجنگد و در نامه‌ای از کوبریک از او سه دقیقه وقت خواسته بود تا خود را به‌عنوان بازیگر بهتر اثبات کند ولی کوبریک به او جواب نداد و از طریق ویتالی به او گفته بود که این نامه احساساتش را جریحه‌دار کرد.
کولسری در نهایت پذیرفت که نقش تیرانداز هلیکوپتر را بر عهده گیرد. یک هفته بعد از تمرین برای نقش جدید، ویتالی به کولسری این خبر شوک‌آور را اعلام کرد که ارمی پس از تصادف خودروی او با یک درخت شرایط وخیمی دارد و ممکن است کولسری نقش او را بازی کند اما چند روز بعد ویتالی دوباره تماس گرفت و گفت که شرکت بیمه هزینه تعویق تولید فیلم را تا زمانی که ارمی بهبود یابد خواهد پرداخت. ناکامی دیگری برای کولسری.
کولسری تا رسیدن زمان احضار مجددش به لندن برای ضبط صحنه تیرانداز به لس‌آنجلس برگشت. وقتی که او برای اولین بار به «غلاف تمام فلزی» پیوسته بود هیچ مدیر برنامه و کسی را که مراقب او باشد در کنار خود نداشت. ولی اکنون اد لیماتو، مدیر برنامه قدرتمند ICM که نماینده بین و بازیگران تراز اولی مانند دنزل واشینگتن، ریچارد گِر و مل گیبسون نیز بود، نماینده او بود. کولسری هفت ماه در وضعیت انتظار در لس‌آنجلس بود تا اینکه تیم تولید «غلاف تمام فلزی» به ICM نامه‌ای فرستاد که در آن اذعان کرد که صحنه تیرانداز از فیلم حذف شده است. کولسری در این باره گفت:«من از داشتن بهترین نقش به نقش خوب و بعد نداشتن نقش رسیدم.» کولسری یک وکیل استخدام کرد و او نامه‌ای به کوبریک و برادران وارنر نوشت و اذعان کرد که کولسری به‌ مدت دو سال سر خود را مرتباً تراشیده بود که او را از کار در آثار تجاری بازمی‌داشت. اینکه این نامه کارساز بود یا خیر مشخص نیست اما به هر حال او دوباره به جمع بازیگران بازگشت.
وقتی که کولسری به لندن رسید، سایر بازیگران صحنه یعنی مؤدین و کوین میجر هاوارد ایفای نقش خود را در فیلم ضبط کرده بودند. گرچه آنها با کولسری مخالف بودند ولی به‌خاطر ساعات بی‌پایان تمرینی که کنار هم داشتند پیوندی عجیب بین آنها شکل گرفته بود. آنها مانند گذشته چند روزی را کنار هم به مرور خطوط تیرانداز هلیکوپتر گذراندند تا وقتی که کولسری سوار هلیکوپتری شد که روی خانه کوبریک قرار داشت و برای اولین بار در طول سال کارگردان را دید.
کولسری به یاد می‌آورد که می‌خواست خفه‌اش کند ولی در عین حال او آن چنان از حضور در کنار کوبریک هیجان زده بود که تنها توانست با «آقای کوبریک» با او خوشامدگویی داشته باشد. کوبریک نیز مانند همیشه صمیمی بود. وی به کولسری گفت که او از کرک داگلاس، ستاره فیلم «اسپارتاکوس» او، بیشتر انرژی دارد. برای کولسری، این تأییدیه از مردی که یک سال او را خشمگین کرده بود به معنای همه چیز بود. اما این لحظه زیبا زیاد دوامی نیاورد. وقتی کوبریک از کولسری خواست که دیالوگش را به یاد آورد مشخص شد که ویتالی به او دیالوگ‌های اشتباهی را برای حفظ کردن داده بود. کوبریک کولسری را به خانه‌اش احضار کرد و او با ماشین تایپی که کوبریک با آن نامه اخراج او را نوشته بود رودررو شد. کوبریک برگه‌ای را در ماشین گذاشت و با کمک کولسری که دیالوگ‌هایی را که حفظ کرده بود  می‌گفت، بسرعت دوباره دیالوگ‌ها را نوشت. پس از نوشتن مجدد فیلمنامه، کوبریک، کولسری و ویتالی را به نورفولک در صد مایلی شمال لندن فرستاد تا صبح فردا صحنه را ضبط کنند.
حتی زمانی که کولسری نقش گروهبان پادگان را بازی می‌کرد، نقش تیرانداز هلیکوپتر به کولسری الهام شده بود. این شخصیت بسیار درخور زمانی بود که در ویتنام خدمت می‌کرد. او یک جنایتکار جنگی نفرت‌انگیز بود که بی‌گناهان را می‌کشت ولی کولسری بی‌درنگ راهی رفت تا این نقش را به‌صورت فردی بازی کند که از کاری که می‌کند لذت می‌برد. این الهام از یک خطی از دیالوگ او به وی رسید که در نهایت از فیلمنامه حذف شد:«من فقط عاشق شلیک کردن به مردمم.» لحظه‌ای که کوبریک روز بعد به سر صحنه رسید، لحظه مهمی برای کولسری بود. او منتظر بود تا از فیلمساز چیره‌دست فرمان و هدایت بشنود و مطمئن بود که کوبریک سطح بازیگری او را ارتقا خواهد داد. او چندین صحنه را بدون کوبریک ضبط کرده بود و آنچه را که رویش کار می‌کرد به وی نشان داد. کوبریک از خنده از روی لذتی که کولسری به کاراکتر تزریق کرده بود خوشش نیامد و تنها یک راهنمایی ساده کرد. کولسری به یاد می‌آورد که چنین بود:«تیم، دیگر هیچ وقت این‌گونه نخند. یک لبخند روزمره قاتل‌ها را به من تحویل بده.»
کولسری نمی‌دانست که لبخند روزمره قاتل‌ها چگونه است ولی تلاشش را کرد. بعد از ۱۳ ضبط کوبریک بالاخره راضی شد. کار سخت بعدی شلیک گلوله پشت گلوله به هنرورانی بود که نقش قربانیان بی‌گناه را بازی می‌کردند. کار تا نیمه‌شب به پایان رسید.
کولسری بسیار خسته بود و می‌خواست به هتل برگردد تا «غلاف تمام فلزی» را از روح خود بیرون کند اما کوبریک به او و ویتالی دستور داد به لندن برگردند و بر فیلم نظارت کنند و از خوب بودن نتیجه اطمینان حاصل کنند. تنها در این صورت بود که کار کولسری تمام می‌شد.
کولسری به ایالات متحده برگشت و ۱۱ماه منتظر ماند تا ببیند که صحنه تیرانداز هلیکوپتر به فیلم راه پیدا کرده یا خیر. پیش‌پرده فیلم در سینماها نمایش داده شد و کولسری تماس‌هایی را از دوستان هیجان‌زده‌اش دریافت که از حضور او در پیش‌پرده می‌گفتند. در ۱۸ جولای ۱۹۸۷ کولسری همراه بین به مراسم اکران فیلم رفت. وقتی فیلم شروع شد، او روی ایفای نقش ارمی به‌عنوان گروهبان پادگان متمرکز شده بود. کولسری در سکوت دیالوگ‌ها را همراه با ارمی مرور می‌کرد و آنهایی را که می‌توانست بهتر انجام دهد ، نقد می‌کرد و به تحسین آنهایی که پس از حضور او اضافه شده بودند می‌پرداخت که ناگهان با صحنه تیرانداز هلیکوپتر روبه‌رو شد.
کوبریک تصمیم گرفته بود از سکانسی که پیش از رسیدن او به سر صحنه ضبط شده بود استفاده کند. صحنه‌ای که در آن شخصیت کولسری می‌خندید و از کشتاری که مرتکب می‌شد لذت می‌برد. کولسری نمی‌دانست که کیفیت اجرایش چگونه بود اما خنده‌هایی که از تماشاچیان می‌شنید را به فال نیک گرفت. بین نیز به او گفت که او عالی بود.
او ناگهان در پایان فیلم دید که نام او نیز در لیست بازیگران در تیتراژ پایانی حضور دارد. او در این باره می‌گوید:«یک دفعه در آخر فیلم تیتراژ اسامی بازیگران پخش شد و کوبریک اسم من را هم بینشان گذاشته بود. هر دفعه به این قسمت می‌رسم گریه‌ام می‌گیرد چون حداقل بابت آن همه سختی که کشیدم به من احترام گذاشت و من برای رسیدن به آن نقطه جهنمی را پشت سر گذاشتم.»
سی‌ودو سال بعد، کولسری هنوز وقتی کارها با تأخیر مواجه می‌شوند نگران می‌شود. حتی در طول چند هفته مصاحبه، او به شوخی اظهار نگرانی می‌کرد که شاید این مقاله هیچ وقت چاپ نشود. به هر حال او بیش از حد «هفته دیگر اتفاق می‌افتد» را شنیده بود.
این بازیگر اکنون در لس‌آنجلس زندگی می‌کند و تجربیات خود را در نمایشی یک نفره که در Glendale Elks Lodge برگزار می‌شود به نمایش گذاشته است. وی هنوز هم با نقشش در فیلم «غلاف تمام فلزی» شناخته می‌شود و برای دهه‌ها به همه می‌گفت که بله او تیرانداز هلیکوپتر بود ولی در حقیقت باید نقش گروهبان پادگان را بازی می‌کرد. البته او اخیراً این عادت را ترک کرده است. وی می‌گوید:«چرا بعد از ۳۵ سال نمی‌توانم بگویم که «هی، می‌دانی چیست؟ من نقش تیرانداز را بازی کردم و خوب هم بازی کردم.» به خاطر آسیبی که دیدم بسیار طول کشید تا چنین احساسی داشته باشم.»     
منبع: هالیوود ریپورتر

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *