سایت بدون – روزی تاجری ثروتمند پسرش را که بزرگ کرده بود برای اولین بار به سفر تجاری می فرستد، پسر می رود تا به کنار دریا می رسد.
در کنار دریا مقدار صدف دریایی ریخته بود ، از مردمانی کنار ساحل بودند می پرسد این ها چیست؟
آن ها که آدم های رندی بودند می گویند این ها بوق حمام است.
در زمان های قدیم صبح به صبح برای این که بگویند حمام آماده پذیرایی از مشتریان است بوقی به صدا در می آمد
پسر تاجر کلی پول می دهد و تعداد زیادی از این صدف های دریایی می خرد.
وقتی به شهر خودشان برمی گردد، پدر از او می پرسد چه خریدی؟
می گوید : بوق حمام
تاجر به پسرش می گوید: فکر نکردی که کل شهر ما فقط یک حمام دارد و کل حمام تنها یک بار بوق به صدا در می آورد؟
چند سال باید طول بکشد که این بار بوق حمام را تمام کنی؟
تجارت بوق حمام کنایه از بی خردی و بی تجربگی تاجر است و تجارتی که از اساس اشتباه است