ابراهیم حاتمیکیا در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر با بیستمین فیلمش حضور خواهد داشت.
محال است سینمای ایران را دنبال کنید و فیلمهای او را ندیده باشید یا بتوانید از آنها صرفنظر کنید. فیلمهایی که بخش مهمی از تاریخ سینمای بعد از انقلاب را تشکیل میدهند. از زمانی که حاتمیکیای جوان «هویت» را برای گروه فیلم و سریال شبکه دو ساخت و تنها یک منتقد به آن روی خوش نشان داد تا زمانی که هر بار خبری از عزم او برای ساختن فیلم جدیدی میشود همه کنجکاو میشوند تا بدانند این بار دست روی چه سوژهای گذاشته و قهرمان داستانش چه کسی است.
ابراهیم حاتمیکیا، تک پسر خانوادهای پرجمعیت در محله پامنار تهران، در دهه ۹۰ شاید از حاتمیکیایی که «از کرخه تا راین» را ساخت و به گفته خودش در یک مصاحبه: «برخی از خبرنگاران وقتی از سالن سینما شهر قصه بیرون میآمدند، میگفتند به خون شهدا خیانت کردی» فاصله گرفته باشد اما هنوز هم فیلمهایش، هر چند با بودجه و سرمایه سازمان اوج ساخته شود و هر چند عناصر پروپاگاندا در آنها پررنگتر از قبل باشد اما بر یک عنصر اصلی اصرار دارد: آرمان و آرمانخواهی!
فرقی نمیکند قهرمان قصه کاظم «آژانس شیشهای» باشد یا حیدر «بادیگارد». کاراکترهای داستانهای حاتمیکیا همیشه فریاد آرمانخواهی سر میدهند. فریادی که گویا حرفهای فروخورده خود کارگردان باشد که از گلوی این کاراکترها بلند میشود.
ابراهیم حاتمیکیا حالا پس از سه دهه فیلمسازی، با بیستمین فیلمش در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر حضور خواهد داشت. به همین بهانه مروری خواهیم داشت بر فیلمهای این فیلمساز که این روزها پرکار و فعال هر بار برگ جدیدی برایمان رو میکند.
«هویت» ۱۳۶۵
اولین فیلم بلند ابراهیم حاتمیکیا که خودش از ساخت آن راضی نیست و آن را بچه ناخوانده میخواند. او که در این فیلم برای اولینبار با دوربینی حرفهایتر و پروداکشنی قویتر از کارهای قبلیاش کار کرده در مصاحبهای میگوید: «مثل ورود یک روستایی به شهر است که روز اول قطعا جیبم را می زنند. خیلی چیزها را از دست می دهم تا یک ذره با فضای شهر آشنا بشوم تا بفهمم روز بعد باید چه کنم. من روز اول ورودم به شهر است. اتفاقا آن روستایی داشت در آن فیلم های کوتاه خودش خوب عمل می کرد. الان یک دفعه وارد حوزه بزرگتری شد. سعی می کنم خودم را جمع کنم اما به راحتی نمیتوانم. همیشه «هویت» جزو بچههای ناخوانده من تعریف شد. یعنی آن فضا خوب درنیامد و عناصر روی آب ماندند. و الا این آشی بود که همه مواد لازم برای یک آش خوب را داشتم و می خواستم در آن بریزم. حالا یک چیزی را خوب رعایت نکردم. مثلا در یک قابلمه لعابی نباید این پخته می شد. اما من آنها را در آن ظرف قرار دادم و این ظرف، قصه من را به خطر انداخت و همه چیز یک رنگ ناآشنا گرفت.فیلم اولم سیلی بزرگی به من زد.»
«هویت» داستان یک پسر جوان است که در راه بازگشت از شمال تصادف میکند و آمبولانسی که قرار است او را به بیمارستان برساند خراب میشود و او با آمبولانس مجروحان جنگی راهی تهران میشود. او که هویت خود را به خاطر نمیآورد در اثر همراهی با رزمندههای زخمی دچار تغییر و تحولاتی میشود…
این فیلم هر چند در ساخت مشکلاتی داشت و هر چند هیچگاه رنگ پرده سینما ندید و اکران نشد اما مورد توجه یک منتقد قرار گرفت. خسرو دهقان در یکی از مجلات فیلم ستونی به آن اختصاص داد و از این نوشت که فیلمسازی صاحب قریحه به سینمای کشور اضافه شده است.
«دیدهبان» ۱۳۶۷
دومین فیلم بلند ابراهیم حاتمیکیا و اولین فیلمی که حاتمیکیا با آن خودش را به سینمای ایران شناساند. ماجرای رزمندهای که برای رسیدن به برج دیدهبانی باید از زیر آتش سنگین دشمن بگذرد. اولین فیلمی که حاتمیکیا در فضای جنگی و در دل منطقه ساخت و اولین فیلم دفاع مقدسی سینمای ایران که قدری از چهره رزمندهها تقدسزدایی میکرد و رزمنده فیلم را نه قهرمانی بدون ایراد که انسانی با ایرادات و جدالهای درونی ترسیم میکرد. حاتمیکیا درباره این فیلم و جرقهای که باعث شد در منطقه جنگی فیلم بسازد میگوید: «بعد از فیلم «هویت» در بین دوستان خودم، در جایی که کار میکردیم، رفقای همپالکی خودمان، حرفی افتاد که فلانی دست از شهر نمیکشد. چرا از تو منطقه و از خود جنگ فیلم نمیسازد؟ و از دل این حرف ها درآمد که توانایی حرف زدن از فضای متن جنگ را ندارد. کمی برخورنده بود. احساس یک جور اتهام نسبت به این حرفها میکردم که در واقع این نبود و یک جور قمار هم برایم بود و نمیدانستم دقیقا چه جوابی باید بدهم. برای همین اصرار داشتم فیلم بعدیام حتما در منطقه جنگی رخ بدهد.»
حاتمیکیا با «دیدهبان» برنده جایزه ویژه هیات داوران از هفتمین جشنواره فیلم فجر و سیمرغ بلورین بهترین فیلم دوم در بخش فیلمهای اول و دوم شد.
«مهاجر» ۱۳۶۸
حاتمیکیا در «مهاجر» هم به شیوه فیلم پیشینش قهرمانی را به تصویر کشید که انسانی بود با همه ضعفهای انسانی. در دورهای که اغلب فیلمهای جنگی و دفاع مقدسی برای روحیه دادن به رزمندهها پر از قهرمانهایی بودند که یکتنه چند ده نفر از جبهه دشمن را حریف بودند و پوزهشان را به خاک میمالیدند، خلبانهای قصه «مهاجر» هر چند بیباکانه و شجاعانه به خط دشمن میزدند اما شبیه قهرمانهایی که در فیلمهای پیش از آن ترسیم شده بود نبودند.
حاتمیکیا با «مهاجر» قدرت و جسارت خود در فیلمسازی را به رخ کشید و ۵سیمرغ بلورین هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر دستاورد او و همکارانش از ساخت این فیلم بود که مهمترین آنها سیمرغ بلورین بهترین فیلم بود.
«وصل نیکان» ۱۳۷۰
جنگ که به پایان رسید حاتمیکیا وارد دوره جدیدی از فیلمسازی شد. دغدغه حضور رزمندهها با همان آرمانها در جامعه. این دوره با «وصل نیکان» آغاز شد. فیلمی که به نوعی آن را واکنش ابراهیم حاتمیکیا به «عروسی خوبان» مخملباف میدانند. فیلمی که در آن مخملباف جامعه را بیمحابا تیره و سیاه نشان داده بود و حالا حاتمیکیا با «وصل نیکان» به نوعی آن نگاه را تعدیل میکرد. این یکی از حاشیههایی بود که آن زمان و پس از اکران ناموفق «وصل نیکان» مطرح شد اما حاتمیکیا هیچگاه آن را نپذیرفت و در مصاحبهای بیان کرد: « بههیچعنوان در «وصل نیکان» به دنبال پاسخگویی به «عروسی خوبان» مخملباف نبودم؛ اما کلاً فضای موجود در آن سالها این تنفس را به من میداد که به این سمت بروم و وصل نیکان نیز متاثر از فضای حاکم و شرایط دوران خود است.»
«از کرخه تا راین» ۱۳۷۲
فیلمی که ابراهیم حاتمیکیا را به اوج شهرت و محبوبیت رساند. او که با «وصل نیکان» نتوانسته بود نظر منتقدان و مخاطبان را جلب کند به یک باره فیلمی ساخت که با آن به شکستن رکورد فروش سینمای ایران نزدیک شد. فیلمی که مخاطبان سینمای ایران را که شاید انتظارش را نداشتند از زبان یک فیلمساز نسل بعد از انقلاب نقد جنگ را بشنوند شگفتزده میکرد. حاتمیکیا با سعید قصه «از کرخه تا راین»، خواهرش و خانوادهاش که سالها دور از ایران زندگی کرده بودند و رزمنده جانبازی که میخواست در آلمان پناهنده شود دیدگاههای مختلفی را درباره جنگ ترسیم کرده بود.
او درباره بازخوردهایی که پس از نمایش «از کرخه تا راین» در سینما شهر قصه برای اهالی رسانه گرفته است اینطور میگوید: « با این فکر که این فیلم شکست خواهد خورد هی در خیابان های اطراف میچرخیدم و میترسیدم به داخل سینما بروم. دقایق پایانی فیلم دیگر تحمل نکردم و یواشکی تو سینما خزیدم. دقایق آخر بود که من وارد سالن شدم. دیدم همه ساکت هستند. گفتم این سکوت نشانه شکست محض است. بعد آمدم بیرون و در راهرو منتظر ایستادم. فکر میکردم از سالن که خارج بشوند از بغلم رد خواهند شد و محلی نخواهند گذاشت و اعتنا نمیکنند. اما دیدم نفر به نفر بیرون آمدند و چشمها خیس اشک است. همه من را بغل میکردند و هق هق میزدند. والله من گفتم اینها اهالی رسانه هستند دارند از این کارها میکنند. یک عده هم تهدید میکردند. همینطور که بغلم میکردند میگفتند تو کار زشتی کردی و بچههای جنگ را تحقیر کردی، باید محاکمه بشوی. یادم است در آن وضعیت یکی گردن من را گرفت و رها نمیکرد و میگفت تو نسبت به آرمانهای بچههای جنگ خائن هستی و با این فیلم خیانتت را نشان دادی. تو خون این شهدا را فروختی. در لحظهای که او من را رها کرد کس دیگری میگرفت و میگفت تو عالی گفتی و آرمان شهدا را حفظ کردی. و من با هر دو این برخوردهای موافق و مخالف ماندم.»
ابراهیم حاتمیکیا برای این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.
«خاکستر سبز» ۱۳۷۲
حاتمیکیا با «خاکستر سبز» برای اولین و آخرین بار پایش را فراتر از مرزهای ایران گذاشت و تصمیم گرفت فیلمی بینالمللی بسازد. در زمانی که هشت سال جنگ تحمیلی ایران تمام شده بود، ابراهیم حاتمیکیا به بوسنی هرزگوین که درگیر جنگ بود رفت تا فیلمی برای آن خطه بسازد. او درباره ساخت این فیلم در گفتوگویی در برنامه «راز» گفت: «ما فکر میکردیم که بعد از جنگ ماموریت جهادی تمام شده است ولی ماجرای بوسنی صحنه را باز کرد و دشمن هم وسیعتر شد و در آن فضا شامهام به آن سمت کشیده شد. من زمانی که خواستم این فیلم را بسازم سارایوو در محاصره بود و ما اولین کشوری بودیم که درباره بوسنی فیلم ساختیم. با بچههای بوسنی نشستم و نتیجه اش شد این فیلم. در بسیاری از صحنه های فیلم بازیگران خود بچه های بوسنیایی هستند که در حال آوارگی سر صحنه فیلم من حاضر میشوند؛ گریه میکردند. همه میدانستند چه کنند و اتوماتیک سر جای خودشان قرار میگرفتند.»
«خاکستر سبز» را برخی شخصیترین فیلم حاتمیکیا میدانند. فیلمی که البته در گیشه چندان موفق عمل نکرد و حضور در جشنوارهها هم برایش دستاوردی نداشتند.
«بوی پیراهن یوسف» ۱۳۷۴
پس از «خاکستر سبز» ابراهیم حاتمیکیا باز هم به درون مرزهای کشور برگشت و فیلمی با محوریت یک عنصر شاخص جنگ ساخت. اسارت و آزادگی. اسیری که قرار است از بند آزاد شود و خانوادهای که چشم به راه یوسف گمگشته خود دارند. عشق و نفرت، امید و ناامیدی، خشم و استیصال احساساتی هستند که حاتمیکیا در «بوی پیراهن یوسف» با بازیهای زیبای علی نصیریان و نیکی کریمی به تصویر کشید تا بار دیگر قدرت خود در ساخت ملودرام را به رخ بکشد.
«برج مینو» ۱۳۷۴
«برج مینو» که نگاهی هم به نقش زنان در جنگ دارد، تقریبا همزمان با «بوی پیراهن یوسف» ساخته شد. فیلمی که از همان ابتدا هم برای فروش ساخته نشده بود و اکران همزمانش با «بوی پیراهن یوسف» هم برای این بود که شکستش با موفقیت آن فیلم پوشیده شود. اتفاقی که با توقف اکران «بوی پیراهن یوسف» هیچگاه رخ نداد و هر دو تهیهکننده متضرر شدند. این دو فیلم در میان منتقدان و در جشنواره هم نتوانستند چندان موفق عمل کنند.
«آژانس شیشهای» ۱۳۷۶
نقطه اوج کارنامه ابراهیم حاتمیکیا و نماد سینمای دفاع مقدس؛ فیلمی که برخی پیش از ساخت، ساخت آن را انتحار سیاسی آقای کارگردان میدانستند و صدور پروانه ساخت آن مدتها طول کشید و در نهایت با نامه رهبری و تغییر در پایانبندی اجازه تولید این اثر داده شد.
فیلمی که هر چند برای حاتمیکیا سیمرغ بلورین فیلمنامه و کارگردانی را به دنبال داشت و در جشنواره فیلم فجر حسابی مورد توجه قرار گرفت اما منتقدان سرسختی هم داشت که آن را بازگشت فیلمساز از آرمانهایش میدانستند تا جایی که برخی این فیلم را در زمان اکران آژانس گیشهای نامیدند. «آژانس شیشهای» اما بعدها الهامبخش فیلمسازان جوانی شد که میخواستند خود را به عنوان یک فیلمساز انقلابی معترض بشناسانند اما هیچکدام نتوانستند به نزدیکی جایگاهی که «آژانس شیشهای» رسیده بود هم نزدیک شوند.
«روبان قرمز» ۱۳۷۸
یک فیلم دفاع مقدسی دیگر از ابراهیم حاتمیکیا. فیلمی از تقابل یک زن جنگزده با مشکلات زندگی پس از جنگ. زنی که میخواهد به زندگی خود پس از جنگ سر و سامانی بدهد و در این راه عشق را هم تجربه میکند.
«روبان قرمز» در سال ۷۸ و در نوزدهمین جشنواره فیلم فجر توانست توجه منتقدان را به خود جذب کند اما با حاشیههایی که داشت در نهایت از جشنواره بیرون کشیده شد.
«موج مرده» ۱۳۷۹
اثر دیگری درباره انسانهای پس از جنگ. یک فرمانده که میخواهد از ناو آمریکایی وینسنس انتقام بگیرد اما در این راه با مشکلاتی روبهرو میشود. حاتمیکیا در «موج مرده» با نشان دادن اختلاف میان راشد و فرزندش به اختلافات عقیدتی میان نسل جنگ و نسل بعد از آن هم سری میزند. اتفاقی که بعدها در برخی فیلمهای دیگر او هم تکرار میشود.
«ارتفاع پست» ۱۳۸۰
همکاری جذاب دو کارگردان شاخص سینمای ایران. فیلمنامه از اصغر فرهادی و کارگردانی از ابراهیم حاتمیکیا. داستانی که براساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. خانوادهای که سوار یک هواپیما میشوند و چند نفر از آنها تلاش میکنند تا با هواپیماربایی هواپیما و در حقیقت خانوادهشان را به جای بهتری برای زندگی ببرند.
فیلمنامه خوب، کارگردانی خوب و در نهایت بازی خوب بازیگران اصلی لیلا حاتمی و حمید فرخنژاد باعث شد تا این فیلم که در بیستمین دوره جشنواره فیلم فجر حاضر بود دو جایزه مهم، یعنی سیمرغ مشترک بهترین فیلم و جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، را به خود اختصاص دهد. همچنین در ششمین دوره جشن خانه سینما جوایز بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد تا به یکی از صفحههای درخشان کارنامه حاتمیکیا تبدیل شود.
«به رنگ ارغوان» ۱۳۸۳
اولین فیلم توقیفی کارگردان مطرح سینمای انقلاب و دفاع مقدس. ماجرای یک فراری سیاسی که بعد از سالها به کشور برگشته تا دخترش را ببیند. یک مامور امنیتی در پوشش یک دانشجو به دختر او نزدیک میشود تا بتواند به پدر دست پیدا کند اما در این میان رابطهای عاطفی میان او و دختر شکل میگیرد.
«به رنگ ارغوان» در سال۸۳ و برای حضور در بیستوسومین جشنواره فیلم فجر ساخته شد اما در نهایت پس از ۵سال توقیف در سال ۸۸ و در بیستوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
«به نام پدر» ۱۳۸۴
پس از دو فیلم اجتماعی، حاتمیکیا بار دیگر سراغ یک رزمنده آمد. رزمندهای که سالها پس از جنگ باید با یک چالش روبهرو شود. چالش سوالات دختر دانشجویش از او درباره جنگ و اینکه چرا جنگیده. فیلمی که برخی آن را فیلمی ضدجنگ نامیدند.
«به نام پدر» توانست سیمرغهای بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای پرویز پرستویی، بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای مهتاب نصیرپور و بهترین چهرهپردازی را به دست آورد، اما به اندازه کارهای قبلی حاتمیکیا مورد توجه قرار نگرفت.
«دعوت» ۱۳۸۷
بار دیگر یک سوژه اجتماعی و این بار سوژه ملتهب «سقط جنین» دستمایه ابراهیم حاتمیکیا برای ساخت فیلمی چند اپیزودی شد. فیلمی که در نهایت پیامش این بود که جنینی که به دنیا فرا خوانده شده نباید سقط شود. «دعوت» که هم در ساخت و هم در قصه از آثار متفاوت سینمای حاتمیکیا است اما در میان منتقدان نتوانست نظرات مثبت چندانی را به خود جلب کند و شاید همین موضوع باعث شد تا حاتمیکیا با انتقادات تندی به سراغ مخاطبان برود و حتی آنها را قلم به مزد خطاب کند!
«گزارش یک جشن» ۱۳۸۹
دومین فیلم توقیفی سینمای حاتمیکیا که هنوز فرصتی برای عرضه پیدا نکرده است. فیلمی که در سال ۸۹ ساخته شد و ارتباط میان بعضی وقایع آن با حواشی سیاسی سال۸۸ را علت توقیف آن میدانند. او در یک مصاحبه درباره این فیلم گفته است: «خجالت میکشم از اینکه چرا جلوی پخش فیلمی مثل «گزارش یک جشن» را گرفتهاند و از این بابت افتخار نمیکنم که در جمهوری اسلامی فیلمی دارم که پخش نشده است.»
«چ» ۱۳۹۲
توقیف «دعوت» باعث دلزدگی حاتمیکیا که معمولا عادت به توقیف آثارش ندارد شد و او سه سالی دست از فیلم ساختن شست تا با یک سرمایه عظیم سراغ ساخت یک پروژه عظیم رفت. داستانی از زندگی شهید چمران با عنوان «چ» دستاورد ابراهیم حاتمیکیا از اولین برخوردش با پروداکشن عظیم بود. داستان دو روز از زندگی شهید چمران در پاوه که دارای جلوههای ویژه و صحنههای جنگی کمنظیری در سینمای ایران است.
این فیلم در جشنواره سیودوم فجر حاضر بود که علاوه بر نامزدی در سه رشته بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین طراحی صحنه و لباس، موفق شد شش سیمرغ بهترین بازیگر مکمل مرد برای بابک حمیدیان (مشترک با رستاخیر)، بهترین تدوین، بهترین جلوههای ویژه بصری، بهترین جلوههای ویژه میدانی (مشترک)، بهترین صدا، و همچنین سیمرغ بهترین فیلم از نگاه ملی را به دست آورد.
«بادیگارد» ۱۳۹۴
شروع همکاری ابراهیم حاتمیکیا با سازمان اوج فیلمی اعتراضی بود که برخی آن را دنبالهای بر «آژانس شیشهای» میدانستند. با همان کاراکتر که اینجا به جای حاج کاظم حیدر نام گرفته بود.
داستان فردی که شغلش حفاظت از مقامهای ردهبالای نظام است اما آرمانخواهیهایش باعث میشود با تضادهایی در شغلش روبهرو شود. او در نهایت حفاظت از یک فرزند شهید که حالا یکی از دانشمندان هستهای کشور است را برعهده میگیرد. «بادیگارد» هم مانند دیگر فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا با نظرات موافق و مخالف بسیاری روبهرو شد اما صحنههای اکشن شهری آن و سکانس پایانبندی غافلگیرکنندهاش از مواردی بود که این فیلم را با بیش از ۸میلیارد و ۳۸۰میلیون تومان، به یکی از پرفروشهای سال ۹۵ تبدیل کرد.
«به وقت شام» ۱۳۹۶
حاتمیکیا و اوج در دومین همکاری مشترکشان به سراغ سوژه داغ و بینالمللی بنیادگراهای مذهبی رفتند. داعش و حضورش در سوریه سوژهای بود که حاتمیکیا را که حالا با بودجه هنگفت اوج همراه شده بود قلقلک داد تا فیلمی در این باره بسازد. فیلمی که در نهایت به یکی از فیلمهای مهم سینمای ایران بدل شد اما نتوانست نظرات چندان مثبتی از منتقدان دریافت کند. او البته در اختتامیه جشنواره فیلم فجر و پس از آن که سیمرغ کارگردانی را به طور مشترک با بهرام توکلی و «تنگه ابوقریب» دریافت کرد، به بهانه حرفهایی که در برنامه «هفت» که آن روزها با اجرای رضا رشیدپور روی آنتن میرفت حسابی از خجالت رضا رشیدپور و منتقدان فیلمش درآمد و با فریادهای «من وابستهام» بار دیگر خود را به تیتر رسانهها تبدیل کرد.
«به وقت شام» به گفته مدیرعامل سازمان اوج ۸میلیارد هزینه ساخت داشت و در فروش ۱۳میلیارد تومان در گیشه کسب کرد.
«خروج» ۱۳۹۸
ابراهیم حاتمیکیا حالا و پس از ۳۰سال تجربه فیلمسازی و کولهباری از نقدهای مثبت و منفی و مواجه شدن با هورا کشیدن یا سوت زدنهای اعتراضی به فیلمهایش با فیلم بیستم خود در جشنواره فیلم فجر حضور خواهد داشت. فیلمی که بار دیگر سوژهای اجتماعی دارد و بهانه آن سیل نوروز امسال بوده است. حاتمیکیا برای تازهترین فیلمش به سراغ فرامرز قریبیان رفته تا برایش احتمالا تداعیکننده رضای «ردپای گرگ» مسعود کیمیایی باشد. تداعی کننده یک عاصی که خروج میکند.
اگر چند سال قبل و در «قاتل اهلی» مسعود کیمیایی، کاراکتر دکتر جلال سروش با بازی پرویز پرستویی انگار از فیلمهای حاتمیکیا اشتباه سر از فیلم کیمیایی درآورده بود و نتوانست موفق باشد، حالا حاتمیکیا برای «خروج» به سراغ گزینه سنتی فیلمهای کیمیایی رفته و باید دید نمره بیست کارنامه فیلمسازی حاتمیکیا با این قصه و این قهرمان جدیدش چند میشود؟ و این بار برای حاتمیکیا در جشنواره سیوهشتم چه اتفاقی میافتد و او میتواند یک سیمرغ دیگر به کارنامهاش بیفزاید یا بار دیگر به عنوان یک معترض جشنواره فیلم فجر را ترک خواهد کرد؟
فاطمه پاقلعهنژاد/خبرآن لاین