سایت بدون – دوئت درباره جانگرفتن دوباره رابطهای عاشقانه که چندی است تمام شده نیست! درباره نوستالژی خاطرات گذشته هم نیست! درباره این نیست که زن و مردی که قبلا هم را دوست داشتهاند، امروز که ازدواج کردهاند با این حسِ غمناک خوشایند خاطرهانگیز چه باید بکنند! شخصیتهای محوری دوئت هم سپیده (نگار جواهریان) و حامد (مرتضی فرشباف) نیستند. دوئت درباره مسعود (علی مصفا) است و مینو (هدیه تهرانی) . درباره این است که آنها چطور با این موقعیت مواجه میشوند و تماشاگر شریک فضای ذهنی مینو و مسعود میشود. ما در صحنه آغازین، همان چیزهایی را میبینیم و میشنویم که مینو میبیند و میشنود. و در صحنه خیره شدن مسعود به دخترک ویولن زن، در آن چیزی غرق میشویم که مسعود در آن غوطهور است. فیلم ذهنیت سپیده و حامد را با تماشاگر به اشتراک نمیگذارد. دوئت، سوالات مهمی در ذهن تماشاگر میپروراند، آیا مسعود آنچنان که میگوید، محق است که دنبال رد پای گذشته سپیده بگردد؟ آیا سپیده، مسعود را در این واکاوی، محق میداند؟ آیا حامد حق داشت یکسویه و بدون اجازه سپیده، دوباره وارد زندگیاش شود؟ آیا مینو نسبت به درک این موقعیت بیتفاوت است؟
فیلم با نمایی از مینو آغاز میشود. مینو در ماشین نشسته است و چشم به روبهرو دارد. روبهرو مات است و مبهم. مینو در افکار خود غرق است و چراغهای ماشین مقابل را نمیبیند. او در جایی ایستاده است که مکان توقف کردن نیست. نمای آغازین فیلم، پیشآگاهی از وضعیت مبهمی میدهد که مینو در آن قرار گرفته است. وضعیتی که باید کمی به عقبتر برگردد. در ادامه میفهمیم که مینو، از همسرش حامد میخواهد تکلیف رابطهای که در گذشته داشته است را مشخص کند. در تعلیق نماند. به عذابوجدانی که شاید عذابش میدهد پایان دهد. گرهافکنیهای فیلم از جایی شروع میشود که حامد و سپیده همدیگر را در شهر کتاب میبینند؛ حامد خودخواسته و سپیده ناخواسته. حسی در هر کدام زنده میشود. سپیده آشفته و ناآرام میشود و به همین خاطر مسعود به رفتار سپیده «شک» میکند.
مسعود را ابتدا فقط با صدایش میشناسیم. زیرا دوربین در ماشین فقط چهره سپیده را قاب گرفته است. سپس او را در تاریکی میبینیم. برقهای خانهشان قطع شده است و مسعود، شمایلی سیاه است که از ماشین بیرون میآید. شکل معرفی مسعود که توأم است با تاریکی و سیاهی، موضع فیلم را برای تماشاگر مشخص میکند. مسعود با بدگمانی به موسیقی بیکلام سپیده گوش میکند. برای کشف حقیقتی که نمیداند، به این در آن در میزند. مسعود، هم در روایت (بهخاطر دروغهایی که میگوید و تفتیشهایی که میکند) و هم در تصویر (بهخاطر نگاههای مظنون و خصمانه او به کاوه که گاهی رنگ تحقیر به خود میگیرد) منفی بازنمایی میشود. سپیده، از روی استیصال ماجرای آن دیدار را به مسعود میگوید. صحنهپردازی این سکانس، مشکلات پنهان روابط آن دو را آشکار میکند. آنها در اتاقک پیشساخته فلزی با هم صحبت میکنند. این فضای بیروح، حس سردی رابطه بین آنها را به تماشاگر القا میکند. نحوه نشستن مسعود، تداعیگر بازجویی است که متهمی را روبهروی خود نشانده است و در تعاملی نظارتی و تهی از همدلی، سپیده را به اعتراف میخواند. دوربین بسیار آهسته به آن دو نزدیک میشود گویی میخواهد رابطه آنها را موشکافانه واکاوی کند. مسعود میگوید «حق دارد بداند.» حقی که مجوزش را «زندگی نرمال» یا زندگی عرفی و ارزشهایی که نهادینهکرده است به او میدهد. موقعیت نابرابر مسعود و سپیده از صحنه دیگری هم مشخص میشود که مسعود خودمحورانه تصمیم به خرید آپارتمانی دیگر میگیرد یا «کار کردن» سپیده و «تصمیم به فرزنددار نشدن» را لطفی از جانب خود میداند. این موقعیت نابرابر، سپیده را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد که تا حدی دانستنِ گذشته را حق مسعود میداند. شعاع محقبودن مسعود برای دانستن، فقط به دنیای بیرونی سپیده محدود نمیشود. مسعود دانستن هرآنچه در ذهن سپیده میگذرد را حق خود میداند. و ناتوانیاش در این کار، او را آشفته و درمانده میکند. مسعود به درستی میداند رابطهاش از چیزی رنج میبرد ولی در راهحل، راه به خطا میبرد. راهحلهایی مانند خرید خانهای نو با وسایلی نو، چاره رابطه سرد بین آنها نیست.
در سوی دیگر، مینو در وضعیتی مشابه با مسعود قرار دارد. سهم مینو در پیرنگ سهمی کوچک ولی بسیار قابل تأمل است. دوئت با مینو آغاز میشود و با مینو پایان مییابد. مواجهه مینو با این موقعیت، مراقبتی همدلانه و متأملانه است. مینو بیآنکه خود را برای دانستن محق بداند، اتفاقا از آنچه نباید بداند، فاصله میگیرد. او کنار حامد است، به او کمک میکند تا خودش را دوباره پیدا کند، از آنچه عذابش میدهد رهایی یابد و تا جایی که بتواند دور میایستد. معنای این حفظ فاصله، بیتفاوتی نیست. در همان نمای ابتدایی فیلم، دغدغه خاطر مینو نشان داده میشود. نمای انتهایی فیلم نیز به خوبی آشکارکننده جایگاه و نقش مینو در زندگی مشترکشان است. مینو از در ورودی خانه نمیتواند وارد شود، اما بازنمیگردد. او از در دیگری وارد خانه میشود. از دالانهای پرپیچ وخم خانه گذر میکند و روی راهپلههای خیس خانه مینشیند. مینو، در نمای ابتدایی در موقعیتی تار و مبهم قرار گرفته است، که با نگاهی خیره، تلاش میکند «درست ببیند»، نه واقعیتهای بیرونی را بلکه حقیقتهای درونی را. و در نمای انتهایی، از لابهلای ساحت ناپیدای پیچیده زندگی مشترک میگذرد و خرابیها را میبیند، مشفقانه در میانه همین خرابیها مینشیند و باز هم خیره به اطرافش نگاه میکند تا بار دیگر برخیزد و مرمت کند.
فیلم، اشارههایی گذرا به داستانهای فرعی نیز دارد که میتواند در شناخت شخصیتهای فیلم تا اندازهای به تماشاگر کمک کند. ماجرای دوستی مسعود، مائده، سمیرا (خواهر سپیده) و منصور کوتاه و مبهم روایت میشود. چهارنفری که از دوران دانشجویی رابطه دوستیشان را با هم حفظ کردهاند. اما مائده بهتازگی فوت کرده است و نه ما میدانیم چرا و نه آن سه نفر دیگر. اما از رابطه عمیقتری که بین مائده و مسعود وجود داشته، حدسهایی برانگیخته میشود. شرکتنکردن سپیده در مراسم خاکسپاری مائده این ظن را قویتر میکند. و اگر این را بپذیریم، شخصیت مسعود که به سادگی از کنار مرگ مائده گذر میکند شخصیتی پیچیدهتر میشود. آیا این نور انداختن به زندگی فردی دیگر، واکنشی برای درسایه نگهداشتن زوایای پنهانی زندگی اوست؟ یا اینکه فهمِ احساسِ سپیده راهی است به سوی فهم آنچه مائده احساس میکرده است؟
دوئت، شخصیتها را خاکستری بازنمایی میکند. هرچند سهم تیرگی مسعود بیش از آن است که همدلی تماشاگر را برانگیزد و سهم روشنی مینو بیشتر از آن است که اجازه دهد به او هم نگاهی نقادانه افکند. اما هم مسعود در خیره شدنش به دخترکی که ویولن میزند، سویههای عاطفی وجودش آشکارتر میشود و هم با پرسیدن سوالی مهم، مینو از هاله سپید اطرافش بیرون میآید: «چرا مینو، مانند حامد، مانند کاوه، هیچ به سپیده فکر نکرد که آیا میخواهد دوباره حامد را ببیند یا خیر؟» آیا مینو، فقط به دنبال راهی برای مراقبت و همدلی با حامد بود بیآنکه سپیده جایی در این تصمیم داشته باشد؟
دوئت، فرصت نگاهی عمیق به مسالهای ظریف و پیچیده است: نظارت سلطهگرانه در روابط انسانی یا مراقبت همدلانه از عواطف انسانی؟ مسعود در نظارتی سلطهگرانه به دنبال کسب اطلاعات از سپیده است، اطلاعاتی که در نهایت منجر به تشدید اضطرابش میشود و مینو در مراقبتی همدلانه به دنبال کسب اطلاعات نیست بلکه به دنبال درک موقعیت و گشایشی برای حامد است.
راضیه فیضآبادی/اعتماد