اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است
گاهگاهی قفسی می سازم با رنگ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهاییتان تازه شود
چه خیالی،چه خیالی،…می دانم
پرده ام بی جان است
خوب می دانم ،حوض نقاشی من بی ماهی است
این یکی از مشهورترین شعرهای سهراب سپهری است ، او در این شعر پیشه اش را نقاشی معرفی می کند از دل این شعر کوتاه می توان فهمید که نقاشی برای این شاعر یک تفنن در کنار سرودن نبوده و یا بالعکس ، او به هردو مقوله به طور جدی می پرداخته و در کنار هم .او خودش را نقاش شعر و شاعر رنگ نامیده اند. خیلی وقت ها به هنگام خواندن سروده های سپهری به نظر می رسد که شاعر با شعرهایش نقاشی می کند و خواننده را در برابر تابلوی تمام قدی به وسعت زندگی فرار می دهد. از آن دسته از شعرها می توان به شعر «نقش» اشاره کرد که خط به خط آن را می توان فهمید، می توان دید و با گوش دل شنید.
در آغاز کار شهرت سپهری به عنوان یک نقاش. بیشتر از آوازه شاعریش بود. این به دههٔ۳۰ بر میگردد. اگرچه شعرهایش در آن سالها خوانده میشد اما جز در نظر خواص، تجربهای موفق به شمار نمیآمد. درآن سالها شعر شکست و حماسه طرفداران بیشتری داشت…
سهراب سپهری نقاشی را از کودکی آغاز کرد. او در یادداشتی با عنوان «هنوز در سفرم» از جمله در این زمینه می نویسد: « پدرم… در طراحی دستی داشت. خوش خط بود. تار می نواخت. او مرا به نقاشی عادت داد… در دبیرستان نقاشی کار جدی تری شد. زنگ نقاشی نقطه روشنی در تاریکی هفته بود.» با شروع تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای تهران شعر هم وارد زندگیاش شد. او پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به عنوان مدرس در هنرستان هنرهای زیبا مشغول فعالیت شد. هنر نقاشی تا پایان عمر سهراب، حتی زمانی که او به شاعر معروفی تبدیل شده بود ادامه داشت و حضور در نمایشگاههای نقاشی از عمده فعالیتهای هنری او محسوب میشد.
تابلوهای نقاشی سهراب همانند شهرهایش مملو از عناصر طبیعت هستند. در آثار آبسترهاش هم این عناصر حضور خود را با سبک تازهای حفظ میکنند.دستمایه اصلی کارهای سپهری اشکال ساده شده طبیعت است. حتی یک خط راست.این سادهترین وسیلهٔ بیانی در نقاشی ـ اغلب در کارهای سپهری طوری ترسیم شده است که یاافق فراخ کویر را به یاد آورد و یا راستای درختی سر به آسمان نهاده را. کوههای دور دست کهدر ایران مرکزی هر کجا برویم در انتهای چشم انداز حضور دارند. تپههای مواج که از کوهها نزدیکترند مسیر نهری که شیب تپه را میبرد و قطاری از درختهای بید را به سوی آبادی می برد، خانههای بهم چسبیده آبادی. بام قوس دار خانه گوشهای از در و دیوار خانه در ارتباطبا شاخهٔ یک درخت، تنهٔ درخت، سرشاخههای آن، علفهای خشک و پا جوشهای اطراف تنه،یک گل وحشی، شقایق یا آلاله، اینجا یا کمی دورتر آنجا، چند تخته سنگ، یک برکهٔ کوچک…اینجا موضوعات مورد توجهٔ نقاش است.
از معروفترین تابلوهای این شاعر و نقاش میتوان به «طبیعت بیجان»، «علفها و تنه درخت»، «شقایقها، جویبار و تنه درخت» و «منظره کویری» اشاره کرد.