«فلسفه پول» (۱۹۰۰) شاهکار واقعى جامعه شناسى نظرى تاریخى، اثر مهم زیمل است. «فلسفه پول» یک تحلیل به هم پیوسته و فشرده ۶۰۰ صفحه اى است که در آن پول چونان «پدیده اجتماعى کامل» بررسى شده است که کل جامعه و نهادهایش را دربرمى گیرد، یا اگر بخواهیم به زبانى زیملى بیان کنیم، پول چونان «نمادى» معرفى شده است که همه روابط اجتماعى را در خود خلاصه کرده و یکجا بیان مى کند. «چنان که گویى عمیق ترین و عام ترین معناى هستى به روشن ترین وجه بهتر از هر جاى دیگر در پول بیان مى شود، چنان که گویى صورت و توسعه اش عملکرد کل ]جامعه[ را بى درنگ قابل رؤیت مى کند».
نظریه رابطه گرایانه مدرنیته
اقتصاد پولى، موضوع ظاهرى تحلیل در «فلسفه پول»، در واقع بهانه اى براى بسط نظریه رابطه گرایانه و زندگى محور ]ویتالیستى[ مدرنیته است. با تفسیر پدیده هاى اقتصادى در چشم اندازى فلسفى، زیمل رویدادهاى سطحى را به معناى نهایى ربط مى دهد. او از پول حرف مى زند، منتها یک جهان بینى از انسان و مفهوم زندگى اش ارائه مى دهد.
زیمل نظریه رابطه گرا و زندگى باورش از مدرنیته را در راستاى نظریه شبه هگلى عینى سازى ارزش و شى ءانگارى روابط اجتماعى ارائه مى دهد. زیمل نقد مارکسیستى مفهوم از خودبیگانگى را تصحیح مى کند، تعمیم مى دهد و پى مى گیرد و در همان حال، تحلیل وبرى عقلانى شدن فرهنگ و جامعه را، منتها با دادن لحنى متافیزیکى به آن، پیشگویى مى کند. اگر مى توان گفت «فلسفه پول» احتمالاً نوشته نمى شد چنانچه پیش تر «سرمایه» (مارکس) نوشته نشده بود، به همان سیاق مى توان افزود که «اقتصاد و جامعه» وبر نیز احتمالاً به دشوارى نوشته مى شد اگر پیش تر «فلسفه پول» نوشته نشده بود. به نظر پوهلمان جایگاه فلسفه مدرنیته زیمل را باید در تداوم «فلسفه تاریخ» مارکس و پیش درآمد نظریه «عقلانى شدن تمدن غربى» وبر در نظر گرفت.
نقد مدرنیته
فلسفه پول که زیمل ابتدا آن را «روانشناسى پول» نامیده بود به دو بخش تقسیم مى شود: بخش اول که پول را به مثابه متغیر وابسته بررسى مى کند، «تحلیلى» نامگذارى شده است، بخش دیگر که پول را به عنوان متغیرى مستقل در نظر مى گیرد «ترکیبى» نامیده شده است. در حالى که بخش تحلیلى تکوین نظرى پول را در راستاى عینى کردن و استقلال دادن به ارزش شرح مى دهد، بخش ترکیبى پیامدهاى پولى شدن همگانى را برحسب دیالکتیک آزادسازى فرد و شى ءانگارى روابط اجتماعى بررسى مى کند. آزادسازى و شخصیت زدایى از فرد، عقل گرایى و عقلانى سازى زندگى، اصطلاحات کلیدى هستند که زیمل در نشانه شناسى (تشخیص) مدرنیته به طور عام و روابط اجتماعى سوداگرانه به طور خاص به کار مى برد. آنها را چند دهه بعد در نظریه انتقادى لوکاچ و مکتب فرانکفورت باز خواهیم یافت.
پول، یا عینى کردن رابطه مبادله
اگر ارزش اقتصادى اشیا در رابطه دوجانبه اى باشد که به عنوان کالاهاى قابل مبادله میان خودشان دارند، پول بیانگر این رابطه نسبى است که به خودمختارى مایل شده است. «پول چیزى نیست جز نسبیت اشیاى اقتصادى که در نمادى خاص تجسم یافته و بر ارزششان دلالت مى کند» به عنوان «ارزش اشیا بدون حضور خود اشیا» پول ارزش منجمدشده در ماده است: «آنچه در مبادله بین فردى کنش است با پول صورت ملموس و مستقل پیدا مى کند. اگر در آغاز ارزش پول از ماده آن مشتق مى شود که نماینده ارزش کالاهاست، نهایتاً موفق مى شود از حامل اش رهایى یافته و در این حالت ارزش صرفاً قراردادى مى شود. همراه با مارکس مى توان گفت «هستى کارکردى اش هستى مادى اش را جذب مى کند».
براى تبیین گذار از «پول ـ ماده» به «پول ـ نشانه» به پول «ژتون» بدون ارزش ذاتى که نماینده ارزش چیزهاست، زیمل، در مقام مورخ اقتصاد پولى، تحلیلى از فرآیندهاى تجرید و روح باورى فزاینده ارائه مى دهد که از ویژگى هاى عملکرد پول به عنوان پشتوانه ارزش و واسطه مبادله است. در آغاز، پول یک ماده ملموس است (نمک، چوب، پوست و غیره) و مبادله نیز مبادله «جنس» است (کالا در برابر کالا، نمک در برابر چوب، چوب در برابر توتون و غیره). به تدریج قابلیت عقلى تجرید توسعه مى یابد ـ آنچه که زیمل آن را به عنوان بزرگترین پیشرفت ذهن انسانى ملاحظه مى کند ـ و در نتیجه پول از کیفیت ملموسش خارج شده و از آن پس موفق مى شود میان نابرابرترین چیزها برابرى برقرار کند. با تجرید تمامى کیفیت چیزها، پول موفق مى شود ارزش چیزها را به صورت کمى محض، به صورت عددى، نمایندگى کند. بى اعتنا به ارزش ویژه اش، پول صورت «نمادى محض» یا تقریباً «نمادى محض» پیدا مى کند، زیرا زیمل نمى توانست از بین رفتن کامل بنیاد مادى پول را تصور کند که از مشخصات «پول اعتبارى» («الکترونیکى» یا «پلاستیکى») جامعه هاى «کارتى شده» ماست.
پول، یا میانجیگرى نمادى مبادله
بدین صورت، «پول ـ نشانه» عارى از هر کیفیت و فردیت است. وسیله نهایى غیرشخصى است که اجازه مى دهد مبادله چیزها را تنظیم کرد. چیزها به لحاظ خودشان به عنوان ارزش هاى کاربردى، منحصر به فرد و جانشین ناپذیرند، اما به علت یا حتى به لطف پول این خصوصیات را از دست مى دهند و به ارزش هاى مبادله همانند و جانشین پذیر مبدل مى شوند. جانشین پذیرى همگانى کار مبادله را آسان کرده و به گردش کالاها سرعت مى بخشد.
در این خصوص زیمل مى نویسد: «قابلیت پول براى نمایندگى هر ارزش اقتصادى با ویژگى هاى معین ـ چون که ذات پول به هیچ یک از ارزش هاى اقتصادى بستگى ندارد ـ استمرار مجموعه اى از رویدادهاى اقتصادى را پایه گذارى مى کند» نظر به این که پول، به عنوان وسیله اندازه گیرى روابط ارزش میان چیزها، خودش فاقد ارزش ذاتى است، از جریان فراز و فرود چیزها برکنار مى ماند و در عین حال به عنوان وسیله نهایى در مبادله با آنها داخل مى شود. با این وصف، «پول ـ نشانه» نمى تواند نقش میانجى نمادى و شتاب دهنده به مبادله را ایفا کند مگر این که مبادله کنندگان آمادگى داشته باشند ارزش هاى جایگزین (احشام، اثاث خانه) در برابر یک ارزش اسمى (یک تکه کاغذ) واگذار کنند، آنچه که ایجاب مى کند آنان به ثبات پول و به نظم سیاسى ـ اجتماعى که آن را تضمین مى کند، اعتماد داشته باشند. بدون این اعتماد جریان پولى فرومى پاشد، همان طور که جامعه اى که در آن انسان ها به یکدیگر اعتماد نداشته باشند متلاشى مى شود.
خودمختارى پول، یا عینى کردن روابط اجتماعى
با رسیدن به نقطه اى که در آن ارزش در پول به خودمختارى اش نایل شده است جا دارد اکنون به خودمختارى پول و به وارونگى اش از وسیله به هدف توجه کنیم. مسأله، مسأله ارزش نیست بلکه مسأله جایگاهى است که پول در «مجموعه غایت شناختى ها» اشغال مى کند. عمل غایت شناختى، یعنى جهت گیرى به سوى یک هدف را به طور کلى مى توان درگیر کردن آگاهانه انرژى هاى ذهنى مان در یک زندگى عینى تعریف کرد. زیمل در پاراگرافى که هگل را تداعى مى کند مى نویسد «رابطه ما با دنیا ظاهراً شکل منحنى اى را دارد که از «شخص» (سوژه) به «شىء» (ابژه) رفته و با دربرگرفتن آن به سوى «شخص» بازمى گردد» استفاده ابزارى از عمل غایت شناختى در دنیا با هماهنگى عقلانى وسایل با یک هدف و در نتیجه با ترکیب هوشمندانه علیت و غایت شناسى صورت مى گیرد.
به نظر زیمل اصل ابزار در همه حوزه هاى زندگى فعال است. مثل نهادهاى اجتماعى (دولت، دین، حقوق و…) که ابزارهایى هستند که به افراد امکان رسیدن به هدف هایى را مى دهند که با نیروى شخصى خودشان هرگز نمى توانستند به آنها نائل شوند، پول نهادى است که افراد با خرج مساعى شان در آن به هدف هایى مى رسند که اگر مى خواستند مساعى شان را مستقیم در راستاى آنها صرف کنند، دست یافتنى نبودند. منتها، برخلاف نهادهایى که پیش تر نام بردیم، پول ویژگى اش در این است که هیچ رابطه محتوایى با هدف خاصى که امکان رسیدن به آن را مى دهد، ندارد.
«پول یک ابزار مطلق است؛ هیچ رابطه اى با هدف خاصى ندارد، بلکه با «کلیه هدف ها» رابطه دارد.»
به عنوان وسیله مبادله، براى پول على السویه است که با چغندر با الوار یا با اسلحه مبادله شود. «همه انواع کالاها به یک ارزش، به پول، تبدیل پذیر هستند. در حالى که پول به همه انواع کالاها تبدیل پذیر است.»
پول، به مثابه هدف مطلق
حال اگر پول را در مجموعه غایت شناختى جابه جا کنیم و در آن واحد هم اصل اقتصادى تلاش را مدنظر داشته باشیم که ایجاب مى کند روى وسایل تمرکز کنیم و نه روى هدف ها و هم اصل روانشناختى گسترش کیفیات را که ایجاب مى کند ارزش هدف روى وسایل بازتاب داشته باشد، آن وقت مى فهمیم که پول دقیقاً به این سبب که وسیله مطلق است به هدف مطلق مبدل مى شود. تناقض بیان فقط ظاهرى است. ضرورت اقتصادى جانشین کردن وسایل با هدف ها به وارونگى روانشناختى وسیله به هدف مطلق منجر مى شود و اگر امروز «پول در کانون توجه قرار گرفته است: نماى عمومى زندگى، روابط بین انسان ها، تمدن عینى» این (پول گرایى) هم با از دست رفتن معنا که از مشخصات مدرنیته است، تبیین مى شود و هم این که آن را تبیین مى کند.
به مرور زمان ارزش هاى دینى اى که به زندگى معنا مى دادند اعتبارشان را از دست مى دهند، ارزش پولى جایشان را مى گیرد. زیمل دراین خصوص مى نویسد: از آنجا که پول توانایى وحدت بخشیدن به تضادها را در چهره یک ثالث انتزاعى دارد، به زندگى شبیه است، زیرا زندگى هم کانون وحدت بخشیدن به متضادترین پدیده ها است.
اصل تبدیل شدن پول به ارزش مطلق را هم در رفتار شخص خسیس مشاهده مى کنیم که از نفس پول بدون استفاده کردن از آن لذت مى برد و هم در رفتار شخص مسرف که از پول با حیف و میل کردن آن لذت مى برد. اگر براى خسیس و مسرف برگردان همه ارزش ها به معادل پولى حاکى از ارزشمندى مطلق پول است، در عوض، براى شخص «کلبى مسلک» که به گفته طنزآمیز اسکار وایلد قیمت همه چیز را مى داند ولى ارزش هیچ چیز را نمى داند و شخص «دلزده» که برایش همه ارزش ها على السویه اند، مطلقاً پول همه ارزش ها را بى ارزش مى کند.
بخش ترکیبى: دیالکتیک مدرنیته
زیمل در بخش ترکیبى فلسفه پول، اثرات جهت گیرى عمومى، عینى شدن، انتزاعى شدن و پولى شدن همگانى روابط اجتماعى را روى آزادى، فرهنگ و سبک زندگى انسان بررسى مى کند. نگرش دوپهلویش درباره مدرنیته از اینجا معلوم مى شود که او تز از دست دادن آزادى را رد کرده و از تز از دست دادن احساس دفاع مى کند و بدین ترتیب احکام متناقض ترقى گرایى لیبرال اسپنسرى و بدبینى فرهنگى نیچه اى را ترکیب مى کند.
به منظور نظام مند کردن انشاى رساله اى زیمل مى توان تحلیل اش درباره پیامدهاى پیشرفت عمومى عینى شدن، انتزاعى شدن و پولى شدن همگانى روابط اجتماعى در عصر مدرنیته را بازسازى کرد و آن را به صورت سه تز دیالکتیکى ارائه داد:
۱) تز دیالکتیکى شىء انگارى روابط اجتماعى و آزادى صورى انسان: تزى که به موجب آن پولى شدن، غیرشخصى شدن و کارکردى شدن روابط اجتماعى باعث آزادى روابط از وابستگى شخصى مى شود.
۲) تز دیالکتیکى عقلانى شدن و از دست دادن احساس: تزى که به موجب آن پولى شدن و عقلانى شدن زندگى راه را به روى تسلط وسایل بر هدف ها و احساسات مدرن بى ریشگى و پوچى هموار مى کند.
۳) تز دیالکتیکى شىء انگارى زندگى و از خودبیگانگى فرد:تزى که به موجب آن خودمختارى صورت هاى اجتماعى – فرهنگى باعث از خودبیگانگى فرد مى شود.
تقسیم کار و آزادى فردى
نهادى شدن اقتصاد پولى فرآیند فردى شدن جامعه را تشدید مى کند، به این سبب که اجازه مى دهد حلقه هاى اجتماعى گسترش یابند و افرادى را که جز علاقه سوداگرى – آنچه که مارکس ارتباط نقدى مى نامد – وجه مشترک دیگرى ندارند با هم ارتباط برقرار کنند. اگر مارکس مقدم بر هر چیز بر ارتباط تاریخى و منطقى میان کار آزاد و بهره کشى تأکید مى ورزد، زیمل دست کم در مرحله اول نقش آزادیبخش پولى شدن نیروى کار را پررنگ مى کند. به نظر زیمل حذف روابط سیاسى فئودالى به سود روابط اقتصادى سرمایه دارى، روابط شخصى را تضعیف مى کند که از مشخصات داد و ستد انسان ها در گذشته بود، اما دقیقاً همین عینى شدن روابط اجتماعى مبناى ظهور آزادى فردى است.
کافى است تحول تاریخى صورت هاى وابستگى و تعهدات (دیون) اجبارى مرتبط با آن را – از دوره بردگى به رعیت دارى دوره فئودالى از رعیت دارى به کار دستمزدى ـ مرور کنیم تا بفهمیم که غیرشخصى شدن تدریجى روابط میان شخصى آزادى فردى را – در بطن وابستگى – گسترش مى دهد، زیرا به نظر زیمل بنا به تعریف، بدون وابستگى آزادى وجود ندارد.
اگر اقتصاد پولى امکان داد تا فرد خودش را از تنگناى رشته هاى وابستگى شخصى که از مشخصات جامعه هاى پیش مدرن است برهاند، تقسیم کار پیامد اقتصاد سوداگرى – در همان حال فرد را به تعداد کثیرى اشخاص بى نام و قابل تعویض وابسته تر مى کند ـ بدون آن که هر آینه از دامنه آزادى فردى اش کم کند: «اگر آزادى مقدم بر هر چیز استقلال نسبت به اراده اشخاص دیگر است، درواقع، با استدلال در برابر اراده اشخاص معین (آزادى) آغاز مى شود. فرد مستقل، در معناى مثبت کلمه، انسان ساکن در شهرهاى مدرن است: البته فرد به اشخاص بى نام بى شمارى چون عرضه کنندگان کالاها، عرضه کنندگان خدمات، کارگران، همکاران نیازمند است و بدون آنها او کاملاً سردرگم خواهد شد، با این وصف، با آنها رابطه اى مطلقاً عینى و با میانجیگرى پول دارد.»
جامعه بى نام
مثل تونیس (،۱۸۸۷ ص. ۸۳ – ۴۰)، زیمل هم معتقد است که در گذر از اجتماع (گماینشافت) به جامعه (گزلشافت)، روابط اجتماعى غیرشخصى و ابزارى مى شوند. در جامعه، رابطه اجتماعى دیگر خودانگیخته، عاطفى و شخصى نیست، بلکه ساختگى، سرد و کارکردى است. در جامعه زندگى مشترک بیش از پیش صورت ناب «جامعه بى نام» را به خود مى گیرد، هر شخص بدون آن که با تمام وجودش درگیر باشد، دیگرى را حامل نقش خاصى که وظیفه خاصى را به عهده دارد ملاحظه مى کند، یعنى به عنوان وسیله اى در میان وسایل دیگر که باید در مجموعه غایت شناختى خودش بگنجاند. یکى خدماتش را عرضه مى کند، دیگرى بهایش را مى پردازد و در جایى که هر یک براى دیگرى وسیله اى بیش نیست، همه جانشینى شدنى هستند. پول که انسان ها را با جدا کردن از یکدیگر متحد مى کند، مایه «سردى» روابط اجتماعى است. در روابط پولى تعلقات عاطفى خنثى شده هستند. اشخاص دور هم جمع مى شوند ولى هویت شان را نیز حفظ مى کنند.
با نگاهى به «متغیرهاى ساختى» پارسونز [،۱۹۵۱ ص. ۹۱-۷۶] مى توان گفت که براى زیمل روابط میان شخصى اساساً روابطى خاص گرایانه و از لحاظ عاطفى خنثى هستند. به دلیل عینى شدن روابط اجتماعى، ارتباط اجتماعى میان انسان ها بى واسطه نیست بلکه با میانجى گرى کارکردها و چیزها صورت مى گیرد. بدون آن که بخواهد به فرمول مارکسیستى بت وارگى کالاها ارجاع دهد زیمل مى نویسد: «رابطه میان انسان ها به رابطه اى میان چیزها مبدل شده است» که تعبیر دیگرى از شىء انگارى روابط انسانى است: «شىءانگارى روابط انسانى چنان کامل مى شود که در اقتصاد توسعه یافته کنش متقابل شخصى کاملاً در سایه قرار مى گیرد در حالى که کالاها هویت ویژه اى کسب مى کنند[…] انسان ها فقط مجریان روند کالاها هستند[…] انسان، حتى وقتى هم که در فرآیند منافع شخصى اش متعهد مى شود، در نهایت سهل انگار است.»
دیالکتیک عقلانى کردن و از دست دادن احساس
آزادى صورى که زیمل از آن صحبت مى کند وجهى از آزادى است. براى آزاد بودن واقعى «از چیزى آزاد بودن» (آزادى منفى) کافى نیست، هنوز باید «براى چیزى آزاد بودن» (آزادى مثبت) به عبارت دیگر، انسان باید به طور ملموس متعهد باشد و به زندگى اش معنایى بدهد. چنانچه انسان مدرن که از قید روابط وابستگى شخصى آزاد شده است نتواند به این آزادى معنا یا محتوایى بدهد، هر آینه آزادى اش منفى خواهد بود.
زیمل با معرفى از دست دادن احساس چونان روى دیگر آزادى صورى، انسان مدرن را «انسان بى کیفیت» (Musil) مى بیند. «انسان مدرن، بى ریشه، بى کس، یا متعهد در تعداد کثیرى روابط سطحى، در خلأ پوچى غرق مى شود. بیش از هر زمان دیگر، او به یک غایت مطلق نیاز دارد، اما چون فرهنگش محتواى قانع کنندگى را از دست داده است. انسان مدرن هدف غایى ندارد» در نتیجه، او در معناى نیچه اى کلمه یک پوچ گرا است.
در حسرت معنا و اصالت ـ حسرتى که میراث مسیحیت است و فلسفه شوپنهاورى آن را به طرزى مطلق بیان مى کند ـ انسان مدرن دیوانه وار در جست وجوى محتوایى ذاتى است تا بتواند صورت خالى هستى اش را پر کند، و اگر علاقه اى به مادیات نداشته باشد، احتمالاً جوکى، طبیعت گرا یا صوفى مى شود: «چنین است سرنوشت انسانى بدون مهار که خدایانش را رها کرده و «آزادى»اى که از این طریق کسب کرده است، راه را به روى ستایشگرى هر ارزش گذرا باز مى کند».
محاسبه دنیا
نفوذ پول تنها در برترى عقل و منافع بر اراده و هوس ها دیده نمى شود بلکه در برترى کمى بر کیفى هم آن را مشاهده مى کنیم. همانند وبر، زیمل هم عقلانیت حسابگر را از مشخصات بارز مدرنیته بشدت عقلانى شده مى داند. مثل هوسرل، خاطرنشان مى کند که آرمان لایب نیتزى «محاسبه پذیرى همگانى» آرمان شناخت مدرن است ـ آرمانى که مبتنى است بر «ادراک دنیا به مثابه نمونه بزرگ محاسبه و فهم فرآیندها و کیفیت چیزها در سیستمى از ارقام».
آرمان بیان عددى و محاسبه پذیرى همگانى به یک واقعیت در زندگى روزمره مبدل شده است. مگر نه این است که بیشتر اشخاص اوقات روزانه شان را صرف ارزیابى، محاسبه، برآورد ارقام و تقلیل ارزش هاى کیفى به ارزش هاى کمى مى کنند اقتصاد پولى اندازه گیرى دقیق بى سابقه اى را وارد روابط اجتماعى کرده است. در اصل همه چیز قابل محاسبه است. فقدان ابهام، شیدایى سازماندهى وقت شناسانه همه چیز به طور ملموس در اهمیتى که ساعت در جامعه مدرن از آن برخوردار است، دیده مى شود.
فردریک واندنبرگ / ترجمه: عبدالحسین نیک گهر