تاکنون افزایش بازدهی را در فرآیندهای روزمره شخصی و کاری خود تصور کردهاید؟ شاید بتوان با خودکارسازی زنجیرهای از ایمیلها یا روندهای پاسخگویی به درخواستهای مشتریان، بازدهی را تاحدودی افزایش داد. در مثالی دیگر، میتوان کاهش زمان حرکت از نقطهایبهنقطه دیگر یا حتی کاهش هزینههای شرکت را معرفی کرد. درنهایت، بازدهی بهمعنای تولید همان نتایج قبلی با منابع کمتر است. منابع میتواند زمان، پول، انرژی و… باشد.
سایت بدون – بهرهوری تعریفی متفاوت با بازدهی دارد. دنیای شرکتهای نوپا امروزه با روشهای بیشمار افزایش بهرهوری پر شده است؛ اما بسیاری از افراد شناخت دقیقی از جزئیات آن ندارند. بهرهوری بهمعنای ارزانتر کردن محصولات و دستاوردها نیست؛ بلکه در بهترکردن آنها معنا میشود؛ دستاوردهای بزرگ جهان واقعی در حوزه بهرهوری چگونه هستند؟ درمان سرطان، واکسیناسیون، اینترنت، آیفون و موارد مشابه بهبودهای سطحی و عادی نیستند؛ بلکه زندگیها را بهصورت جدی دچار تحول میکنند. مجددا یادآوری میکنیم بازدهی بهمعنای انجامدادن کارهای بیشتر با منابع کمتر است. در مقابل، بهرهوری بهصورت انجامدادن کارهای بیشتر با همان منابع قبلی تعریف میشود. برای مقایسه بازدهی و بهرهوری این سؤال را مطرح میکنیم: اگر افزایش کارهای انجامشده تأثیری روی کیفیت نهایی نداشته باشد، بهبود صورتگرفته چه فایدهای خواهد داشت؟ اگر شما بهعنوان بنیانگذار چند وظیفه بیشتر را در فهرست کارهای خود خط بزنید؛ اما تغییری در رویکرد کسبوکار ایجاد نشود، کار مفیدی انجام ندادهاید. باتوجهبه این تعاریف، کارآفرین باید افزایش بازدهی مانند کارهای معمول صبحگاهی مفید یا رویکردهای مشابه را در مسیر هدف نهایی، یعنی بهبود کسبوکار، انجام دهد. در نتیجه، افراد باید بهرهوری را در اولویتی بالاتر از بازدهی قرار دهند.
اولویتدهی به کارهای گروهی
گروهی
خلاق و باانگیزه و دارای بهرهوری درخور توجه قطعا تأثیرات بیشتری
درمقایسهبا کارمندی تنها با بهرهوری بسیار چشمگیر خواهد گذاشت. دستهبندی
کارمندان به گروههای کوچکتر یکی از ابزارهایی است که به افزایش
بهرهوری آنها میانجامد. بهعنوان مثال، در سازمانی با بیش از صد کارمند
میتوان گروههای پنج تا شش نفره داشت که با مدیریت یک رهبر فعالیت
میکنند. رهبر تیم وظیفه همکاری و مشارکت با همه افراد حاضر را بهگونهای
دارد که بهجای مدیریت صِرف، درکنار آنها بهکار مشغول باشد.
استفاده از کارمندان بااستعداد
بررسی
دقیقتر نشان میدهد تعداد افراد بااستعداد و باانگیزه در شرکتهای موفق،
آنچنان هم بیشتر نیست؛ اما آنها توانایی استفاده بهتر از چنین استعدادهایی
را دارند. سازمانهایی با بهرهوری چشمگیر عموما نقشهای حیاتی در
کسبوکار را کشف و تقریبا همه آنها را با استعدادهای برتر پر میکنند. در
مقایسهای کلی بین شرکتهای بزرگ، میبینیم در اپل، ۶۰۰ کارمند برای توسعه
iOS 10 در مدت کمتر از دو سال نیاز بود؛ درحالیکه مایکروسافت به ده هزار
مهندس نیاز داشت تا در مدت پنج سال، سیستمعامل ویندوز ویستا را ارائه
کند.