یک فیلم کمدی در شرایطی که ناچار به همزیستی با کرونا هستیم و بدجور حضور سنگینش به حیات ما تحمیل شده، میتوانست جذابتر باشد. باور کنید پیشبینیها از همین انتخاب حکایت داشت و همین طور رفتار و سلیقه مخاطبان سینما در سالهای گذشته میگفت که در روزگار تلخ بعد از قرنطینه، تماشای یک فیلم کمدی به یک درام تلخ اجتماعی ترجیح پیدا میکند. پس چه شد که پیشبینیها درست از آب درنیامد و هر کس که صفحهای یا مخاطبی دارد، اینطرف و آن طرف لب به اظهار شگفتی گشودهاست. آخرین آمار فروش فیلمهای سینمایی در دوره بازگشایی سینماها نشان میدهد که فیلم درام شنای پروانه، تقریبا دو برابر بیشتر از «خوب، بد، جلف۲» فروش داشته و با استقبال مخاطبان روبهرو شدهاست. طبق آخرین آمارها «شنای پروانه» یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان بلیت فروشی داشته و «خوب بد جلف ۲؛ ارتش سری» ۶۰۰ میلیون تومان فروختهاست. آیا این به معنی تغییر سلیقه مردمی است که روزگار تلخ کرونا را تجربه کردهاند؟ شاید اصلا به کرونا ارتباطی نداشته و مثلا ریشه در خود سینما داشته باشد و فیلمهای روی پرده. نشانههایی هست که میگویند سلیقه مخاطبان عوض شده، جنس قهرمانهم همینطور .چند دلیل یافتهایم که انگار در انتخاب مخاطبان سینما موثر بوده و آنها را از یک کمدی به سمت یک درام اجتماعی سوق داده است. شلیک به ابتذال
کمی خوشبینانه به نظر میرسد اما کسانی هستند از اهالی فیلم و سینما و روزنامهنگاری که معتقدند پیروزی فیلم شنای پروانه بر کمدی خوب، بد، جلف۲ حکایت از تغییر سلیقه مردم از فیلمهای کمدی به سینمای جدی دارد. به عنوان نمونه حسین لامعی، مستندساز و نویسنده در حساب توییترش از شکست سنگین «خوب، بد، جلف» در برابر شنای پروانه نوشته و آن را شلیک به مغز ابتذال توصیف کردهاست. اگرچه با واژه ابتذال برای فیلم پیمان قاسمخانی موافق نیستیم اما به نظر میآید حق با لامعی است و حالا دیگر دستکم در سینما، اولویت مردم خندیدن و شاد بودن و سرگرم شدن نیست.
شاید در روزهای قرنطینه بیشتر از همیشه فرصت داشتهایم که با خودمان خلوت کنیم، به اتفاقات جهان بیندیشیم به دردهای مشترک و چیزهای ساده و کوچکی که میتوانند زیستن ما را از معنا تهی کنند. این احتمال هم بسیار قوی است که در روزهای قرنطینه همان طور که آمارها گواهی داده، بیشتر از همیشه فیلم تماشا کردهایم و خب طبیعی است که از جایی به بعد فیلمهای کمدی ته میکشند و لاجرم آثار جدی را تماشا کردهایم. نشستهایم پای آثار عمیق و تاثیرگذار و آنها را مزهمزه کرده و طعم فیلمهای جدی، قهرمانهایی از جنس خودمان و قصههای واقعی در دنیای درام را چشیدهایم.
همه اینها شاید بهانه خوبی باشد که یک بار هم به جای لعن و نفرین بگوییم کرونا مچکریم، چون بعید نیست که قرنطینه در تغییر سلیقه مردم سهم داشته و شاید از این به بعد سینماگران باید برای مخاطبشناسی بیشتر خودشان را به زحمت بیندازند.
شنای پروانه در موج رومینا
از همین حالا به اندازه تقریبا یک سال که به عقب برگردید، با دورهای مواجه میشوید که به جز ویروس کرونا و قرنطینه یک تم تلخ دیگر هم بر زندگی ما حاکم بود و آن موضوع تلخ عبارت است از قتل ناموسی! یکی از مهمترین و اصلیترین اتفاقاتی که در این مدت تجربه کردیم، رفع توقیف فیلم خانه پدری بود. این فیلم سال ۹۳ بر پرده رفت اما یک هفته بعد، خشونت موجود در فیلم که به قتل ناموسی ارتباط داشت، باعث توقف اکران فیلم شد. آبان پارسال بود که بالاخره فیلم رفع توقیف شد و نمایش دوبارهاش باعث شد ماجرای قتلهای ناموسی شاخکهای مخاطبان بیشتری را تیز کند. بعد از فیلم خانه پدری مهمترین اتفاق مرتبط با تم قتل ناموسی را تجربه کردیم؛ رخدادی خارج از قاب سینما و در زندگی واقعی. رومینا دختر ۱۳ سالهای که به دست پدر در خواب به قتل رسید و موج هراسانگیز اما موثری به پا کرد که تا مدتها در جهان واقعی و فضای مجازی دربارهاش حرف داشتیم و هنوز هم گاهی به هر بهانهای سراغش میرویم. این موج، چند اتفاق مشابه با درصد تاثیرگذاری کمتر هم به همراه داشت و خلاصه این که روزگار ما در ماههای اخیر به ترتیبی پیش رفت که قتلهای ناموسی از یاد نروند و کنجکاو باشیم بدانیم یک نفر چطور میتواند ناموسش را، نزدیکترین کسش را به قتل برساند و حق زندگی را از او بگیرد. این کنجکاوی احتمالا درصدی از ما را به تماشای فیلم شنای پروانه مشتاقتر کرده و بدون تردید در فروش فیلم موثر بودهاست.
جواد یا پژمان؛ مسأله این نیست
مدتهاست جنس ستارههای سینمای ما عوض شدهاست. دیگر کسی برای دیدن چشمهای سبز و قد و بالای بازیگران به سینما نمیرود و از فیلمهای عاشقانه هم خبری نیست. یک بار مفصل در همین صفحات درباره ستارههای سینمای ایران و دگردیسی آنها طی چهار دهه بعد از انقلاب اسلامی ایران نوشتیم و در ادامه همین مبحث لازم است یادآوری کنیم امروز کسی صرفا برای دیدن ستارهها به سینما نمیرود. مخاطبان امروز سینما، میروند که بازی باورپذیر و تاثیرگذار ببینند، قصه را تماشا کنند و از تمام فیلم، چیزی در ذهن و ضمیرشان بنشیند.
حتی اگر این طور نباشد باز هم شنای پروانه گزینههای بهتری پیش رویش قرار میدهد. مخاطبی که بخواهد بازی سام درخشانی یا پژمان جمشیدی را ببیند، انتخابهای دیگری دارد، همین حالا از پژمان جمشیدی فیلم «جهان با من برقص» در دسترس است. البته که تماشای خوشمزگیهای جمشیدی و درخشانی میتواند جذاب باشد و به همین دلیل فیلم خوب، بد، جلف۲ در رتبه دوم فروش قرار گرفته اما فصل دوم خوب، بد، جلف حتی حمید فرخنژاد را هم ندارد. از قضا جواد عزتی به عنوان نقش اصلی شنای پروانه هم در فیلم جهان با من برقص هم بازی کرده اما اگر شنای پروانه بهتر فروخته به این دلیل است که یک امیر آقایی متفاوت دارد، یک پانتهآ بهرام عجیب و جمعی از بازیگران خوب سینما را کنار هم جمع کرده که هر کدام سر جای خودشان هستند و با هم میدرخشند.
پول خوب برای آش خوب
در کنار تمام دلایل، شواهد و آمارها و تحلیلیهای ثانوی، یک دلیل ساده و اصلی وجود دارد که فیلم شنای پروانه بیشتر از خوب، بد، جلف بفروشد و آن هم خوشساخت بودن فیلم اولی است در مقایسه با دومی. شنای پروانه به لحاظ سینمایی بهتر از خوب، بد، جلف است و اثری خوش ساخت از کار درآمده؛ ایده اولیه داستان جذاب است، به خوبی گسترش پیدا میکند، شاخوبرگ میگیرد و موقعیتها و فضاهای تازهای پیش روی مخاطبش قرار میدهد.
قهرمان فیلم از جنس مردم است و کاملا ملموس و قابل همذات پنداری. فیلم حرفش را سر راست میزند و با آن که همچون یک اثر جادهای، در مسیر جستوجو با قهرمانش همراه میشود اما ریتمش را از دست نمیدهد و از تک و تا نمیافتد. در نهایت شنای پروانه با یک تلنگر به پایان میرسد و قصه را به سرانجامی باورپذیر و در عین حال تاثیرگذار میرساند. همه اینها را بگذارید کنار اثری که سعی دارد شما را شاد کند اما ایده تازهای ندارد و بیشتر موقعیتهای کمدی و شوخیهای کلامیاش ارجاعاتی است به اتفاقات آشنا و روزمره که تازگی ندارد. بدون تردید خوب، بد، جلف۲ اثری است که ارزش دیدن دارد و فیلم قابل اعتنایی است بهخصوص به عنوان یک فیلم کمدی؛ اما نه آنقدر که به صدر جدول فروش برسد.
ضرر میکنی اگر نبینی
یکی از مهمترین ملاکهای فروش فیلم در سینمای ایران و حتی جهان، تبلیغات شفاهی و توصیههای مخاطبان آثار سینمایی است و چه بسا جریان مهم و تاثیرگذار نقد فیلمها برآمده از همین شیوه تبلیغاتی باشد که راه خودش را پیدا کرده و هویت مستقل یافتهاست.
بین ۲۰ تا ۴۰ درصد میزان فروش فیلمها را تبلیغات مردمی چه به صورت شفاهی، چه توصیههای دوستانه در جهان واقعی و مجازی تعیین میکند. درست است که هم فیلم شنای پروانه و هم خوب بد جلف۲ تیزرهای دیدنی منتشر کردهاند و پوسترهای زیبایی دارند؛ اما همیشه فیلمهایی که آرای مردمی مخاطبان جشنواره را از آن خود کرده باشند، شانس بیشتری در گیشه دارند. شنای پروانه سال گذشته بیشترین آرای مردمی را در جشنواره فیلم فجر از آن خود کرد و اگر کرونا نبود باید در فهرست اکران نوروزی قرار میگرفت؛ اما نشد تا تقدیر تابستان را برای نمایش فیلم رقم بزند.
تلخ مثل حقیقت
اولین پچپچها درباره فیلم «شنای پروانه» درباره این نبود که فیلم قصه پخش شدن فیلم شنای زنی به نام پروانه در استخر را دستمایه قرار داده بلکه درباره بازی امیرآقایی در این فیلم بود و حضور متفاوتش.
قبل از اکران فیلم در جشنواره، ویدئوی کوتاهی از بازی امیرآقایی با گریمی متفاوت دست به دست میشد که برای عدهای شمایل یک لوطی را زنده میکرد و برای عدهای دیگر یادآور اشرار معروفی بود که در گذشته نه چندان دور، از محلههای جنوبی شهر درباره آنها میشنیدیم و بعدها در فضای مجازی تماشاگر رجزخوانیهایشان بودیم.
فیلم شنای پروانه برای بسیاری از مخاطبان، وسوسهای بود برای آشنا شدن با این جماعت معروف اما ناشناخته. مردانی که به زور بازو و رجزخوانی و غیرت و تعصب و مرام و لوطیگری شهره هستند، سر و صدا دارند و حضورشان پررنگ است اما انگار همانی نیستند که باید باشند. گویی در گذر سالها از این مردان همان پوسته ظاهری و شمایل قهرمانگونه باقی مانده و از درون دچار اضمحلال شدهاند.
حالا به جای گلریزان، به جای دفاع از ناموس و جان دادن برای خانواده و بچهمحلها، قاچاق میکنند، ناموس میکشند و خانواده را پوشش قرار میدهند برای کاسبی؛ کاسبی با همه چیز حتی با جان و آبروی آدمها.
شنای پروانه بهخصوص پایان تلخ فیلم، تصویری واقعگرایانه است از یک حقیقت تلخ درباره مردانی که در جلد لوطیها فرورفتهاند یا لوطیهای جهشیافتهای هستند که امروز بیشتر در دایره اوباش و اشرار جای میگیرند چون دیگر نه هیبت و هیمنهشان نظر کسی را جلب میکند، نه برو و بیا و نوچههایشان برای کسی حسرتبرانگیز است و نه اخلاقمداری و انسانیتشان باورکردنی است.
با شنای پروانه است که مخاطب سینما با لبخندی تلخ و دردآلود از کنار قهرمانهای ستودنیاش در فیلمفارسیها عبور میکند و به معنای آبرو، شرف، غیرت و تعصب طور دیگری میاندیشد.
با شنای پروانه است که مخاطب ایرانی با آن عقبه و سابقهای که از سینما دارد، با قهرمان به معنای کلاسیکش خداحافظی میکند.
با شنای پروانه است که مخاطب تصمیم میگیرد با حجت و حجتها همراه شود و قهرمانی را جای دیگری و به شکل دیگری جستوجو کند.