سایت بدون -در جایی خوانده ام که زمانی ناصرالدین شاه برای سرکشی به مدرسه دارالفنون رفته بود، معلمان خارجی به او گلایه می کردند که امکانات آموزشی کم است یا بچه ها ظرفیت آموزشی لازم را نشان نمی دهند ، پادشاه رو به مدیر مدرسه کرد و پرسید :«این معلمان حقوق خود را گرفته اند؟» وقتی با جواب مثبت رو به شد ، از گلایه آن ها تعجب کرده بود، فارغ از آن که این روایت چقدر قابل اعتماد است و درست باید گفت که این علامت تعجب همچنان بین ما و مربیان خارجی که برای فوتبال ما می آیند ، استوار است . به زبان ساده هنوز هم ما حرف ها و گلایه های هم درک نمی کنیم انگار …اگر بخواهیم صادق باشیم ، علاوه بر همه مشکلات ، وقتی از ما بپرسند :« آیا این مربیان و معلمان حقوق خود را گرفته اند؟» نمی توانیم بگوییم بله !
مساله چیست؟ چرا انتهای همه قصه هایی که در مورد مربیان خارجی در ایران وجود دارد به یک جا ختم می شود؟ ما فیفا را مثل شمشیر داموکلس بالای سر خود ببینیم و آن ها با مصاحبه هایی تند انجام دهند. بیایید اصلا از همین مصاحبه ها شروع کنیم ، فرقی نمی کند صحبت از چه کسی باشد ، مصاحبه از برانکو باشد ، کی روش باشد یا استراماچونی …یک خط مشهود بین مردم ایران و مدیران فوتبال ایران وجود دارد ، آن ها علنی می گویند عاشق ایران و مردم ایران هستند اما نمی توانند رفتار مدیران فوتبال ایران را تحمل کنند ، رفتاری که می توان در دو کلمه باستانی خلاصه کرد؛ خشکسالی و دروغ
خشکسالی در این نگاه اشاره به منابع مالی است ، ما مربیانی را استخدام می کنیم که به طور طبیعی با اقتصاد فوتبال ما همخوانی ندارد، مربیانی با قیمت هایی که دیگر سر به چند ده میلیارد تومان می رسد و از آن جایی که تامین منابع از درون فوتبال به طور عملی ممکن نیست ، باید منابعی خارج از فوتبال و بزرگتر از فوتبال آن را تامین کنند و این چون در حیطه توانایی و قدرت مدیرانی فوتبال نیست ، آن ها را وادار به دروغ گویی می کند ، حالا اگر شما با کلمه دروغ مشکل دارید ، اسمش را هرچه می خواهید بگذارید ؛ مثلا وعده و وعید الکی اما در اصل ماجرا تفاوتی ندارد ، مربیان خارجی همیشه از این نحوه حواله دادن به محال مدیران ایران شاکی هستند ، اعتراض می کنند.
نه این که فکر کنید مربیان خارجی خیلی هم فرشته هستند و هیچ گناهی ندارند ، اتفاقا باهوش ترین های آن ها خوب می فهمند که اعتماد عمومی جامعه فوتبال به مدیران بسیار پایین است ، آن ها به صورت پیش فرض همیشه در جایگاه متهم قرار دارند و برای همین از این شکاف نهایت استفاده را می برند و در نهایت امتیازهایی را که می خواهند می گیرند.برای همین است که فرقی نمی کند مربی کروات باشد، پرتغالی یا ایتالیایی ما یک چرخه تکرار شده را هربار طی می کنیم و همیشه داستان همین است ، هم چوب را می خوریم و هم پیاز را .
مربیان خارجی اگر جنس خوب باشد و از این کپی ها نباشد ، به فوتبال ما و حتی جامعه ما خدمت کرده اند ، کی روش ، برانکو و استراماچونی در این چند ساله تبدیل به دلیلی برای حال خوب بخشی از جامعه شده اند که بهانه برای حال خوب داشتن کم دارند اما متاسفانه در چرخه ای که فوتبال ایران در آن درگیر «پایان بد» است یعنی ما دچار بدی بی پایان نیستیم اتفاقا همه چیز خوب است به غیر از آن آخر که مربی می خواهد برود و آن قدر بهانه و گزگ در دست دارد که فوتبال ایران را طرف بازنده هر ماجرایی قرار دهد ، چه باید کرد؟ راه حل اول این است که از همان ابتدا بگوییم که مربی خارجی نمی خواهیم ، به همین داشته ها قناعت کنیم و پیش برویم ، راه حل دوم این است که قاعده بازی را درست انجام دهیم ، روابط فوتبال خودمان را در مواجهه با مربیان خارجی اعمال نکنیم …اگر مربی استخدام می کنیم ، از قبل منابع مالی استخدام آن را مشخص کنیم ، سازوکار پرداخت پول را مشخص کنیم ، روابط حرفه ای میان مجموعه و مربی را مشخص کنیم ، انتظارات را مشخص کنیم ، ابزارهایی که مربی می خواهد را بسنجیم ، خلاصه بدانیم که از یک مربی خارجی چه می خواهیم ؟ آیا توان تامین او را داریم ؟آیا او صلاحیت برآورده ساختن رویاهای ما را دارد؟ آن وقت روبه روی او بنشینیم و در مورد بستن قرارداد صحبت کنیم …این گونه اگر باشیم که بدانیم از مربی خارجی چه می خواهیم ، از آن وقت از همان ابتدا روی نام هایی مثل مارک ویلموتس خط می کشیم که با بررسی رزومه اش می شد فهمید که خیلی دوست ندارد مربی باشد!
افشین خماند