چطور چرنوبیل به جنجالی‌ترین سریال این روزهای جهان بدل شد/جدال ایدئولوژی و تاریخ

سایت بدون -«چرنوبیل» مینی سریال پنج اپیزودی شبکه ی HBOدر فصل بی رمق تلویزیون، پس از تجربه ی عذاب آور پایان مفتضحانه ی برگ برنده ی دهه ی گذشته همین شبکه (بازی تاج و تخت) و در میان خیل عظیم سریال های فانتزی، غوغایی به پا کرد. هم ستایش منتقدان را برانگیخت و هم صحبت درباره ی یک واقعه ی تاریخی مهم را پیش کشید: فاجعه ی هسته ای سال ۱۹۸۶ در شوروی در منطقه ای که اوکراین امروزی است. چرنوبیل که دوشنبه ی هفته ی گذشته آخرین قسمت آن از HBOپخش شد، توانست بالاترین امتیاز سریال های تاریخ تلویزیون را با میانگین ۹.۷ از ده در سایت IMDBکسب کند و با این موفقیت سریال های مهمی چون «برکینگ بد»، «شنود» و «سیاره زمین» را کنار زد تا حداقل برای مدتی در جایگاه بهترین سریال تاریخ تلویزیون قرار بگیرد.

تنها گروهی که نارضایتی خود را از ساخته شدن این سریال ابراز کردند، مقامات کرملین بودند. روز چهارشنبه ی هفته ی گذشته هالیوود ریپورتر گزارش کرد که یک کمپانی روسی که وابسته به دولت است، درصدد ساخت سریالی درباره ی چرنوبیل است، سریالی که قصد دارد نقش آمریکا را در وقوع این فاجعه اتمی برجسته کند و به نوعی پاسخی باشد به پروپاگاندای آمریکا در روایت دراماتیزه شده ی فاجعه ی چرنوبیل.

از واکنش قابل پیش بینی کشور روسیه که بگذریم، تماشای چرنوبیل بسیاری از شهروندان شوروی سابق را به مرور خاطرات این فاجعه واداشت. نکته ی جالب اینجاست که بسیاری از آن ها اعتراف کردند که درباره ی آنچه در ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۷ در چرنوبیل اتفاق افتاد، چیز زیادی نمی دانستند، حتی کسانی که با فاصله ی یک نسل به نوعی با این واقعه درگیر بودند. یک شهروند روس در توئیتر می نویسد: «واقعا خجالت زده ام که پیش از این هیچ اطلاعاتی درباره ی چرنوبیل نداشتم. شوکه شده ام که سی سال بعد از آن واقعه به واسطه گروهی بازیگر و فیلمساز غربی و یک شبکه ی آمریکایی باید ابعاد فاجعه ای را درک کنم که هزاران نفر از هم وطنان من را درگیر کرده بود.» یک شهروند اوکراینی ۲۹ ساله هم به این نکته اشاره کرده است که در دوران تحصیل اشاره ای گذرا به ماجرای چرنوبیل شده بود و بیش از این چیزی درباره ی آن نمی دانست. «تا پیش از این برای بیشتر مردم، چرنوبیل در حد یک آتش سوزی بود که موجب نشت مواد سمی و آلوده شدن منطقه ای وسیع شده بود. هیچ کدام ما کوچک ترین تصوری نداشتیم که چندین نفر در این حادثه جان شان را از دست داده اند.»

البته جنجالی که این مینی سریال پنج اپیزودی به پا کرد، فراتر از مرور یک واقعه ی تراژیک برای کسانی بود که به واسطه ی مجاورت جغرافیایی، تجربه ای مستقیم یا غیرمستقیم از این اتفاق داشتند. چرنوبیل باعث شد عده ی زیادی شاید برای اولین بار به مقوله ی استفاده از انرژی هسته ای و خطرات احتمالی آن فکر کنند. ترس و وحشتی که پس از تماشای اولین اپیزود چرنوبیل ایجاد شد، به حدی بود که بسیاری از مخاطبان آمریکایی سراغ گوگل رفتند تا ببینند نزدیک ترین پایگاه هسته ای به محل زندگی شان کجاست و در چه وضعیتی قرار دارد. البته قصد خالق سریال، کریگ مازین بنا به گفته ی خودش هرگز این نبوده که با چرنوبیل نشان دهد «آیا قدرت هسته ای ذاتا خوب است یا بد»، بلکه مسئله سریال «تاکید بر این موضوع است که دروغ، غرور و سرکوب انتقاد خطرناک است».

چه هدف از بازسازی واقعه ی چرنوبیل، برجسته کردن فساد و قدرت تخریب یک سیستم سیاسی معیوب بوده باشد، چه تاکید بر بی دقتی در مراقبت از نیروگاه ها، چه صرفا داستان پردازی براساس هولناک ترین و بزرگ ترین حادثه هسته ای تاریخ بشر، در هر صورت باید به این نکته هم اشاره کرد که این روایت پنج قسمتی، در موارد بسیاری به واقعیت های تاریخی وفادار نبوده است. در بین تمامی نقدهای مثبت و پر از تمجید و ستایش، یادداشت هایی هم درباره ی «چرنوبیل» منتشر شد که به ایرادات اساسی روایت آن اشاره داشت. ایراداتی که به سادگی نمی توان از کنارشان گذشت.

دراماتیزه کردن یا خیانت به تاریخ

سوتلانا الکسیویچ نویسنده روس زبان اهل بلاروس که نوبل ادبیات سال ۲۰۱۵ را برای فعالیت هایش در زمینه تاریخ شفاهی گرفت، اعتراف کرده است که نوشتن کتاب «آواهای چرنوبیل» برای او در مقایسه با کاری که برای ثبت تاریخچه جنگ جهانی دوم، جنگ شوروی و افغانستان و فروپاشی شوروی انجام داده، کاری به مراتب ساده تر بوده است، به یک دلیل ساده: درباره ی چرنوبیل برخلاف دیگر وقایع تاریخی، روایتی رسمی وجود ندارد و همین امر سبب شد کسانی که با الکسیویچ درباره چرنوبیل مصاحبه کردند، فقط از تجربه ی واقعی خودشان بگویند، نه آنچه معمولا با گذر زمان از ترکیب خاطرات شخصی و روایت ها و داستان های جمعی درباره ی یک اتفاق در ذهن افراد ساخته می شود.

کتاب الکسیویچ درباره ی چرنوبیل در سال ۱۹۹۷ در روسیه منتشر شد، یعنی ده سال پس از انفجار رآکتور اتمی این پایگاه هسته ای. اما جالب اینجاست که این خلاء روایت درباره ی چرنوبیل در روسیه حتی پس از انتشار کتاب الکسیویچ هم ادامه داشت و تازه پس از نوبل ادبی او بود که در روسیه و غرب این اثر هم مورد توجه قرار گرفت. حالا که شبکه ی HBOروایتی داستانی از این واقعه ساخته است، به نظر می رسد این خلاء از میان رفته است، اما اشکال اینجاست که دست آخر کتاب ها نبودند که چرنوبیل را بازسازی کردند، بلکه یک سریال تلویزیونی بود که خلاء روایت را پر کرد و این به اعتقاد منتقد نیویورکر ماشا گیسن، ابدا اتفاق خوبی نیست.

اما پیش از اشاره به اشتباهات تاریخی سریال چرنوبیل، بهتر است به دستاوردهای آن در بازسازی فضای شوروی اشاره کنیم. در چرنوبیل نوشته و ساخته کریگ مازین به کارگردانی یوهان رنک، تصویری از شوروی ساخته شده که از نظر دقت و صحت تاریخی پیش از این نه در سینما و تلویزیون غرب و نه در سینما و تلویزیون روسیه دیده نشده بود. لباس ها، اشیاء، نور و همه ی جزئیات تصویر انگار درست از دل دهه ی هشتاد اوکراین، بلاروس و مسکو بیرون آمده اند. کسانی که شوروی آن دهه را دیده اند، همگی متفق القول از میزان صحت و دقت و نزدیکی غیرقابل باور سریال از فضای شوروی نوشته اند.

اما بزرگ ترین اشتباه سریال چرنوبیل به اعتقاد نویسنده ی نیویورکر، تصویر نادرستی است که بعضا از شکل روابط و سلسله مراتب قدرت در شوروی ساخته است. استثناء هایی هم البته در سریال هست. از جمله در اپیزود اول، در جلسه ی اضطراری شورای فرماندهی شهر پریپیات، زارکوف سخنرانی درخشانی دارد که المان های مهمی از قالب سیاسی شوروی را آشکار می کند: عدم صراحت بروکراتیک، برتری دستاورد های مادی به کسانی که آن ها را ایجاد کرده اند و بی ارزش بودن جان انسان ها.

اما به غیر از یکی دو مورد، در بخش عمده ی سریال سیستم سیاسی شوروی با اشتباهاتی فاحش بازسازی شده است. نویسنده ی نیویورکر به چند مورد اشاره کرده است:

پس از دهه ی سی در شوروی، تهدید به مجازات در صورت سرپیچی از دستورات دیگر جایی در روابط قدرت نداشت. در صورتی که بارها در سریال می بینیم که افراد به خاطر تهدید با اسلحه حاضر به انجام کاری می شوند که از آن ها خواسته شده است. در این دوران مردم شوروی بدون نیاز به تهدید هر آنچه را به آن ها دستور داده می شد، تمام و کمال انجام می دادند.

مواجهه ی شجاعانه و قهرمانانه ی دانشمندان با بروکرات ها و انتقاد از سیستم تصمیم گیری و سیاست گذاری در شوروی هم مضحک و کاملا دور از واقعیت است. این موقعیت به کرات در سریال اتفاق می افتد در صورتی که تنها گزینه ممکن در چنین وضعیتی برای مردم شوروی، کناره گیری بود. اما کناره گیری جذابیت داستانی چندانی ندارد و در نتیجه سازندگان سریال مقابله و مواجهه انتقادی با پایگاه قدرت را جایگزین آن کرده اند که جایی در واقعیت ندارد. چنین تخطئه ای از واقعیت برای قصه پردازی، غیرقابل توجیه است.

سرهی پلوخی، تاریخ نگار در سال ۲۰۱۸ در کتابی که وقایع چرنوبیل را مرور می کند، به این نتیجه می رسد که سیستم سیاسی شوروی بود که منجر به حادثه چرنوبیل شد و آن انفجار درواقع گریزناپذیر بود. در سریال HBOهم ردپایی از این نظریه به چشم می خورد. (از جمله در اپیزود آخر که لگاسوف در جایگاه شاهد در دادگاه اعتراف می کند که رعایت نکردن موارد ایمنی به خاطر صرفه جویی در هزینه بوده و با این جمله در واقع کل سیستم را مقصر حادثه اعلام می کند). اما درنهایت در سریال ما به این باور می رسیم که سه نفر مسئول اصلی این اتفاق هستند و هر کدام به خاطر منافع شخصی است که مرتکب اشتباه شده اند. اینجا هم مخاطب به اشتباه تصور می کند که اگر مثلا دیاتلوف نبود، دیگران کارشان را به درستی انجام می دادند و آن حادثه مرگبار اتفاق نمی افتاد. این هم دروغی بیش نیست.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند»

سایت بدون – ضرب‌المثل «گربه تنبل را موش طبابت می‌کند» نمادی از وضعیت‌هایی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *