شنیدن کلماتی چون برده و بردهداری شما را یاد چه چیزهایی میاندازد؟ شاید شما هم مانند بسیاری با شنیدن این اصطلاحات یاد داستان پرغصه سال ها قبل بردههای آفریقایی تبار در آمریکا بیفتید. در این پرونده اما قصد داریم شما را با مفهوم جدید از بردهداری آشنا کنیم. داستان بردههایی که درست همین الان، در گوشه و کنار این جهان بدون دریافت دستمزد برای ساعاتی طولانی کارهای طاقتفرسا انجام میدهند. طبق جدیدترین بررسیها و گزارشهای جهانی، جمعیت این بردهها حدود ۴۰ میلیون نفر است و شامل افرادی میشود که چارهای جز انجام کارهای سنگین اجباری و بدون دستمزد ندارند یا افرادی که با اجبار ناچار از ارائه خدماتجنسی هستند. برآورد میشود که حدود یک چهارم جمعیت بردهها را کودکان تشکیل میدهند. بالاترین تراکم بردهها، در قاره آفریقا و سپس جنوب آسیاست. برای آشنایی با داستان پرغصه این بردهها که متاسفانه درباره آن ها بسیار کم صحبت میشود، سراغ کارهای عکاسی رفتیم که چند سال است با سفر به کشورهای مختلف به عکاسی از این بردهها پرداخته و در تلاش است با آگاهیبخشی بیشتر درخصوص وضعیت آنها، برای رهایی این بردهها توجه مردم دنیا را به آنها جلب و کمکهای بیشتری برایشان جمعآوری کند.
چرا «کریستین» به دنبال چنین گزارشهایی میرود؟
لیزا کریستین، عکاس، سخنران و فعال حقوق بشر طبق گفتههای خودش تا سال ۲۰۰۹ اطلاع دقیقی درباره گستردگی بردهداری نداشت. در این سال بود که او با سازمان مردمنهادی که برای آزادی بردهها تلاش میکرد، آشنا شد. خود او میگوید من چیزهایی درباره بردهداری شنیده بودم اما از گستردگی موضوع هیچ تصوری نداشتم. وقتی آمار مربوط را شنیدم، جا خوردم. بعد با خودم فکر کردم، وقتی من از چنین موضوعی بیخبرم پس اصلا چه افرادی از این موضوع اطلاع دارند؟ بعد از این ماجراها بود که لیزا، عکاسی از بردهها را در برنامههای خود گنجاند و تصمیم گرفت با سفر به نقاط مختلف جهان هر سختی را به جان بخرد تا گزارش هایی تکان دهنده از این ماجرا آماده و منتشر کند. در این مطلب، داستانهای عجیب و غریب و بعضا شوکهکننده او از حضور در چهار مکان و عکسهایش را با هم مرور میکنیم.
معدن غیرقانونی طلا در غنامن ۴۶ متر پایینتر از سطح زمین در دالان یک معدن غیرقانونی در غنا هستم اینجا نفس کشیدن سخت است
در پی افزایش تقاضا برای کبالت(این فلز در ساخت گوشیهای هوشمند دست من و شما کاربرد دارد)، قیمت آن در سطح جهانی به شدت افزایش یافته است. نتیجه؟ طبق آن چه گاردین گزارش داده در برخی معادن کبالت در کنگو، کودکان شش ساله به کار گرفته میشوند. در کنار کبالت، اما طلا نیز پرتقاضاست. توصیف کریستین از وضعیت معدن طلا در غنا بسیار غمانگیز است. او در توصیف تجربهاش این طور گفته: «من ۴۶ متر پایینتر از سطح زمین در دالان یک معدن غیر قانونی در غنا هستم. هوا از گرما و غبار سنگین شده، نفس کشیدن سخت است. میتوانم کشیده شدن بدنهای عرقکرده را به خودم که در تاریکی از کنارم میگذرند حس کنم اما چیزی بیشتر از این نمیبینم. صدای صحبت افراد را میشنوم اما بیشتر از صدای گفتوگو، این صدای سرفههای خشک آدمها و صدای شکستن سنگ با ابزارهای ابتدایی است که در دالان شنیده میشود. مانند بقیه من هم یک چراغ قوه ارزان دارم که با نواری کشی به سرم وصل است. به سختی میتوانم شاخههای لیز درختان را که با آنها دیوارههای تونل یک متری را ساختهاند، ببینم.»
قایم شدن در زمان حضور صاحب بردهها
! البته حضور در این مکانها برای خود لیزا نیز خطراتی به دنبال داشته و دارد: «برای عکاسی به تونلهای زیر زمین رفته بودم که گفتند صاحب بردهها آمده است. من را مجبور کردند در دالانهای زیر زمین قایم شوم تا او برود. بعد از اینکه او معدن را ترک کرد، من توانستم به سطح زمین برگردم. من بیرون آمدم اما مردان زیادی ناچار از ماندن در زیر زمین هستند. آنها گاهی تا ۷۲ ساعت زیرزمین میمانند چراکه تنها زمانی حق خروج از تونل را دارند که کیسهشان پر شده باشد.» لیزا توصیف میکند که این معدنچیان در زمان خروج چشمهایی قرمز و خسته داشتهاند؛ چشمهایی که در برخی عکسهای لیزا به چشم میآیند. کاری که با خروج از معدن تمام نمیشود! شاید باور نکنید اما دشواری کار بردهها با خروج از دالان تمام نمیشود. روی زمین نیز شرایط غیرقابل تصوری حکم فرماست: «کیسههای سنگین پر از سنگ باید تا محل خرد کردن سنگها برده میشد. علاوه بر آن زمین منطقه پر از چالههای آب بود. چالههای بزرگ و کوچک، یکی از آنها به اندازه زمین فوتبال بود. در تمامی این چالهها بردهها مشغول کار بودند. بسیاری از زنان برده، کودکانشان را به پشت بسته بودند و کار میکردند. آنها در آب آلوده به جیوه کار میکردند؛ جیوهای که در فرایند استخراج طلا کاربرد دارد.»
آجرپزی در نپالمرد، زن و حتی کودکان تا ۱۸ آجر را روی سر خود قرار میدادند و آجرها را از کورهها تا کامیونها که چند صدمتر آن طرفتر بودند، حمل میکردند
توصیف «کریستین» از کارگاههای آجرپزی در هند و نپال که در ادامه خواهید خواند از وضعیت دشواری که بردگان در حال کار در آن بودند، دل هر انسانی را به درد میآورد. انجام ۱۷ ساعت کار سخت در روز لیزا گفته: «کمی در هند و البته بیشتر در نپال، من با کورههای آجرپزی آشنا شدم. در هوای ۵۴ درجه، مرد، زن و کودک به عبارتی تمام اعضای خانواده در حالیکه در لایهای ضخیم از گرد و غبار پوشیده شده بودند، کار میکردند. آنها تا ۱۸ آجر را روی سر خود قرار میدادند و آجرها را از کورهها تا کامیونها که چند صدمتر آن طرفتر بودند حمل میکردند. از یکنواختی کار و خستگی مانند افراد مرده بودند. مردههایی که در سکوت این کار را برای ۱۶ یا ۱۷ ساعت در روز تکرار میکردند. آنها نه زمان استراحتی برای غذا خوردن داشتند و نه زمانی برای آب خوردن. این کمآبی البته باعث میشد که به ندرت نیاز به دستشویی پیدا کنند.»
میخواستم گریه کنم اما گفتند که بسیار خطرناک است
لیزا درباره توجه به بردهها در این کشورها گفته: «وقتی آنجا بودم، گرما آنقدر شدید بود که دوربین عکاسی من داغ کرد، نه می شد به آن دست زد و نه می شد با آن کار کرد. هر ۲۰ دقیقه یک بار من به خودرویی که با آن آمده بودم، برمیگشتم. داخل آن می نشستم، وسایلم را تمیز میکردم و صبر میکردم تا زیر باد کولر وسایل خنک شوند تا بتوانم دوباره با آنها کار کنم. یادم هست زمانی که آنجا نشسته بودم، فکر کردم که دوربین من مراقبت بهتری در مقایسه با این مردم دریافت میکند! وقتی به کورهها بازگشتم، میخواستم گریه کنم اما فردی که از موسسه ضدبردهداری همراه من بود، گفت لیزا لطفا گریه نکن! اینجا گریه نکن! و بعد برای من به روشنی توضیح داد که نمایش احساسات در این مکانها بسیار خطرناک است. نه فقط برای من که برای افرادی که مشغول کارند نیز خطرناک است.»
کمک به آنها شرایطشان را بدتر میکند
لیزا به عنوان نکته پایانی درباره این گزارش گفته: «من امکان پیشنهاد هیچ کمکی را به این افراد نداشتم. حق دادن پول به آنها را نداشتم. من شهروند این کشورها نبودم. انتخابی غلط از سوی من میتوانست وضعیت آنها را بدتر کند. من باید به سازمان آزادی بردگان که درون سیستم در حال تلاش برای کمک به آنها بود اعتماد میکردم. احساساتم و دل شکستگی ام هم باید تا زمان رسیدن به خانه، منتظر میماندند.»
ماهیگیری در غناوقتی تورهای ماهیگیری به شاخههای درختان خشکیده داخل آبگیر میکند، اربابها کودکان خسته و وحشتزده را برای آزاد کردن تورها داخل آب پرت میکنند، کودکانی که شنا بلد نیستند
ماهیگیری یکی از صنایع مهم غناست. برآورد میشود که حدود ۲۰ هزار کودک در این صنعت به شکل برده کار میکنند. طبق گزارش سیانان، این کودکان در ازای ۲۵۰ تا ۵۰۰ دلار از خانوادههایشان خریداری میشوند تا در مقابل برای سالها بدون دریافت هیچ دستمزد دیگری کار کنند. لیزا برای عکاسی به دریاچه ولتا یکی از مراکز ماهیگیری در غنا رفته و از کودکان برده که ناچار از انجام کارهای بسیار دشوار هستند، عکس گرفته است. انداختن کودکان به داخل آب لیزا درباره حضورش در اینجا گفته: «در ابتدای ورود چند نفر را که فکر می کردم اعضای یک خانواده هستند، در قایقی در حال ماهیگیری دیدم؛ یکی دو مرد جوان و چند کودک. اما تصورم اشتباه بود، همه آنها برده بودند. این کودکان از خانوادهها جدا شده و مجبور به ماهیگیری روی قایقها میشوند. این در حالی است که غالبا شنا بلد نیستند. وقتی تورهای ماهیگیری به شاخههای درختان خشکیده داخل آبگیر میکند اربابها کودکان خسته و وحشتزده را برای آزاد کردن تورها داخل آب پرت میکنند. آنها شنا نمیدانند و در نتیجه بسیاری غرق میشوند»، اما این خطرات تمام داستان زندگی دشوار این کودکان نیست.
کارکردن کودکان از یک شب تا ۵ صبح
لیزا در ادامه از کودکانی میگوید که ساعت ۵ صبح آنها را دیده است: «من این بچهها را ۵ صبح دیدم. از ساعت یک شب قبل در هوایی سرد و بادی، آنها مشغول کار بودند. تورهای ماهیگیری آنها، وقتی پر از ماهی باشد، گاهی بالای ۴۰۰ کیلو وزن دارد و کودکان باید آنها را با کمک یکدیگر از آب بیرون بکشند وگرنه معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظارشان باشد.»
نساجی در هنداعضای یک خانواده را دیدم که الیاف ابریشمی را با دستهایشان در حالیکه تا آرنج در بشکهها فرو رفته، رنگ میکنند، رنگهایی که سمیاند
انتقادها در زمینه صنعت نساجی طی سالهای اخیر شدت گرفته است. طبق گزارش بنیاد مایندرو در خصوص وضعیت بردهداری در جهان در سال ۲۰۱۸، صنعت نساجی و پوشاک رتبه دوم در استفاده از بردگان را دارد. این وضعیت بیشتر در کشورهای جنوب آسیا و هند دیده میشود. لیزا کریستین در یکی از سفرهایش به روستایی در هند رفته و از کارگاه رنگرزی الیاف ابریشمی عکاسی کرده است.
هنوز امیدواریم که روزی آزاد شویم
توصیف لیزا از شرایط افراد در این کارگاه، تکاندهنده است؛ افرادی که بدون دریافت دستمزد جان خود را معرض خطر قرار دادهاند: «در روستاهای هند من خانوادههایی را دیدم که تمام اعضای آن خانواده به عنوان برده در صنعت ابریشم کار میکردند. این تصویری از اعضای یک خانواده است؛ دستهای سیاه از آن پدر خانواده است. دستهای قرمز و آبی دست های پسران است.آنها رنگها را در بشکههای بزرگ مخلوط می کنند و الیاف ابریشمی را با دست، در حالیکه دستشان تا آرنج در بشکه فرو رفته، رنگ میکنند. این در حالی است که این رنگها سمیاند. به کمک مترجم، داستان برخی از آنها را شنیدم. آنها میگفتند که ما هیچ آزادی نداریم اما هنوز امیدواریم. امید داریم که روزی اینجا را ترک کنیم و به کارگاهی برویم که آنجا برای رنگرزی دستمزد بگیریم.»
خواهش لیزا از مردم دنیا
«لیزا» بارها در سخنرانیها و نوشتههایش از مردم دعوت کرده که به چشمان افراد حاضر در عکسهایش خیره شوند و شباهتهای بین خود و آنها را کشف کنند. او معتقد است اگر ما همدیگر را به عنوان همنوع ببینیم، دیگر شرایطی چون بردگی توسط گروهی از خود را نخواهیم پذیرفت. او در پروژههای عکاسی با محوریت بردهداری، تعدادی شمع همراه خود برده و در زمان مناسب، وقتی که برای بردهها دردسری ایجاد نمیشده، شمعها را به دست افراد داده و از آنها عکاسی کرده است. شعار لیزا برای این بخش از کارش، «نوری بتابان» است. او معتقد است آگاهیبخشی و صحبت درباره این واقعیت تلخ، این امکان را میدهد که بتوانیم بهتر با آن مبارزه کنیم و البته سازمانهای ضدبردهداری با انرژی بیشتری افراد را نجات دهند.