سایت بدون – شاهنامه فردوسی مانند یک کتابخانه است که در آن همه نوع کتابی میشود پیدا کرد؛ از داستان عاشقانه و ترسناک و تخیلی گرفته تا داستانهای تاریخی، معمایی و جنایی! فردوسی در اثر جاودانهاش برای بیان مفهوم و معنای مد نظر، از هر دری سخن گفته و درباره موضوعات متنوعی داستانسرایی کرده است. از آنجا که محور اصلی شاهنامه بر پایه پهلوانی و جنگاوری میچرخد، حقهبازی و توطئهچینیِ فرد یا افرادی علیه رقیبان، یکی از موضوعات پررنگ در این کتاب است. نمونههایی از میدان به در بردن رقبا بر اساس انگیزههای مختلف را در شاهنامه، فراوان میتوان دید که در این مطلب به تعدادی از آنها پرداختهایم.
نابرادریِ شغاد علیه رستم
یکی از توطئههای مشهور شاهنامه، نیرنگ شغاد، برادر ناتنی رستم علیه اوست. شغاد با همدستیِ مهراب کابلی، رستم را به بهانۀ این که مهراب میخواهد باج سالانهاش را به او بدهد، به کابل میکشاند. رستمِ از همه جا بیخبر هم به همراه برادرِ دیگرش، زواره، به کابل میرود و قربانیِ حیله شوم شغاد و مهراب میشود. او به همراه رخش در چاهی پر از تیر که بر سر راهشان در یک شکارگاه تعبیه شده بود، میافتد و کشته میشود. البته رستم در آخرین دقایق زندگیاش با پرتاب یک تیر شغاد نابرادر را به درختی میدوزد.
سیاوش، قربانیِ نیرنگِ خویش و بیگانه
یکی از طولانیترین و پرکششترین داستانهای شاهنامه، مربوط به سیاوش و کشته شدنِ ناجوانمردانه اوست. سیاوش که در ابتدا گرفتار تهمتِ سودابه، همسر پدرش، کیکاووس، میشود و برای اثبات بیگناهیاش از آتش میگذرد، در ادامه وقتی به توران پناهنده میشود و با فرنگیس، دختر افراسیاب ازدواج میکند، درگیر حسادت و نیرنگِ گرسیوز، برادر افراسیاب میشود. گرسیوز در نهایت موفق میشود افراسیاب را به سیاوش بدبین کند تا دستور به بریدنِ سرش بدهد.
توطئه به سبک مهمانی!
یکی دیگر از طرح و نقشهها علیه رقیب متعلق به شاهِ هاماوران است. کیکاووس، شاه ایران که با سودابه، دختر شاه هاماوران ازدواج کرده است، به مهمانیِ شاه هاماوران دعوت و یک هفته به طور تمام و کمال پذیرایی میشود. شاه هاماوران که از این ازدواج چندان راضی نیست و از طرفی طمع پادشاهی ایران را دارد، به محض این که سپاه کمکیِ بربرها از راه میرسد، کیکاووس و سودابه و دیگر همراهانشان را اسیر و زندانی میکند.
ناجوانمردیِ پدر در حق پسر
اسفندیار یکی از شخصیتهای ناکام شاهنامه است. او دو بار گرفتار حیله و نیرنگ میشود؛ بار اول، پهلوانی به نام گَرزَم که چشم دیدن اسفندیار را ندارد، گشتاسب را به او بدبین میکند و باعث میشود اسفندیار در یک دژ زندانی شود. بار دوم وقتی جاماسب، وزیر گشتاسب، سرنوشت اسفندیار را پیشگویی میکند و میگوید او به دست رستم کشته میشود، گشتاسب با خود فکر میکند و میگوید اگر پادشاهی را به اسفندیار بدهم، او دیگر به زابلستان نمیرود و زنده میماند. بنابراین او را به زابلستان میفرستد تا رستم را دست بسته به دربار بیاورد که رستم این نیرنگ را نمیپذیرد و با اسفندیار وارد جنگ میشود و او را با راهنماییِ سیمرغ میکشد.
خنثی شدن یک توطئه شوم
یکی از توطئههای شوم در شاهنامه که البته نافرجام میماند، در بخش تاریخی این کتاب و در دوران پادشاهی اردشیر اتفاق میافتد. همسر اردشیر، به تحریک برادرش بهمن، نقشه قتل اردشیر را میکشد و در جامِ نوشیدنیاش زهر میریزد اما وقتی او میخواهد جام را از دست همسرش بگیرد، جام میافتد و میشکند. همسر اردشیر برای لحظهای دست و پای خود را گم میکند و اردشیر بدگمان میشود و دستور میدهد محتویات جام را به خورد یک مرغ بدهند. وقتی مرغ میمیرد، توطئه همسر اردشیر برملا میشود.