یادداشت شمس لنگرودی برای نمایش «دارم اینجا تجزیه می‌شم»/ جنگ با دیوارها

https://cdn.isna.ir/d/2018/11/24/3/57784743.jpg

شمس لنگرودی/شاعر و نویسنده
به رغم همه مشکلات و دست‌اندازهایی که امروزه در حوزه هنر علی‌الخصوص برای جوانان وجود دارد روز به روز کار هنری این جوان‌ها بهتر می‌شود بویژه در حوزه تئاتر و سرمایه‌های کلانی که اینها دراختیار ندارند و این مسأله باعث خوشحالی است. من فرصت نمی‌کنم همه تئاترها را ببینم اما بعد از مدتی فرصت شد تا بیایم و از نزدیک تئاتری را ببینم. از اینجا نظرم را درباره این نمایش شروع می‌کنم که به عقیده من به عنوان تماشاگری که در دانشگاه تئاتر تدریس کرده‌ام، می‌گویم که این کار، یکی از بهترین کارهایی بود که به لحاظ فرم در این مدت دیدم. این فرم در خدمت محتوا بود و این محتوا هم البته بسیار قابل اهمیت است. در خانه‌ای زن و مردی از فرط بی همزبانی تصمیم می‌گیرند به جنگ بروند. و همه ما حتی اگر به زبان نیاوریم اما می‌دانیم که جنگ بی‌همدلی، بی‌همزبانی و تنهایی از بقیه دردها دردناک‌تر است آن هم به این دلیل که بقیه جنگ‌ها را می‌شود با کسان دیگری در میان گذاشت اما جنگی این‌چنین را کسی نمی‌تواند با دیگری قسمت کند پس نتیجه می‌شود؛ جنگی فرساینده در انزوا. باید کار به تماشا نشسته شود تا وقتی درباره فرم حرف می‌زنیم برای خواننده حرف‌مان ملموس‌تر شود اما دریافت من به من می‌گوید این فرم و محتوا بسیار هماهنگ بود و تبریک می‌گویم به نویسنده و کارگردان و بازیگرانش. امیدوارم دوستان اهل فرهنگ و هنر هم فرصت کنند و این کار را از نزدیک ببینند. همان طور که گفته شد، محتوا و فرم این اثر نمایشی بر روایت جنگ داخلی استوار شده که دردناک‌تر از همه جنگ‌هاست. جنگ‌های دیگر را رادیو و تلویزیون می‌گویند اما در جنگ داخلی آدم تنهاست. به قول صادق هدایت که می‌گوید در زندگی زخم‌هایی است که روح آدم را آهسته‌آهسته می‌خورد و می‌تراشد. در انزوا باید تحمل کنید. خیلی‌ها واقعاً در این جنگ داخلی خودشان تجزیه می‌شوند و متأسفانه دیگران کمتر از درد افراد اطلاع پیدا می‌کنند و این جنگ بازتابی پیدا نمی‌کند و هر کسی در این چهاردیواری به اندازه خود و جهانی که با آن درگیر است خرد می‌شود. پس نمایش «دارم اینجا تجزیه می‌شم» واقعیتی است که شخصیت‌های آن به جنگ می‌روند اما در تنهایی خودشان هم در همین جنگ هستند و جنگ در خانه، جنگ با دیوارهاست. خیلی خوشحالم که این کار را تماشا کردم و نکته‌ای که درباره این محتوا وجود دارد و قابل اهمیت به نظر می‌رسد این مسأله است که در کنار این محتوا، کار در فرمی متناسب و شکیل و البته نو روی صحنه رفته و رفتن به سمت چنین فرم و فضاهایی بسیار مشکل است و باید گفت که کارگردان از عهده این کار سخت برآمده است. امیدوارم دوستان دیگر هم فرصتی پیدا کنند و به تماشای این نمایش بنشینند و با این حضور از تئاتری که جوان‌هایی که کمترین امکانات را در اختیار دارند، حمایت کنیم.

 

لطفا با لمس عکس زیر عضو کانال تلگرامی بدون شوید

Image result for telegram

 

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «مادر را دل سوزد، دایه را دامن»

سایت بدون- این ضرب‌المثل یکی از پرمعناترین و عمیق‌ترین تعابیر در ادبیات فارسی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *