سایت بدون -ا ین هفته یکصدوپنجاهمین سالگرد درگذشت چارلز دیکنز است و به همین دلیل، برنامههای مختلفی درباره این رماننویس پرکار و معروف در حال برگزاری است. از جمله موزه چارلز دیکنز، یعنی خانه محل اقامت او در لندن، جایی که «اولیور توئیست» و «نیکلاس نیکلبی» را در فاصله سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ خلق کرد، نمایشگاهی مجازی درباره او به راه انداخته که از جمله موارد نمایشی عکسهای رنگیشده آقاینویسنده است. عکسهایی که حقایق جدید از زندگی او را بر ما روشن کرده. چیزهایی مثل اینکه او پوستی برنزه داشته و لباسهای خودنما و پرزرق و برق میپوشید. جا دارد ما که تمام کودکیمان با فیلمهاى دیکنزى گذشت؛ صبحها از تلویزیون دیوید کاپرفیلد و نل میدیدیم، عصرها اولیور توئیست و آرزوهاى بزرگ، شبها هم نیکلاس نیکلبى و خانه متروک تماشا میکردیم و هر سال دىماه هم از روی کارتون اسکروچ متوجه رسیدن کریسمس میشدیم، در این مناسبت شرکت کرده و درباره آقای دیکنز کمی گپ بزنیم. چارلز دیکنز اولین ستاره، چهره یا «سلبریتی» دنیای ادبیات است. او تا قبل از هریپاتر رکورددار بود و آثارش پرخوانندهترین نویسنده جهان تا عصر خودش به حساب میآمد. با وجود افزایش جمعیت جهان، گسترش سواد و رونق صنعت چاپ، هنوز هم «داستان دو شهر» او با فروش ۲۲۰میلیون نسخهای بالای فهرست پرفروشهاست. داستانهای دیکنز در اصلاح قوانین مربوط به کودکان، فقرا و کارگران تاثیر زیادی گذاشت. مخالفت او با تنبیه بدنی، در نظامهای آموزشی دنیا تغییراتی داد و بسیاری از سنتهای کریسمس بعد از رواج داستانهای دیکنز شکل گرفتند؛ چیزهایی مثل کارت تبریک سال نو، دور هم جمع شدن خانواده، تعطیلات کریسمس (پیش از دیکنز کریسمس تعطیل نبود؛ یادتان هست که اسکروچ اجازه نداد کارمندش کراچت روز عید را مرخصی بگیرد؟)، خوردن غاز شب عید در انگلیس (که در آمریکا به بوقلمون تبدیل شده)، و تصویر امروزی بابانوئل همگی تاثیرات دیکنز بر دنیای انگلیسیزبان هستند. فئودور داستایوسکی، تامسهاردی، ادگار آلن پو،هانس کریستین آندرسن و جورج اورول، معروفترین نویسندگانی هستند که به تاثیرپذیری از دیکنز مشهور هستند. آندرسن که از دوستان صمیمی دیکنز بود، در بعضی داستانهایش مثل «دختر کبریتفروش» این تاثیر را به وضوح نشان داده. و بورخس درباره دیکنز حق مطلب را اینطوری تمام کرده: «دیکنز یک غول نامیراست و من یک انسان فانی. درست نیست فانیها درباره جاودانها حرف بزنند!» البته دیکنز منتقدان سرسختی مثل هنری جیمز و ویرجینیا وولف هم داشته که به او سه ایراد عمده گرفتهاند: اغراق در احساساتیگری، خلق شخصیتهای زیادی بدبخت و غیرقابل باور بودن آن همه بیچارگی در رمانهایش. کارل مارکس هم که معاصر دیکنز بود اما معتقد است او بهتر از هر سیاستمدار و جامعهشناسی رنجهای بشری را ترسیم کرده. دیکنز هم پاورقینویس بود و هم سفارشینویس. او همه رمانهایش را به صورت پاورقیهای سریالی در مجلات چاپ کرده (۱۰ رمانش را به صورت پاورقی ماهانه و پنج رمانش را به صورت پاورقی هفتگی) و این توانایی را داشته که گاهی در دو مجله مختلف دو داستان متفاوت را همزمان پیش ببرد. او که خودش کودکی بسیار سختی داشت و در ۱۲سالگی روزی ۱۰ ساعت در کارخانه تولید واکس کار میکرد، سعی کرد در داستانهایش رنج کودکان کار و فقرا را نشان دهد. دربارهاش نوشتهاند بسیار شوخطبع بود، روی دیگران از جمله فرزندانش لقبهای خندهدار میگذاشت، به هیپنوتیزم اعتقاد و باور داشت، عاشق این بود که جلوی آینه مو و ریشش را شانه کند، چون صرع داشت توصیفی دقیق از تشنجهای صرع در آثارش (مثل در مورد برادر الیور توئیست) دارد. بر سنگ قبر او نوشتهاند: «او با فقرا، رنجدیدگان و مظلومان همدری کرد.»
معروفترین شخصیتهای مخلوق چارلز دیکنز
چارلز
دیکنز استاد شخصیتپردازی است. او انبوهی از شخصیتهای فقیر، یتیم و
بدعاقبتی را که انگار هیچ کدامشان یک وعده غذای سیر نخوردهبودند به دنیای
ادبیات اضافه کرد. نکته جالبش اینجاست که دیکنز معمولا شخصیتهای اول
بیخاصیت و منفعل خلق میکرد و شخصیتهای فرعی فوقالعاده. او حدود هزار
شخصیت مختلف در رمانهایش خلق کرده که خیلیهایشان را همه میشناسیم و
بارها از تلویزیون به تماشایشان نشستهایم. اینها معروفترین مخلوقات ذهن
آقای دیکنز طبق نظرسنجیها است:
۱۰ آقای کِراچِت / رمان «سرود کریسمس»
منشی
فقیر اما خوشقلب اسکروچ، که پسر کوچکش تیم، معلول بوده و قرار است اگر
فقر آنها ادامه پیدا کند سال دیگر بمیرد، اما اسکروچ متحول میشود و او
دیگر نمیمیرد و به خوبی و خوشی سالهای سال به زندگی ادامه میدهد.
۹ نل کوچولو /رمان «عتیقهفروشی قدیمی»
در
روزگاری که اینترنت نبود، مردم در بندرهای دنیا جمع میشدند تا از
ملوانهای کشتیهایی که از انگلیس میآمدند بپرسند نل زندهاست؟ دیکنز این
داستان را به شکل پاورقی در روزنامه منتشر میکرد. رکورد ماجرا برای سال
۱۸۴۱ است که ۶۰۰۰ نفر در اسکله نیویورک و ۴۰۰۰ نفر در اسکله بوستون جمع
شده و منتظر رسیدن قسمت هفتادویکم قصه بودند.
۸ الیور توئیست / رمان «الیور توئیست»
«آقا،
لطفا!، من باز هم میخوام.» این جمله الیور با کاسه خالی غذایش که آن را
جلو آورده، یکی از معروفترین دیالوگهای دنیای ادبیات است.
الیور توئیست یتیم و فقیر و مریض هم یکی از دوستداشتنیترین پسربچههای دنیا.
۷ استِلا / رمان «آرزوهای بزرگ»
دختری
که خانمهاویشام او را برای شکستن قلب مردها تربیت کرده و پیپ در آرزوی
وصالش دربهدر و آواره است و اولش هم دیکنز این دوتا را به هم نرساند، اما
سردبیر روزنامهای که پاورقی در آن چاپ میشد، او را مجبور به پایان خوش
کرد.
۶ فاگین / رمان «الیور توئیست»
روباه پیر و
مکاری که در خیابانهای تاریک لندن به شکار طعمههایش، یعنی بچهها میرود
تا بتواند از طریق آنها سکهای به دست بیاورد و بعد اصل بودن آن سکه را با
دندانهای زرد و خرابش امتحان کند.
۵ آقای کیلپ / رمان «عتیقهفروشی قدیمی»
همان
آدم بدجنسی که همراه دستیارش، نل و پدربزرگ را دنبال میکند. یکی از
بهترین توصیفهای دیکنز در ترسیم یک شخصیت طمعکار، آوردن این خصوصیت برای
کیلپ است که تخممرغ را با پوستش میبلعد.
۴ آقای ویکفیلد / رمان «دیوید کاپرفیلد»
وکیل
چاق و خوشقلبی که به دیوید کاپرفیلد (که دیکنز میگفت شبیهترین آدم به
خودش است) پناه داد، اما دیوید به جای ازدواج با دختر او اگنس، رفت و دورا
را گرفت و آقای ویکفیلد را هم با هِیپ حقهباز تنها گذاشت.
۳ خانمهاویشام / رمان «آرزوهای بزرگ»
اصلاح
میکنم: دوشیزههاویشام. یک ملکه یخی و سنگدل که هنوز لباس عروسیاش را
عوض نکرده، ساعتها را در ۲۰ دقیقه به ۹ نگه داشته و به نور اجازه ورود به
خانه را نمیدهد تا گذشت زمان را نفهمد و یادش نیاید که عاشق جفاکار چه
رذلی بود.
۲ داجرِ هنرمند / رمان «الیور توئیست»
او
همان پسربچهای است که فاگین از او میخواهد جیببری را به الیور یاد
بدهد. داجر شاهزاده یتیمها و بچههای خیابانی است و از سایر بچههای یتیم
تا پای جان حمایت میکند.
۱ اَبنِرز اسکروچ / رمان «سرود کریسمس»
رباخواری
که خون مردم را در شیشه کرده، هرچه را هم توی شیشه جا نشده روی زمین
میریخت، اما وقتی روح سه کریسمس گذشته، حال و آینده سراغش میآیند به خودش
میآید و میرود آن بالای فهرست معروفترین شخصیتهای داستانی تاریخ؛ جایی
کنار هملت و دن کیشوت.