سایت بدون – سالها پیش اینگرید برگمن از یک پسزمینه غیر منتظره به هالیوود پیوست و بهعنوان یک زن مستعد سوئدی شهر رؤیاسازیهای کاذب را تسخیر کرد. درست است که یک دهه قبل از وی مارلین دیتریش آلمانی راه مشابهی را طی کرده و او نیز ستارههای بومی هالیوود را تحتالشعاع خود قرار داده بود اما بین رفتارهای برون گرایانه این زن ژرمن فراری از آدولف هیتلر دیوانه و کنشهای درونی و ناپیدای آن سوئدی آرام خسته شده از دلمردگیهای هموطنانش زمین تا آسمان تفاوت وجود داشت.
برگمن با حضوری موفق در آثاری همچون فیلمهای پردلهره آلفرد هیچکاک و همچنین ملودرامهای هالیوود تبدیل به قطبی تازه در سینمای جهان شد و نقطه اوج این فیلمها برای او و سایرین بیگمان «کازابلانکا» در سال ۱۹۴۲ و روبهروی همفری بوگارت افسانهای بود که در بسیاری از نظرسنجیها حتی بالاتر از «بربادرفته» شاهکار ماندگار سال ۱۹۳۹ محبوبترین فیلم تاریخ است. برگمن با سلاح مهربانی ذاتی کاراکترهایش و با بازی زیرپوستی زنانی که رنج برده و مقاوم شدهاند، سه جایزه اسکار را صید کرد که هرچند بسیار بیشتر از شایستگیهای فنی و مضمونی وی بود اما همین نیز نشان میداد این تازهوارد اروپایی فراتر و بهتر از ستارههای امریکایی و بواقع مالکان هالیود راه کسب افتخارات و صید عناوین مهم را میشناسد و بهسرعت توانستهاست خود را با انگارههای بهکلی متفاوت بازی در سینمای امریکا همسو سازد.
در حضور هنرمندان چند وجهی
پنج دهه بعداز دوران طلایی برگمن در هالیوود و سالها بعداز غروب هنری و خاموشی ابدی جسم وی، دختر او از طرقی متفاوت و با روشهایی مجزا در هالیوود خودنمایی کرد و هرچند هرگز به اوج و شوکتی نرسید که نصیب مادرش شده بود، اما جایگاههایی را در آن جا کسب کرد که بسیاری از خارجیهای دیگر دستکم در سالهای معاصر در تصاحب آن در چرخههای کاری سینمای امریکا ناکام ماندهاند. ایزابلا روسهلینی بسیار بیشتر از مادرش آدمی چند فرهنگی و چند ملیتی است زیرا اگر اینگرید برگمن مجبور بود فقط از بالای دیوارهای فرهنگی و اختصاصی و دیرفهم و سرد هنر سوئد بهسوی محیط سادهتر و غیر پیچیدهتر هالیوود پرواز و آنجا احراز صلاحیت و ابراز لیاقت کند، روسه لینی زمانی در هالیوود چترهای خود را گستراند که این شهرک پر زرق و برق سینمایی بیش از هر زمانی محل رفت و آمد نخبگان چند وجهی و نمایندگان الوان فرهنگی اروپا شده بود و کار برای اهالی هنر قاره سبز و جا افتادنشان در هالیوود بسیار سختتر از ادوار و نسلهای قبلی نشان میداد. ایزابلا با کارهای نمایشی متعلق به صاحبان کالاها و تبدیل شدن به چهره چشمگیر تیزرهای تبلیغاتی شروع به دیده شدن کرد و دیری نپایید که هالیوودیها دریافتند او قابلیتی را در جلب افکار عمومی دارد که مادرش هم نیمقرن قبل از وی و البته با ابعادی بسیار بالاتر داشت. شانس ایزابلا هم زد و همکاری مثمرثمر وی با دیوید لینچ یکی از غیر متعارفترین فیلمسازان زمان او را مقابل چشمها و در ویترین نخست هالیوود قرار داد و بازی او در فیلم نوآر «مخمل آبی»به کارگردانی دیوید لینچ در سال ۱۹۸۶، او را در جایگاهی بسیار رفیع در هالیود نشاند و دیگر لازم نبود با سفارش این و لطف آن یا دیگر طرق جنبی به ارج و قربی برسد که برخی برگزیدگان اروپایی طی سالهای اخیر در هالیوود به آن نایل آمدهاند و کریستوف والتز مرد دو اسکاری و ستاره اتریشی مسن فیلمهای «بیآبروهای لعنتی» (محصول ۲۰۰۹) و «ژانگوی آزادشده» (۲۰۱۲) که هر دو کارهای کوئن تین تاران تینو هستند، از سرامدان آن بوده است.
مثل سفرهای آجانی و گونگلی
ایزابلا روسهلینی در دو فیلم دیگر هم با لینچ کارکرد و «قلب وحشی» یکی از آنها بود و با این که اعتقاد عمومی این است که وی هرگز هنرپیشهای مناسب برای فیلمهای عوام پسند نبوده و نیست و جلوهگریاش در فیلمهایی بوده که بیشتر برای مخاطبان خاص و بویژه پیروان لینچ ساخته شده اما هالیوود و جامعه هنری اروپا همیشه به چشم یک سدشکن موفق اروپایی در جامعه انحصارگرای سینمای هالیوود به وی نگریسته و او را در این زمینه خاص از اکثر همتاهای اروپاییاش در ۴۰ سال اخیر موفقتر تلقی کرده است.
ایزابلا روسهلینی در فاصلهای نزدیک تا مرز ۷۰ سالگی تبدیل به شهروندی آشنا در امریکا شده و از باقیمانده اندک عمر هنری خویش در این کشور ناآرام چیز چندان بیشتری را طلب نمیکند. او پذیرفته است که هرگز به مرزهای دور دست فتح شده توسط مادرش در سالهای پایانی دهه ۱۹۳۰ و همچنین دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ نخواهد رسید ولی هرآنچه هم که بهنام وی ثبت شده، ارزش سفر طولانی و ماندگار وی به قارهای دیگر را داشته است. سفری همچون سفرهای ایزابل آجانی فرانسوی و گونگ لی چینی به هالیوود و با اثرگذاری بسیار بیشتر از آنها. او البته برخلاف سوفیا لورن ایتالیایی که دهه ۱۹۷۰ اسکاری هم شد یا ماریون کوتیلار فرانسوی که همین مجسمه طلایی را در اواخر دهه ۲۰۰۰ صید کرد، هرگز بر بام سینمای هالیوود ننشست اما با فرهنگ و مشخصههای آن عجین و یکی شده است، درست مثل مادرش که نامش آشکارا و بحق یا ناحق بر هالیوود ناسپاس همچنان سنگینی میکند.