ما کودکان دهههای گذشته همیشه قهرمان درجه یک قصههای او بودیم و او کسی بود که گاه درونیترین ساختههای ذهنهای کوچک ما را به تصویر میکشید. عباس کیارستمی به گردن همه ما، نسلهای قبل و بعد از ما حق داشت، طعم گیلاس را با نگاه او درک کردیم، با او به دنبال خانه دوست گشتیم و وقتی هم پای روزنامهنگاریمان وسط آمد، از کلوزآپ نگاه و درس گرفتیم و خیلی چیزهای دیگر که این چند خط جوابگوی نوشتن برای آن نیست، اما حالا فکر میکنید با گذشت سهسال از رفتن پرحاشیهاش، ما قهرمانهای قصههایش چه کردیم؟
بعد از این فقدان سهساله، میدانید حال و روز خاطرات تاثیرگذارترین مرد سینمای ایران در دهههای گذشته چگونه است، جز اینکه سر مزارش را سنگ و سیمان ریختند و حتی درخت گیلاس بالای سرش را از جا درآوردند، البته کارهای مثبتی هم بود که در حقش انجام شد؛ مثلا افتتاح یک پردیس سینمایی کوچک در کرج به نام او. ١۴ تیر امسال هم مثل هرسال عدهای از هنرمندان با دکلمه، شعر یا قطره اشکی سر مزارش رفتند، یکی دو تئاتر برای پرداختن به پرونده پزشکی او ساخته شده است، جوایز او در گنجینه سینمای ایران نمایش داده شده است یا تیزر فیلمهایی که درباره نگاه او ساخته شده است را نمایش دادهاند. و اینهمه آنچه بود که از دست ما و دولتمردان برآمد.
در طول این مدت هم بارها از ضرورت نامگذاری حداقل یک خیابان به نامش گفته شد اما گوش شنوایی نبود. هیچکس اهمیتی نداد و حتی سال گذشته که اعضای شورای شهر تهران به فکر نامگذاری خیابانهای تهران به اسم هنرمندان افتادند، باز هم عباس کیارستمی جزوشان نبود.
گلایهای هم نیست فقط اینکه یادمان باشد عدهای بدون هیچ توقعی دین خود را به ما ادا کردند اما سالهای بعد و بالاخره روزی تاریخ درباره کردهها و ناکردههای ما هم قضاوت خواهد کرد.