اقتصاددانی که به تورم‌شکن معروف بود درگذشت او چگونه تورم آمریکا را شکست داد؟/ افسانه ولکر

سایت بدون -غیرقابل نفوذترین دوران فدرال رزرو زمانی بود که سکان آن را به پل ولکر سپرده بودند. این اقتصاددان بلندقامت و چهارشانه که بانک مرکزی آمریکا را به دژی غیرقابل تسخیر تبدیل کرده بود یک هفته است که دیگر در میان ما نیست اما آموزه‌های او برای همیشه در خاطر علم اقتصاد خواهد ماند. او برای علم اقتصاد چه کرد؟

جواد‭ ‬خراسانی: پال آدولف ولکر جونیور (انگلیسی: Paul Adolph Volcker, Jr. زاده ۵ سپتامبر ۱۹۲۷) اقتصاددان اهل ایالات متحده آمریکا بود. ولکر از اوت ۱۹۷۹ تا اوت ۱۹۸۷ در دوران ریاست‌جمهوری جیمی کارتر و رونالد ریگان، رئیس فدرال رزرو بود. وی در خانواده‏ای عمدتاً یهودی بزرگ شد. پل ولکر در ۸ دسامبر ۲۰۱۹، در ۹۲ سالگی درگذشت.

غیرقابل نفوذترین دوران فدرال رزرو زمانی بود که سکان آن را به پل ولکر سپرده بودند. این اقتصاددان بلندقامت و چهارشانه که بانک مرکزی آمریکا را به دژی غیرقابل تسخیر تبدیل کرده بود یک هفته است که دیگر در میان ما نیست اما آموزه‌های او برای همیشه در خاطر علم اقتصاد خواهد ماند. او برای علم اقتصاد چه کرد؟

شهرت افسانه‌ای پل ولکر به همان اندازه اندام شش فوت و هفت‏اینچی او بزرگ است. جیمی کارتر در سال ۱۹۷۹ او را به ریاست فدرال‏رزرو منصوب و ماموریت مقابله با تورم بالا در آمریکا را به او محول کرد. آقای ولکر با اراده‏ای راسخ دست به کار شد و حتی در زمانی که اقتصاد کشور به رکود عمیق فرورفت و آمریکاییان درمانده برای نجات التماس می‏کردند سیاست پولی را محکم و سختگیرانه نگه ‏داشت. در نهایت او نه‏تنها تورم را مهار کرد بلکه نوعی آبرو و اعتبار برای فدرال‏رزرو به همراه آورد که همواره به جانشینان او در حفظ ثبات تورم کمک می‏کند. آقای ولکر خاطرات خود را در کتاب «تداوم آن» بیان و به بانکداران مرکزی توصیه می‏کند در برابر آهنگ وسوسه‏انگیز پول آسان مقاومت کنند. اما این کتاب همزمان به خوانندگان توصیه می‏کند میراث آقای ولکر را دوباره بازبینی کنند و از خود بپرسند آیا بانکداران مرکزی از افسانه آقای ولکر درس‏های مناسبی گرفته‏اند؟

 رکود و تورم منفی در اوایل دهه ۱۹۸۰ هم برای اقتصاد کلان و هم برای وظیفه بانکداری مرکزی نشانه‏هایی برجسته بودند. در آستانه دوره آقای ولکر جامعه دانشگاهی سرشار از مباحثاتی بود مبنی بر اینکه چرا تورم روند صعودی در پیش گرفته و چه کاری می‏توان برای آن انجام داد. طرفداران نظریه پولی میلتون فریدمن استدلال می‏کردند که تورم همیشه و در همه‏جا یک پدیده پولی و انعکاس‏دهنده تغییرات در عرضه پول است. تغییراتی که بانک مرکزی می‏تواند آنها را مدیریت کند. اقتصاددانان مکتب کینزی اعتقاد داشتند عرضه کم پول می‏تواند تورم را کاهش دهد اما این کار به بهای ایجاد رکود شدید صورت خواهد گرفت. سایر مکاتب درمورد اهمیت سیاست پولی تردید داشتند. برخی اقتصاددانان بر این باور بودند که تورم در فشارهای قیمتی ریشه دارد و به درمان‏های ساختاری از قبیل اصلاحاتی برای تضعیف انحصارات و اتحادیه‏های کارگری نیازمند است. طرفداران مکتب انتظارات منطقی استدلال می‏کردند که سیاست باید با دیدگاه‏های متغیر مردم نسبت به آینده هماهنگ باشد. آنها عقیده داشتند سیاست پولی اصلاً نمی‏تواند بر اقتصاد واقعی تاثیر بگذارد.

 قدرت سیاست پولی

 موفقیت آقای ولکر همزمان آتش چندین اختلاف را خاموش کرد. این موفقیت برای همگان (به استثنای چند مورد اندک) ثابت کرد که سیاست پولی چندان بدون قدرت نیست. این موفقیت نشان داد که جلوگیری از عرضه پول در واقع می‏تواند تورم را پایین آورد. اگرچه اقتصاد در عمل کوچک شد اما این رکود بسیار ملایم‏تر از آن چیزی بود که طرفداران مکتب کینز از آن هراس داشتند. بخشی از عملکرد سیاست پولی نیز از تاثیر آن بر انتظارات مردم از قیمت‏ها ناشی می‏شود. زمانی که اقدامات فدرال‏رزرو مردم را قانع کرد که تورم در آینده رو به کاهش می‏گذارد، کارگران تقاضاهای دستمزدی خود را معتدل‏تر ساختند و بنگاه‏ها قیمت‏ها را پایین آوردند بدون آنکه به یک رکود سبک دهه ۱۹۳۰ نیازی باشد.

روش ولکر

در اواخر دهه ۷۰ رئیس فدرال‌رزرو پل ولکر برای درمان رکود تورمی به شدت نرخ بهره را افزایش داد و آن را دو رقمی کرد. از آن زمان هرگز هیچ اقتصاد پیشرفته‌ای چنین نرخ بهره‌ای را تجربه نکرده است. این سیاست که به «سناریوی تورم‌زدایی» معروف شد بسیار موفق بود و تورم ایالات متحده را کاهش داد. در گام نخست، در اواخر دهه ۱۹۷۰ با «اجرای سیاست‌های انقباضی پولی» نرخ بهره به شدت افزایش یافت و با فاصله قابل‌توجهی نسبت به نرخ تورم، بالاتر قرار گرفت. پس از اعمال سیاست‌های انقباضی، نرخ تورم کاهش یافت و به حدود قابل تحملی رسید، هرچند افزایش نرخ بهره نوساناتی را در نرخ تولید ملی در پی داشت ولی با اجرای سیاست‌های پولی و کاهش نرخ تورم، نرخ انتظاری بهره نیز کاهش پیدا کرد و به تبع آن تولید ملی با بهره‌گیری از «سیاست پولی منضبط» از ثبات برخوردار شد. در نتیجه با اعمال سیاست‌های مناسب طرف عرضه، تولید ملی در مسیر بهبود قرار گرفت.

«قانون ولکر» به محدودیت‌های معاملاتی و مجموعه قوانینی که از سوی دولت‌ها و نهادهای نظارتی وابسته به آنها، بر امور مؤسسات مالی و بانکی، اعمال می‌شود، اشراف دارد. این قانون به موسسات مالی تاکید می‌کند که فعالیت بال‌های مختلف نهاد از جمله تأمین سرمایه، سرمایه‌گذاری و بخش اعتباری و تسهیلاتی آن، جدا از یکدیگر باشند. همچنین بانک‌ها اجازه ندارند، تا نقش مشاور مالی و در عین حال اعتباردهنده به مشتری را ایفا کنند. هدف ولکر از اعمال این قوانین جلوگیری از به‌وجود آمدن تضاد در منافع ‌بین موسسه مالی و مشتری آنها است. این قانون به‌نام پل ولکر رئیس پیشین فدرال‌رزرو، نام‌گذاری شده است. به نظر پل ولکر فعالیت‌های عرف در صنعت بانکداری باید در محدوده جذب سپرده، اعطای تسهیلات عادی و اعطای تسهیلات مسکن باقی‌مانده و بانک نباید با پول سپرده‌گذاران و مشتریان خود، وارد سفته‌بازی و بازارهای معاملاتی ریسکی شود، چرا که در آن صورت، ریسک واقعی را سپرده‌گذار تقبل می‌کند و نه بانک. در پی بحران مالی ۲۰۱۲–۲۰۰۷ میلادی در ایالات متحده که از یک طرف متاثر از فعالیت‌های  پرریسک موسسات مالی با پول سپرده‌گذاران و از طرف دیگر عدم نظارت کافی نهادها بر فعالیت‌ها و ابزارهای پیچیده مالی بود، نیاز به اعمال این نوع از قوانین روشن‌تر شد.

 این تجربه تحلیل جدیدی را در محافل دانشگاهی پدید آورد. بانک‌های مرکزی باید با پیوند سیاست به یک متغیر اسمی اقتصاد را باثبات سازند (بسیاری از بانک‌های مرکزی در نهایت نرخ پایین تورم را هدف خود قرار دادند). هرگاه رکود یا اوج‌گیری اقتصادی تورم را از نقطه هدف دور می‌کرد آنها باید به سرعت دست به کار می‌شدند تا این انحراف بر انتظارات تاثیر نگذارد و به تورم و بیکاری بالا منجر نشود. هر چه مردم بیشتر به بانک مرکزی اعتماد داشته باشند انجام این وظیفه آسان‌تر خواهد بود.

 کتاب خاطرات آقای ولکر بیان می‏کند که او تلاش‏های خود را در مقابله با تورم از زاویه‏ای دیگر می‏نگریست. او از مناظره‏هایی که در محافل دانشگاهی جریان داشت آگاه بود و در حوزه علم اقتصاد مطالعاتی گسترده داشت (هرچند نتوانست دوره دکترا را به پایان برساند و تمایل شدید خود به عقب انداختن درس را عامل آن می‏دانست). علاوه بر این، او یک سیاستگذار اقتصادی پخته و کارآزموده بود. ولکر مدیریت فدرال‏رزرو نیویورک را بر عهده داشت و در دوران سه رئیس‏جمهور در وزارت خزانه‏داری کار کرده بود. با وجود این او تعهدات معنوی قدرتمندی نداشت. حرفه او در فدرال‏رزرو از تمایلات پول‏گرایانه او حکایت دارد. او در مبارزه علیه تورم اعلام داشت که سیاست او اعمال محدودیت بر رشد عرضه پول است نه تغییر در نرخ بهره. اما او به زودی محدودیت‏ها را کنار گذاشت. نوشته‏های او دیدگاهی متغیر درباره تورم را نشان می‏دهند. به عنوان مثال، او بی‏انضباطی در بودجه را عامل تحریک قیمت‏ها می‏داند و از رئیس‏جمهور رونالد ریگان به خاطر مهار اتحادیه‏های کارگری و کنترل رشد دستمزدها و قیمت‏ها تقدیر می‏کند.

 علاوه بر این، به نظر می‏رسد که نظر متفاوت او نسبت به تورم در دیدگاه اخلاق‏گرایانه او از اقتصاد ریشه داشته باشد. ولکر از اقتصاددانان طرفدار نرخ اندک اما مثبت تورم می‏پرسد: «هدف اقتصادی و به دنبال آن اخلاقی دولت از کاهش عامدانه پایه پولی یک کشور در هر سال چیست؟ حتی مادر من درک می‏کند این کار حقه‏بازی است.» در مقابل او می‏گوید «مسئولیت بنیادی سیاست پولی آن است که اعتماد به ثبات واحد پولی را حفظ کند.» حتی یک ذره دستکاری در نرخ تورم با هدف تقویت رشد، ریسک از دست رفتن آن اعتماد را به همراه دارد و بانکداران مرکزی آینده را وادار می‏سازد تا دوباره نبرد برای کاهش تورم را از سر گیرند. نبردی که در اوایل دهه ۱۹۸۰ ولکر پیروز آن بود. به عقیده ولکر بانکداری مرکزی یک آزمون شخصیت است که در آن پناه بردن به مصلحت تورم بالا نشانه ضعف به شمار می‏رود.

 هدف‏پردازی بلند

اگرچه در بانک‏های مرکزی امروز اقتصاددانان پولی برجسته حضور دارند، اغلب به نظر می‏رسد رویکرد خاص آقای ولکر در سیاست پولی به همان اندازه مکاتب دانشگاهی که او به رشد آنها کمک کرد تاثیرگذار باشد. او نگران است که اقتصاددانان طرفدار اصلاحاتی شوند که به بانکداران مرکزی امکان می‏دهد در دوران رکود به نرخ بالاتر تورم بیندیشند. بسیاری از بانکداران مرکزی به این سمت متمایل هستند اما در مجموع بانک‏های مرکزی آشکارا از چنین تغییراتی طفره می‏روند. آنها تورم بالاتر از نرخ هدف به مدت چند سال را برای اعتبار خود خطرناک می‏دانند و سیاست تسهیل برای مقابله با آن تورم را نشانه‏ای نابخشودنی از ضعف قلمداد می‏کنند. اما تداوم تورم پایین‏تر از نرخ هدف در چند سال پس از بحران مالی جهانی چنین احساس خطری به همراه ندارد. درواقع، فدرال‏رزرو هنگامی افزایش نرخ بهره را شروع کرد که تورم پایین‏تر از نرخ هدف بود بدون توجه به اینکه اقدام آنها اعتماد عمومی به قابلیت فدرال‏رزرو در تقویت اقتصاد در زمان رکود بعدی را خدشه‏دار می‏سازد.

 آقای ولکر در نوشته‏هایش بیان می‏کند که دولت‏ها هرچند گاه باید «اندکی تورم» را بپذیرند فقط به این خاطر که از افزایش قیمت‏ها آزرده شوند. اما هرچه زمان بیشتر می‏گذرد، دهه ۱۹۷۰ بیشتر شبیه کتابی درباره انحراف تورمی به نظر می‏رسد که با دهه‏ها تورم ملایم پایان می‏یابد. تورم یک خطر است اما خطری در میان چندین خطر دیگر. آن چیزی که شایسته تقدیر و تقلید است، شخصیت خود آقای ولکر است نه پاسخ او به مجموعه شرایط اقتصادی خاص در گذشته.

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *