سایت بدون – کاندیدا شدن فیلم تحسین شده «محبوب» برای ۵ جایزه معتبر گولدن گلوب و نامزد شدن قریب به یقین آن برای تعدادی از جوایز اسکار (که کاندیداهای آن در دهه سوم دی ماه معرفی میشوند) میزان توجه به این ساخته سنگین و رنگین یورگوس لانتیموس یونانی پیرامون تخلفات و لغزشهای دربار پرخطای انگلیس در قرن هجدهم را افزایش بخشیده است. با اینکه «محبوب» از رقابت دو زن حاضر در دربار برای بهدست گرفتن قدرت در حضور یک ملکه لرزان («ملکه آن») میگوید اما «اما استون» که همپا با راشل وایز دیگر بازیگر عمده زن «محبوب» کاندیدای گولدن گلوب بهترین بازیگر زن نقش دوم سال شده (و احتمالاً این افتخار را در جوایزاسکار هم تکرار خواهد کرد) بر این باور است که فیلم لانتیموس ابتدا یک سوژه عاطفی همراه با درسهای تاریخی است و بغض و عداوت درباریها که عنصری بارز در این فیلم است، فقط از فاکتورهای تکمیلکننده و درجه چندم محسوب میشود و رگههای خاکستری مرگ زیر روشنایی زندگی دفن خواهند شد. استون حتی معتقد است کاراکتر ابیگیل هیل که او ایفاگر آن است و «ملکه آن» با بازی درخشان اولیویا کولمن هم به وی دلبستگی دارد و هم بهصورت یک مهره از وی سود میجوید، انسانی است که بیش از خوب یا بد بودن و رویکرد به ادوات مثبت یا منفی، به بقا در این دربار پرتزویر میاندیشد و چیزهای دیگر برای او مهم نیست. سایر حرفهای استون هم که در مصاحبه پیش رو آمده، میتواند پرده از محتوا و ساختار یکی از بهترین آثار سینمایی سال رو به پایان ۲۰۱۸ بر دارد.
خانم استون، تشخیص ماهیت واقعی این قصه با
توجه به بالا و پایینهای زیاد و چند وجهی بودن کاراکترها بسیار سخت است.
خود شما چه توضیحی درباره سمت و سوی اتفاقات دارید؟
اغلب کاراکترهای
«محبوب» یا لااقل کاراکتر من از یک دیدگاه معنوی و براساس انساندوستی به
روابط و اتفاقاتی مینگرند که در یک دربار فاسد جریان دارد و با اینکه قابل
مهار و ترمیم نیست اما نباید تسلیم آن شد. ابیگیل با بازی من هرچند دختر
بزرگ خاندانی اعتبار از دست داده و ورشکسته است اما با این قصد وارد دربار
شده که کاری مفید لااقل برای خودش انجام بدهد. او یک آدم مخرب نیست و با
اینکه فیلم «محبوب» به ما میگوید که امیدی به صحت و ترمیم این دربار نیست
اما ابیگیل کار خودش را میکند.
ولی ابیگیل برای راهیابی به دربار به کمک دختر عمویش سارا چرچیل (راشل وایز) متوسل میشود و بعداً بر سر قدرت با وی میجنگد.
نزدیکتر
شدن ابیگیل به ملکه، پایهگذار این وضعیت است. یعنی او با متمایلتر کردن
یک ملکه مریض بهخود، او را بهسوی این باور سوق میدهد که بهجای تکیه صرف
به سارا چرچیل بر شانههای او متکی شود و این نه فقط محصول زرنگی و قدرت
طلبی او بلکه نتیجه شرایط حاکم بر دربار است که در آن هیچکس جز به منافع
خودش به سایر مسائل فکر نمیکند.
با این حال ابیگیل هیل هرگز در تعاریف جاری در مورد یک قهرمان و چهرهمثبت هم نمیگنجد.
همینطور
است اما نسبت بدطینت و پلید به وی دادن نیز منصفانه و منطقی نیست.
نمیگویم که او ژاندارک است و قطعاً اینگونه نیست اما ایجاد تصور و تصویر
یک هیولا از وی نیز کاری نامنصفانه است. بهترین توصیف در مورد ابیگیل این
است که بگوییم او انسانی است که برای بقا در یک محیط سرشار از حیلههای
درباری میکوشد و به تبع آن نمیتواند کاملاً پاکدست باشد. اما آن طور هم
نیست که وی را یک شیطان بینگاریم.
سناریوی تونی مک نامارا که دستمایه
کار لانتیموس قرار گرفته، به ادعای اکثر حاضران در پروژه «محبوب» یک کار
فوقالعاده و چندوجهی است، آیا شما نیز همین دیدگاه را نسبت به آن دارید؟
با
این دیدگاه موافقم، زیرا جنگهای کلامی ابیگیل با سارا چرچیل و شخص ملکه
با قلم این هنرمند ظرایفی را در متن خود دارد که فقط از استادان داستان
نویسی برمیآید. مشکل بسیاری از فیلمهای روز در جهان غرب و بویژه هالیوود
در این نکته است که سمت و جهت قصه و هویت آدمها بسیار مبرهن و مشخص و
رازها و ابهامها و تعلیقها اندک است و این وضعیت در فیلمهای سیاسی و
تاریخی ایراد بزرگتری به حساب میآید، زیرا اینگونه فیلمها باید چندوجهی و
در بردارنده انواع اتفاقات و اغماضها و دوئلها باشند و بیننده سؤالات
متعددی را از خود بپرسد، بدون اینکه پاسخی صریح و سریع را بر آن بیابد.
تونی
مک نامارا خلاف روال رایج عمل کرده و قصهای پر راز را از یک دربار فاسد
عرضه کرده و یکی از دلایل اصلی موفقیت و غنای «محبوب» همین مسأله است.
در مرکز قصه «محبوب» سه زن همه چیز را قبضه میکنند و این یک امر نادر در
فیلمهای غربی است و واقعاً باید اعتراف کرد که نقشها بسیار خوب و دقیق
نوشته شدهاند. اینطور نیست؟
این را هم از مک نامارا و یورگوس لانتیموس
داریم و از بصیرت و ذکاوتی که در نگارش یک داستان تودرتو در بالاترین
سلسله مراتب حکومتی یک کشور بهکار گرفتهاند. جالب و عجیب است که کل
سرنوشت انگلیس و آینده آن در گرو رقابت دو زنی است که هر یک میکوشند حاکم
پشت پرده کشور باشند. «ملکه آن» البته صاحب رسمی و قانونی این عنوان و
امتیازات مربوطه است اما بیمار بودن وی راهها را به سوی دو زن ملازم و
همراه وی گشوده تا هر یک برای بهدست گرفتن قدرت بکوشند و کشور انگلیس هم
به نتیجه این رویارویی چشم دوخته است. این یک مسأله کوچک نیست و سرنوشت
میلیونها بریتانیایی به آن وابسته است.
چگونه است که راجع به
تخلفهای دربار انگلیس در عصر «هنری پنجم» آثار هنری متعددی خلق و ارائه
شده اما «ملکه آن» تا پیش از تهیه و اکران «محبوب» مورد کمترین توجه از سوی
هنرمندان قرار داشت و جای اندکی را در کتابها و فیلمها به خود اختصاص
میداد؟
این را نمیدانم اما برای من هم تعجبآور است که دوران «آن»
بهرغم پرماجرا بودن و داشتن انواع اجحافها و کجرویها این طور در متون
ادبی و تئاترها و فیلمها مورد کم توجهی قرار گرفته است. «ملکه آن» بر پایه
امواج برخاسته از پیروزی انگلیس در جنگ سیاسیاش با اسپانیا به قدرت رسید و
همه ابزار فراهم بود تا بریتانیا را بهسوی ثبات و قدرت بیشتری سوق بدهد
اما بیماری جسمی و عدم کشش روحی او را به یک مهره مضر و بیخاصیت در دربار
تبدیل و کارها را خراب و راه ابیگیل و سارا را برای اوجگیری هموار کرد و
همین مسائل بهترین درونمایه را برای تبدیل شدن به آثار مختلف هنری دارد و
عجیب است که چرا این قدر دیر به سراغش رفتهاند. البته حسن ماجرا این است
که بهرغم این تأخیر، لانتیموس و یارانش با تهیه و ارائه چنین اثر هنری
عمیقی بهترین محصول را عرضه کرده و خواسته و ناخواسته آن تأخیر را جبران
کردهاند.
آیا اطلاعات شخصی شما درباره تاریخ انگلیس و شخص «ملکه آن»
قبل از تهیه این فیلم به حد کفایت میرسید تا برپایه آن تصویرگر بهتری برای
اتفاقات و متن داستان باشید. هرچه باشد، شما یک انگلیسی هستید که بعداً
گذارش به هالیوود افتاده است.
حقیقتش را بخواهید راجع به خصوصیات «ملکه
آن» چیز زیادی نمیدانستم و البته اطلاعات موجود در این باره و نسبتهای
داده شده به وی بیش از حد متعدد و پرتضاد و نامطمئن است و براساس آن
نمیتوان یک تصویرسازی قطعی از وی داشت. بهعنوان مثال در برخی متون تاریخی
اشاره شده که «آن» به سبب بیماریها و کم توجهیها ۱۷ فرزند خود را سقط
جنین کرده یا به گونههای دیگر از دست داده است یا دربار را سرشار از
گربههای محبوب خود کرده بود و قدرت مبارزه نداشت و همین نکات در فیلم
لانتیموس هم نمود عینی دارد. در متون مختلف توضیحات متفاوتی را درباره وی
مییابید و در نهایت به این نتیجه میرسید که بهترین کار ارائه یک تصویر
کلی و فاقد قطعیت و همراه با ابهام و گمان از وی است. بدان گونه که هم
توصیفش کنید و هم حکم کلی در مورد وی ندهید.