سایت بدون -«وقتی فیلمنامه را خواندم شوکه شدم! به حاتمیکیا گفتم اصلا اجازه ساخت این را میدهند؟» این را قاسم زارع بمیگوید. همان احمد کوهیِ فیلم «آژانس شیشهای» که موفق شد حاج کاظم و عباس را از چنگ سلحشور بیرون بیاورد و برای درمان راهی خارج از کشور کند. آژانس شیشهای در نهایت بعد از کش و قوسهای مختلف ساخته شد تا حالا به یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران تبدیل شود. در ماندگاری این فیلم همین بس که هنوز بعد از ۲۲سال، انتشار یک سکانس حذف شده از آژانس میتواند دوباره حاشیه ایجاد کند. چیزی که نشان میدهد دهه آژانس و آدمهایش تمام نشده و انگار تمام هم نخواهد شد. ۳ میلیون نتیجه! کافی است عبارت «سکانس حذف شده آژانس شیشهای» را در موتور جستوجوگر گوگل جستوجو کنید تا این عبارت را روی نمایشگر شما نشان دهد. آژانس و حاجکاظم هنوز که هنوز هست بعد از گذشت ۲۲ سال از زمان ساختشان میتوانند حاشیه درست کنند. این سکانس که قرار بوده اولین سکانس فیلم باشد برای اولین مرتبه توسط یکی از خبرنگاران فرهنگی در توییتر منتشر شده. حاج کاظم پیکان را از پسرش تحویل میگیرد. ۳ نفر از ۴ مسافر داخل پیکان به قصد میدان آزادی سوار شدهاند اما حاج کاظم حال ندارد تا میدان انقلاب بیشتر برود. در پاسخ به اعتراض یکی از مسافرانهم که میگوید پسرت قرار بود ما را تا آزادی ببرد یکی دیگر از دیالوگهای انتحاری حاتمیکیایی را رو میکند: «اون جوون بود من جونِ تا آزادی رفتن رو ندارم. تو این دود و دم تا انقلاب بکشم خیلیه!»
این سکانس حالا دارد در فضای مجازی دست به دست میچرخد. تیتر «سکانس حذف شده آژانس شیشهای» هم آنقدر برای هر مخاطبی جذاب هست که برای یک بار هم که شده این ویدئو را اجرا کرده و ببینید. این سکانس چیز زیادی ندارد. به نظر میرسد دلیل اصلی حذف شدنش هم جلوگیری از طولانی شدن بیش از حد فیلم باشد. حذف آن هم از نظر محتوایی ضرری به نسخه به نمایش در آمده فیلم نزده. همین کافی است تا مشخص شود دلیل اصلی حذف شدنش، محتوایی و مضمونی نبوده. اما حالا که صحبت از حذفیات «آژانس شیشهای» شد، احتمالا برایتان جالب باشد که بدانید حذفیات این فیلم فقط محدود به این سکانس نیست.
فقط فیلمنامه نیست
فیلمنامه «آژانس شیشهای» مدتهاست که در قالب کتاب منتشر شده. اگر این کتاب را دیده یا خوانده باشید احتمالا دیالوگهایی را دیدهاید که حاتمیکیا آنها را در فیلمنامه نوشته بوده ولی در فیلم خبری از آنها نیست. در دو سکانس اصلی فیلم، دیالوگهایی دیده میشوند که در فیلم آنها را نمیبینیم. مثلا زمانی که سلحشور، پیروزمندانه جلوی بنز ایستاده و ناگاه احمد کوهی و بالگرد سفیدرنگش از راه میرسند در فیلمنامه میخوانیم:
سلحشور: هلیکوپتر برای چی آوردی؟ (احمد نامهای لوله شده، شبیه فکس را در دست سلحشور قرار میدهد)
سلحشور: بعداً میخونم.
احمد: همین حالا.
سلحشور: این چیه؟ (سلحشور شروع به خواندن میکند. کم کم عصبی و غضبناک، خیره به احمد مینگرد)
احمد: دستخط آقاس!
سلحشور: احمد! من تمومش کردم. این غائله ختم شده!
احمد: برای تو شاید ولی برای عباس نه.
در سکانس دیگری زمانی که حاج کاظم، عباس و احمد درون هواپیما هستند، دیالوگ دیگری را میبینیم که باز هم در فیلم اثری از آن نیست:
احمد: آقا سلام رسوند!(توجه کاظم جلب میشود)
کاظم: مگه خبر داره؟
احمد: دلخور بودن که چرا پیشش نرفتی.
کاظم: دیر بود؛ فرصت کم بود! کِی میرسیم؟
این دو سکانس، مهمترین بخشهایی هستند که در فیلم آنها را نمیبینیم.
چیزی تغییر نکرده
در دو مورد از حذفیات فیلمنامه، سه بازیگر حضور دارند که اگر قرار به تصویربرداری عین فیلمنامه بود باید این سه نفر در آن حضور مییافتند؛ پرویز پرستویی(حاج کاظم)، حبیب رضایی(عباس) و قاسم زارع(احمد). برای صحبت کردن درباره این مساله سراغ احمد زارع میرویم. او هم با ما همنظر است چیزهایی که منتشر شده، نسبت به اصل فیلم تغییری ایجاد نکرده: «این سکانس را من خودم هم خبر نداشتم و ندیده بودمش. البته چیزی را هم تغییر نداده.» زارع به ما یادآوری میکند که خود این سکانس هم در فیلم هست ولی فقط بخش جریمه شدن حاج کاظم: «این سکانس در فیلم هست ولی خیلی کوچک است و قبل و بعد از آن کات خورده. در فیلم میبینیم که به حاج کاظم میگوید جریمه شدهای و بعد هم کات میشود.»
از زارع درباره بعضی دیالوگهایی میپرسیم که در فیلمنامه هست ولی در نسخه نمایشی فیلم وجود ندارد. پاسخ زارع حاکی از آن است که حاتمیکیا به دلایل فنی و سینمایی به این تشخیص رسیده که این بخشها را نگیرد و با زبان تلمیح و اشاره که سینماییتر هم هست از کنار آنها بگذرد: «در صحنه پای هلیکوپتر چیزی که همین الان هم در فیلم میبینیم، فقط همانها گرفته شده و چیز اضافهای نگرفتیم که بعدا حذف شود. همین صحنههایی است که الان هم هست و میبینیم. هلیکوپتر مینشست، ما عباس را داخلش میگذاریم، من نامه را به سلحشور میدهم و او میگوید این فکس است. حداقل از من چیز اضافهای گرفته نشد.»
واکنش زارع بعد از دیدن و خواندن فیلمنامه هم جالب بوده: «وقتی فیلمنامه را خواندم شوکه شدم. گفتم مگر میگذارند چنین فیلمی بسازیم؟ فیلم قرار بود در سال ۷۵ ساخته شود ولی نگذاشتند. اتفاقاتی در آن سالها افتاده بود که ابراهیم قهر کرد و رفته بود مغازه پدرش کار میکرد. نوشتن فیلمنامه آژانس هم مربوط به همین دوره است و بعدش هم ساخته شد.»
آژانس شیشهای در شانزدهمین جشنوار فیلم فجر در زمستان ۱۳۷۶ به نمایش در آمد. زمانی که جامعه به تازگی از یک التهاب سیاسی و انتخاباتی بیرون آمده بود. زارع درباره فضای نمایش فیلم در جشنواره آن سال به جامجم میگوید: «همه متحیر شده بودند. کل فضای جشنواره تحت تاثیر قرار گرفته بود آنهم در آن شرایط سیاسی. همه غافلگیر شده بودند به همین دلیل هم خیلی از جایزهها را گرفت. من تنها کسی بودم که در آن فیلم جایزه نگرفتم.»
از زارع درباره دلایل جایزه نگرفتناش میپرسیم: «دو فیلم در سینما بازی کردهام که قرار بود نقشهایش جایزه بگیرند اما نگرفتند. برای بازی من در بوی پیراهن یوسف، اسمها اشتباه شد و بعدش هم گفتند صدایش را در نیاورید. برای آژانس شیشهای هم یکی از دوستان سینمایی صحبتهایی کرده بود که جایزه من منتفی شد. این دو اتفاق برای من برای دو فیلم افتاد. البته الان آن را فراموش کردهام. اینها باعث شد که دیگر جشنواره و جایزهاش برای من مهم نباشد!»
زارع از شخصیتهای مثبت و همراه با قهرمان فیلم است. از او درباره بازخوردهای «آژانس شیشهای» بعد از گذشت ۲۲ سال از ساختش میپرسیم: «خیلی خوب است. هنوز که هنوز است دیدنی است. همین جمعه گذشته هم تلویزیون آن را پخش کرد. مردم هنوز آن را میبینند و با آن همراه میشوند. فیلم تاثیرگذاری است. همه شخصیتها ماجرای خودشان را دارند و برای بیننده هم قابل باور هستند و بیننده با آنها همذات پنداری میکنند بعد از این همه سال. حال آدم خوب میشود که میبیند این طرف و آن طرف درباره فیلم صحبت میکنند و حرف میزنند!»
برچسبآژانس شیشه ای ابراهیم حاتمی کیا بدون پرویز پرستویی حبیب رضایی سایت بدون
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «کف دست مو نداره»
سایت بدون – این ضربالمثل به طور غیرمستقیم به شرایطی اشاره دارد که فرد هیچچیز …