چرا وینستون چرچیل، «ماریا اسکاربک» را بهترین نفوذی در تشکیلات آلمان نازی میدانست؟
سایتب دون – زنان بسیاری در طول تاریخ، مأموریت کسب اطلاعات و جابهجایی اخبار محرمانه را برعهده داشتهاند، اما ماجرای ماریا اسکاربک طور دیگری است؛ او را باید جسورترین جاسوسه تاریخ بدانیم؛ رویکرد او در کسب اطلاعات و مهارت عجیبش در استتار و مخفیکاری، از اسکاربک یک اسطوره جاسوسی ساخت؛ آنقدر که حتی وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلیس، او را بهترین مأمور مخفی و جاسوس بریتانیا در اروپای تحت اشغال نازیها میدانست. ماریا، با ظاهری معصوم و دوست داشتنی، آنقدر آرام و خجالتی بود که اگر میخواستند در میان شغلهای منتسب به او، جاسوسی را قرار بدهند، بیتردید رتبه آخر جدول را به خود اختصاص میداد! داستان زندگی ماریا اسکاربک که برخی او را بنیان گذار بخش زنان ام.آی.۶ انگلیس میدانند، به اندازه فعالیتهای جسورانهاش، جذاب و خواندنی است. در نوشتار پیشِ رو برآنم تا هر چند به صورت گذرا، روایتی از این داستان پُر رمز و راز را برای شما خوانندگان عزیز خراسان، روایت کنم.
اسکیباز ماجراجو
ماریا کریستینا ژانینا اسکاربک، روز اول ماهمه سال ۱۹۰۸(۱۱ اردیبهشت ۱۲۸۷) در شهر بارساو لهستان و در یک خانواده اشرافی دیده به جهان گشود. دوران جوانی وی در زادگاهش سپری شد. اسکاربک با وجود خجالتی و کم حرف بودن، در اسکی و سوارکاری، مهارت بسیاری پیدا کرد و در مسابقات مختلف، موفق به کسب مقامهای متعددی شد. در یکی از همین مسابقات بود که با همسر آیندهاش، ژرزی کینسکی آشنایی پیدا کرد و همین آشنایی، در سال ۱۹۳۸، به ازدواج این دو انجامید. ژرزی یک جوینده طلا و ماجراجوی حرفهای بود که دور دنیا میگشت تا تجربیات تازه کسب و در ضمن، پول خانوادگی خود را در معادن فلزات گرانبها سرمایهگذاری کند. او برای ماریا، یک همسر کاملاً ایدهآل بود، اما جنگ جهانی دوم، همه چیز را به هم ریخت. آن دو در اوج ناامیدی، از لهستانی که نیمی از آن در اشغال شوروی و نیمی دیگر در اشغال آلمان نازی بود، گریختند و بالاخره، سر از لندن درآوردند. ماریا معتقد بود که باید برای لهستان اشغال شده کاری انجام دهد؛ هر چند همسرش حال و حوصله این کار را نداشت؛ اما مانع از ماجراجویی ماریا برای برقراری ارتباط با سرویسهای جاسوسی انگلیس نشد.
ماریا جاسوس میشود
سازمان اطلاعاتی بریتانیا که سخت درگیر فعالیتهای هیتلر در آلمان بود، اعتنایی به درخواست اسکاربک نکرد؛ اما او ول کن ماجرا نبود و توانست با کمک آشنایانش، خود را به عنوان یک میهنپرست لهستانی به سرویس جاسوسی انگلیس بقبولاند. انگلیسیها در دسامبر سال ۱۹۳۹(آذر ۱۳۱۸) نام وی را در دفاتر سری خود به عنوان جاسوسی که قرار بود در مناطق تحت اشغال آلمان نازی فعالیت کند، ثبت کردند. اسکاربک برای شروع کار به مجارستان رفت. او در آنجا شبکهای از دوستان اسکیباز خود به وجود آورد که میتوانستند در شرایط کوهستانی سخت، به راحتی جابهجا شوند و در فراری دادن افراد تحت تعقیب نازیها، نقش عمدهای ایفا کنند. اسکاربک با همین شیوه، از مجارستان وارد لهستان اشغالی شد و سعی کرد مادرش را از ورشو به انگلیس منتقل کند، اما نتوانست و مادرش هنگام فرار، اسیر آلمانها شد و در نهایت، در زندان درگذشت.
جسارت سوراخ کردن زبان!
ماریا هنگام حضور در لهستان، دایماً نام خودش را عوض میکرد؛ شبها برای جمعآوری اطلاعات از خانه خارج میشد و حتی با لباس مبدل به داخل پادگانهای نازیها هم نفوذ میکرد. او وسواس عجیبی در تنظیم اطلاعات داشت و حتی متراژ برخی اماکن را هم در اختیار انگلیسیها قرار میداد. این اطلاعات، با اوج گرفتن جنگ هوایی، کاربری بسیاری پیدا کرد و به داد خلبانان انگلیسی رسید. در سال ۱۹۴۱، یعنی اوج پیروزی های آلمان نازی، انگلیسیها خواستند که ماریا حوزه عملیاتی خود را به فرانسه و اروپای غربی که خطر کمتری برای او داشت، منتقل کند؛ اما او نپذیرفت و به فعالیتهای جاسوسی خود، حتی در داخل خاک اصلی آلمان ادامه داد. درست در همین زمان بود که گشتاپو، هنگام عبور از مرز، به او مظنون شد و بازداشتش کرد. ماریا بدون آنکه واکنشی نشان دهد، تسلیم شد و کنار چند بازداشتی دیگر نشست تا به مرکز گشتاپو منتقل شود. در طول راه، موفق شد کاغذ حاوی اطلاعات را ببلعد و با استفاده از سنجاق سرش، زخمی عمیق روی زبان خودش ایجاد کند. ماریا برای آنکه خون ریزی ادامه داشته باشد، مرتب با دندانش روی زخم را خراش میداد. هنگامی که او را به مرکز گشتاپو وارد کردند، در یک لحظه و با مهارتی ویژه، انگشت سبابهاش را وارد گلوی خود کرد و محتویات معده را بالا آورد؛ محتویاتی که خونآلود بودند! وی به آلمانها گفت که سِل ریوی شدید دارد و هر آن ممکن است بمیرد! ماریا دو سه بار غش کرد و مأموران گشتاپو، تصمیم گرفتند او را آزاد کنند؛ آن ها معتقد بودند او در حال مردن است و امکان دارد بیماریاش را به آلمانیها منتقل کند! به این ترتیب، رفتار جسارتآمیز اسکاربک، جان او و البته شبکه پرتعداد جاسوسان لهستانی وابسته به انگلیس را نجات داد.
تأسیس شبکه اسکاربک
فعالیتهای تأثیرگذار اسکاربک باعث شد که انگلیسیها وی را برای سازمان دهی جاسوسان خود به فرانسه بفرستند؛ این اتفاق در سال ۱۹۴۴ و زمانی روی داد که ارتش آلمان، در بسیاری نقاط اروپا در حال عقبنشینی بود. تسلط اسکاربک به زبان فرانسوی، باعث شد که خیلی زود بتواند جایگاهش را در میان زنان فرانسوی مشتاق فعالیتهای اطلاعاتی، باز کند. طرحهای محیرالعقول وی و پیشنهادهایش برای عملیات جنگی متفقین، خیلی زود نام شبکه اطلاعاتی او را که حالا «شبکه اسکاربک» نامیده میشد، بر سر زبانها انداخت. وینستون چرچیل به اطلاعات و طرحهای اسکاربک به شدت علاقهمند بود و آن ها را بدون استثنا، مورد توجه قرار میداد. چرچیل معتقد بود که اسکاربک تنها کسی است که میشود روی نفوذ اطلاعاتی او به درون مناطق تحت اشغال نازیها، حساب ویژه باز کرد. پس از جنگ، تمام زنان انگلیسی و فرانسوی همکار اسکاربک، به عنوان افسران اطلاعاتی کشورهای متبوع خود، جذب و به سمتهای مهم گماشته شدند. طرح اسکاربک برای عبور ارتش متفقین از مسیری ویژه و تصرف شهرهای شرقی فرانسه، باعث حیرت ژنرالهای آمریکایی و انگلیسی شد.
پایان کار
اسکاربک در کار خود یک نابغه بود؛ نابغهای که میتوانست از شرایط دشوار، فرصتهای طلایی بسازد. اما پس از جنگ، او درگیر رقابتهایی شد که وزن و جنس جاسوسیهایش را تغییر میداد. اسکاربک به عنوان جاسوس رسمی انگلیس، توانسته بود به درون تشکیلات حزبی کمونیستهای لهستانی نفوذ کند؛ غافل از آنکه روسها، او را به واسطه اقداماتش در جنگ جهانی دوم، به خوبی میشناختند. روز ۱۵ ژوئن سال ۱۹۵۲(۲۵ خرداد ۱۳۳۱)، جسد اسکاربک را در هتل شلبورن لندن یافتند. به درستی معلوم نیست که وی در آنجا دنبال چه چیزی بوده است؛ اما پس از مرگ وی بود که اطلاعات گستردهای درباره فعالیتهایش منتشر و اسکاربک، به بانوی نامداری تبدیل شد که در فعالیتهای مختلف جاسوسی، حضور پررنگی داشته است.