سایت بدون-«حافظا آرزو دارم از سبک غزل سرایی تو تقلید کنم . همچون تو ، قافیه بپردازم و غزل خویش را به ریزه کاریهای گفتهی تو بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آن گاه لباس الفاظ زیبا بر آن بپوشانم . هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم مگر آنکه با ظاهری یکسان، معنایی جدا داشته باشد. آرزو دارم همهی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو ، ای شاعر شاعران جهان، سروده باشم !ای حافظ، همچنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران کافیست، از گفتهی شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است»
گوته را در کنار شکسپیر ،ویکتور هوگو و دانته یکی از چهار رکن ادبیات اروپا می دانند اما این شاعر بلند آوازه آلمانی یکی از شیفته گان حافظ است . همین جملاتی که در ابتدای مطلب آماده است نشان می دهد که میزان ارادت گوته به حافظ تا چه اندازه است . خالق فاووست که در ادبیات جهان یک اثر برجسته است ،حافظ را شاعر شاعران جهان می خواند .گوته در دیوان شرقی –غربی بخت خود را برای سرودن شعری شبیه به حافظ آزموده است وشعرهایی مثل این را نوشته است .
تو همان چشمه ی شعری که روان ست از آن / نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج/ …/ غزلی دلکش از سینه تو می تراود بیرون/ و گلویت که عطشناک مدام جرعه ای می طلبد / و دلی داری نیک که پراکنده کند مهر و صفا./گو جهان یکسره ویران گردد/ حافظا با تو و تنها با تو/ خواهم اکنون به رقابت خیزم/ شادی و رنج از آن ما باد/ این دو همزاد و شریک/ عشق ورزی و باده نوشی نیز/ فخر من باد و هستی من باد./اینک ای شعر بپا کن شرری!/گشتِ ایام ندارد اثری/ هر زمان تازه تری..
رمز جاودانگی حافظ چیست که پس از قرن ها هنوز هم کتاب شعر برای خیلی ها بزرگترین مجموعه شعر جهان محسوب می شود…بسیاری هستند که هنوز وقتی بر سر دوراهی قرار می گیرند،تفال به دیوان خواجه مطمئن ترین راه است.بیستم مهرماه روز حافظ است و به همین دلیل نگاهی داریم به زندگی مشهورترین شاعر ایرانی …به خلاصه ترین شکل ممکن.
زندگانی حافظ
حافظ در اوایل قرن هشتم ه.ق- حدود سال ۷۲۷- در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش بهاءالدین، بازرگان و مادرش اهل کازرون بود. پس از مرگ پدر، شمس الدین کوچک نزد مادرش ماند و در سنین نوجوانی به شغل نانوایی پرداخت. در همین دوران به کسب علم و دانش علاقه مند شد و به درس و مدرسه پرداخت. بعد از تحصیل علوم، زندگی او تغییر کرد و در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس درس علمای بزرگ شیراز را درس کرد. او به تحقیق و مطالعه کتابهای بزرگان آن روزگار- از قبیل کشاف زمخشری، مطالع الانظار قاضی بیضاوی و مفتاح العلوم سکاکی و امثال آنها- پرداخت. همچنین در مجالس درس قوام الدین ابوالبقاء عبدالله بن محمود بن حسن اصفهانی شیرازی نیز حضور داشت.
بعد از آن زندگانی حافظ تغییر کرد و او در جرگه طالبان علم درآمد و مجلسهای درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درککرد و به تتبع و تفحص و تحقیق در کتابهای مهم دینی و ادبی از قبیل کشّاف زمخشری و مطالعالانظار قاضی بیضاوی و مفتاحالعلوم سکاکی و امثال آنها پرداخت و محمد گلندام، معاصر وی همان کسی که دیوان حافظ را جمعآوری کرده، او را چندینبار در مجلس درس قوامالدین ابوالبقاء عبدالله بن محمودبن حسن اصفهانی شیرازی (۷۷۲م ه) مشهور به ”ابنالفقیه نجم“ عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهای او را در همان محفل علم و ادب شنیدهاست.
چنانکه از سخن محمد گلندام برمیآید حافظ در دو رشته از دانشهای زمان خود یعنی علوم شرعی و علوم ادبی مشغول تحقیق و تتبع بود و چون استاد او قوامالدین خود عالم به قرائت سبع بود طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهاردهگانه (از شواذ و غیر آن) ممارست میکرد و خود در شعرهای خویش چندین بار بدین اشتغال مداوم به کلامالله اشاره نموده است و به تصریح تذکرهنویسان اتخاذ تخلص ”حافظ“ نیز از همین اشتغال نشأت کرده است..
هنگامی که شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی (۷۸۰-۷۹۹ ه) و وزیرش میر فیضالله انجو به فارس رسید حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه به منی هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت از شیراز به ”هرموز“ رفت و در کشتی محمود شاهی که از دکن آمده بود نشست اما پیش از روانه شدن کشتی باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتی را -ظاهراً به قصد وداع با بعضی از دوستان در ساحل هرمز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا – ترک گفت و این غزل را به میر فیضالله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت:
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمیارزد به میبفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد…
یکبار نیز حافظ از شیراز به یزد که دردست شعبهای از شاهزادگان آلمظفر بود رفت ولی خیلی زود از اقامت در ”زندان سکندر“ خسته شد و در غزلی بازگشت خود را به فارس بدینگونه آرزو کرد: