گابریله مارکوتی
گاهی اوقات برای به رسمیت شناختن یک تغییر لازم است دست به کار بزرگی زد. گزارش مالی سالانه یوفا که هفته گذشته منتشر شد چیزهایی را عیان کرد که خودمان میدانستیم. خبر خوب ثبات مالی بود و خبر بد: قطبی شدن بیشتر فوتبال؛ و این دومی است که جای بحث دارد.
در طول یک دهه گذشته، بدهیها کم شده، درآمدها به شدت افزایش یافته و ورزش فوتبال در مجموع سودآور بوده. فکر میکنم یک میلیون بار این را نوشتهام اما وقتی قانون «بازی جوانمردانه مالی» معرفی شد، باشگاههای فوتبال اروپا روی هم ۶۷/۱ میلیارد یورو ضرر کردند. در دو سال گذشته سودآور بودهاند؛ ۵۷۹ میلیون یورو در سال ۲۰۱۷ و ۱۴۰ میلیون یورو در سال ۲۰۱۸٫ کاهش سود هم جای نگرانی ندارد چون این همه پولمان نیست. ممکن است شما درآمد بیش از حد انتظار داشته باشید و آن را در شرکتتان سرمایهگذاری کنید که در فوتبال به معنای افزایش دستمزدها است.
اظهارنظرهای عوامفریبانه را رها کنید: بازی جوانمردانه مالی (FFP) به آنچه میخواست رسید. باعث شد فوتبال تجارتی شود قابل سرمایهگذاری که میتواند روی پای خودش بایستد و باشگاهها دیگر زیانده نیستند. ارزش داراییهای باشگاهها بعد از FFP نزدیک به ۶۰ درصد افزایش یافته و اگر شما مالک یک باشگاه باشید یا باشگاهی را مدیریت کنید میدانید وضع خوب یا حداقل باثبات است و این خیلی مهم است.
از طرف دیگر فاصله میان فقیر و غنی یا به عبارت صحیحتر یک درصدیها و بقیه خیلی بیشتر شده است هم باشگاهها و هم لیگها. ۳۰ باشگاه طراز اول تقریباً به اندازه بقیه تیمهای قاره تولید ثروت میکنند و یک درصد برگزیده ۲۰ درصد درآمدهای باشگاهی را به خود اختصاص میدهند؛ همچنین ۵ لیگ ممتاز اروپا (انگلیس، اسپانیا، آلمان، ایتالیا و فرانسه) ۷۵ درصد درآمد کلی را دریافت میکنند. نبوغ زیادی لازم نیست برای گفتن اینکه با پول بیشتر دستمزد بیشتری میدهید و بازیکنان بهتری جذب میکنید. این یعنی موفقیت در زمین. دو سال پیش در این باره و اینکه چرا خوب نیست، نوشتم اما از آن موقع، اوضاع بدتر شده است.
در سه فصل اخیر شش تیم بالای جدول لیگ انگلیس دست نخوردهاند. در اسپانیا، آخرین تیمی که غیر از رئال مادرید، بارسلونا و اتلتیکومادرید صدر جدول بوده، به سال ۲۰۱۲ برمیگردد. بایرنمونیخ هفت بار و یوونتوس هشت بار پیاپی و پاریسنژرمن شش بار در هفت سال اخیر قهرمان لیگشان شدهاند. خب، شما میتوانید به قهرمانی لستر در سال ۲۰۱۶ یا رسیدن آژاکس به نیمهنهایی لیگ قهرمانان فصل قبل اشاره کنید اما شواهد این ادعا بسیار قاطع است و اگر کاری انجام نشود، در بلندمدت چارهای جز شکلگیری سوپرلیگ اروپا وجود ندارد. دلیل اصلی هم افزایش درآمدهای حق پخش و تبلیغات است که هر دو با سرعت بالا به نفع تیمهای طراز اول در جریان است اما برای اینکه زمین مسابقه شیبی یکسان داشته باشد، چه میشود کرد؟
هواداران ورزشهای آمریکایی به سقف حقوق اشاره میکنند اما آنها در فوتبال غیرقابل استفاده و شاید غیرقانونی هستند. وضع مالیاتهای سنگین راه دیگری است اما شما با مدیران جیب بزرگی مواجهید که بدشان نمیآید در یک دوره کوتاه ضرر بدهند، خطر دیگر این است که برخی تقلبها و فرارهای قبل از دوران FFP باز میگردد.
توزیع عادلانهتر ثروت گزینهای است که میتواند کمک کند. فوتبال در این مسیر افتاده که درآمدهایی مثل حق پخش را با عدالت بیشتری تقسیم کند اما این درآمد سهم ناچیزی از درآمد بیشتر تیمها را تشکیل میدهد. لیگ برتر یکی از عادلانهترین سیستمها را در توزیع ثروت حق پخش دارد و این به باشگاههای انگلیسی کمک زیادی کرده اما فاصله داشتهها و نداشتهها افزایش یافته. تا وقتی شما این بازتوزیع را به همه درآمدها گسترش ندهید از جمله تبلیغات و فروش بلیت، نمیتوانید اثر زیادی داشته باشید. این هم به نوعی بیاستفاده و راستش، ناعادلانه است: چرا مثلاً منچستریونایتد که برندش را در طول چند دهه ساخته به اندازه تیم تازه صعودکرده شفیلدیونایتد از تبلیغ پیراهن درآمد داشته باشد؟ اما اگر به جای بازتوزیع ثروت روی بازتوزیع ابزار تولید یعنی بازیکنان کار کنیم، چه؟
در حال حاضر، بیشتر باشگاههای طراز اول ۴۰ تا ۵۰ بازیکن تحت قرارداد دارند. بعضی نوجوان و بعضی قرضی هستند. اگر این تعداد را به میزان قابل توجهی کم کنیم، چه میشود؟ بازیکنان کنارگذاشته شده به بازار برمیگردند و دسته بعدی باشگاهها جذبشان میکنند که در این صورت رقابتیترشدن مسابقات مفروض است.
خیلی لیگها درباره تعداد بازیکنان یک تیم و تعداد قرضیها محدودیت ایجاد کردهاند. در لیگ برتر شما نمیتوانید به استثنای بازیکنان زیر ۲۲ سال، بیشتر از ۲۵ بازیکن ثبت کنید اما چرا این عدد را مثلا به ۱۹ کاهش ندهیم.
به لیورپول نگاه کنید. چند نفر که کمترین اثر را داشتهاند، جدا میکنیم مثل پدرو چیریویا، ایساک کریستی دیویس، ناتانیل کلاین، اندی لونرگان، دژان لوورن و آدام لالانا. این بازیکنان خط میخورند تا با قانون فرضی جدید منطبق شوند. اگر هم بخواهند مثلاً تاکومی مینامینو را بگیرند باید با ژردان شکیری خداحافظی کنند. ما درباره فوقستارهها حرف نمیزنیم و تیم چندان تحت تأثیر قرار نمیگیرد. رفتن این بازیکنان به تیمهای دیگر باعث جذابیت و هیجان بیشتر رقابت میشود.
باشگاههای دیگر هم همینطور. رئال مادرید شاید آلوارو اودریوسولا و ماریانو دیاس را از دست بدهد و یوونتوس هم کارلو پینسولیو، مارکو پیاکا، امره جان و دانیله روگانی را.
حاصل دیگر این تغییر ارزش پیداکردن جوانترها است و باشگاهها انگیزه مییابند برای اینکه آنها را پیشرفت بدهند و نگهشان دارند چون به محدودیت در نظر گرفتهشده آسیبی وارد نمیکنند. باشگاههایی که این کار را میکنند، در آینده منتفع خواهند شد.
البته قطعاً به مکانیسمی برای کاهش بازیکنان نیاز است چون وقتی بازیکن قرارداد میبندد از حقوقش آگاه میشود. شاید بتوان نوعی قرارداد تنظیم کرد که بازیکنان در صورت کنار گذاشته شدن یک سال کامل دستمزد بگیرد. شما بازیکن آزاد میشوید و یک سال حقوق میگیرید. معامله بدی نیست و بعد میتوانید به عنوان بازیکن آزاد در اختیار سایر تیمها قرار بگیرید، تیم خریدار هم مجبور نیست دستمزد سنگین قبلی را به شما پرداخت کند.
باشگاههای دیگر به آن تن میدهند؟ آنها که بازیکن انبار میکنند، ضربه میخورند و مربیشان هم گزینههای زیادی در اختیار ندارد اما واقعیت این است که همانها هم دیگر مجبور نیستند به بازیکنان چاق و بیمصرف خود حقوق بدهند. فقط کافی است موقع بستن تیم هوشیارانه عمل کنند و به این ترتیب هزینههایشان کاهش مییابد هم در حقوق و هم در حق انتقال.
برای مکانیسم آن باید خیلی کار کرد، مثلاً روی سن بازیکنانی که استثنا میشوند و تعداد بازیکنان هر تیم. به شفافیت بیشتری هم نیاز است تا از «پارک کردن» بازیکنان در باشگاههای کوچکتر توسط باشگاهها و این روزها، سوپرایجنتها جلوگیری شود. تعداد بازیکنان قرضی هم باید محدود شود مثلاً یکی در هر فصل. باید برای بازیکنانی که با مصدومیت شدید مواجه میشوند، استثنا قائل شد اما این کار شدنی و مطلوب است چون واقعیت این است که بیستمین بازیکن مهم منچسترسیتی مثل جان استونز یا تاتنهام مثل اریک دایر یا پاریسنژرمن مثل ادینسون کاوانی کاملاً میتوانند به پیشرفت یک تیم دیگر کمک کنند. به من اعتماد کنید. طولانیتر شدن روند فعلی واقعاً خسته کننده میشود و کاری میکند که خواستار سوپرلیگی شویم که هیچ کس آن را نمیخواهد.
منبع: ساکرنت