سایت بدون -کوین اوگنتگا تمرتئبی باکومو آبراهام، مشهور به تامی آبراهام، مهاجم جوان و سیاهپوست تیم چلسی، چهارشنبه شب پنجمین پنالتی چلسی مقابل لیورپول را هدر داد و سوپرکاپ اروپا را تقدیم سرخهای مرسیساید کرد. تامی آبراهام ۲۲ ساله، زاده شهر لندن است اما تبار آفریقایی و رنگ پوستش موجب شدند که پس از هدر دادن پنالتیاش در معرض حملات نژادپرستانه برخی از هواداران باشگاه چلسی قرار گیرد. سفیدپوستان متعصب و نژادپرست به او در صفحه اینستاگرامش حمله کردند و عقدههای تاریخ و فرهنگیشان را بابت هدر رفتن یک ضربه پنالتی بر سر این جوان سیهچرده زیبارو خالی کردند. البته که بسیاری از انگلیسیها هم به تامی آبراهام دلداری دادند و به او گفتند که خیالی نیست، پیش برو برادر. در بین کسانی که با این مهاجم تیم ملی انگلیس همدردی کردند، کاربران سفیدپوست هم کم نبودند؛ اما حسن این خیل موافقان و مرافقان چیزی از قبح پندار و گفتار آن اقلیت نژادپرست نمیکاهد. واقعیت این است که در اروپای امروز، نژادپرستان اگرچه اکثر نیستند ولی کثیرند. این اقلیت کثیر هر چند که در اثر نقادی اکثریت عقبنشینی میکند ولی هر وقت شرایط مناسب باشد و فرصت مهیا از لانه بیرون میآید و رنگینپوست یا مهاجر یا مسلمانی را به تیر طعنه و دشنه دشنام میآزارد. اگر هزار نفر از ما حمایت کنند ولی صد نفر ناسزا بارمان کنند، معمولا این ۱۰۰ نفر بیشتر به چشممان میآیند تا آن هزار نفر. علت این وضع را شاید باید در سرشت آدمیزاد جستوجو کرد. قرآن فرموده است «خلِق الانسانُ ضعیفا». انسان با وجود همه تواناییهای بالقوهاش، ضعیف خلق شده است. هم از این رو بدی بدان و ناکسی ناکسان بیش از نیکی نیکان در او اثر میگذارد و روح و روانش را میآزارد. از قدیم هم گفتهاند «خوبی بر ماسه نقش میبندد، بدی بر سنگ.» یعنی ما آدمها بالقوه ناسپاسیم. اگر کسی کلی خوبی به ما بکند، گویی که نقشی بر ماسه زده است و باد زمان آن نقش نیک را به فراموشخانه وجودمان میفرستد. اما امان از وقتی که کسی به ما بدی کند. در این صورت کینه او سالهای سال بلکه تا آخر عمر بر قلبمان حک میشود. بدی بر سنگ نقش میبندد، یعنی بدی به این راحتیها پاک نخواهد شد. سنگدل هم کسی است که قبلش معمولا در اثر بدی دیگران مثل سنگ شده و رحم و مروت از وجودش رخت بر بسته. باری از سخن اصلی دور نیفتیم. غرض از ذکر ضعف ساختاری ما در برابر بدیها و ناملایمات این بود که مشتی نژادپرست نادان را نشانه ناکوک بودن ساز جهان دموکراتیک قلمداد نکنیم. اتفاقا حسن و هنر دموکراسی همین است که از پس مهار همین جماعت ابله با کمترین خشونت ممکن برمیآید. همین که فرانک لمپارد، سرمربی چلسی در دفاع از تامی آبراهام سنگ تمام گذاشته و صریحا گفته است «من از برخی به اصطلاح هواداران چلسی متنفر شدهام» یعنی حال و روز کنونی فوتبال اروپا بهتر از قبل است. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، نژادپرستان فوتبال اروپا در تنگنای کنونی نبودند. اخیرا باشگاه چلسی چند تماشاگر نژادپرستش را برای همیشه از حضور در استمفورد بریج محروم کرد ولی در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی در فوتبال اروپا چنین خبرهایی نبود. به هر حال تاریخ پیش میرود و انسان متمدنتر میشود و سطح سازگاری ابنا بشر با یکدیگر نیز فزونی مییابد. بقای ما آدمها در گرو سازگاریمان با همدیگر است و همین ضرورت، ترک غیرستیزی را به ما میآموزد.
اما درباره حملات نژادپرستانه به تامی آبراهام نکته دیگری هم میتوان گفت. با وجود مقررات سفت و سخت یوفا علیه نژادپرستی در فوتبال اروپا، فوتبالدوستان نژادپرست هنوز هم حضور قابل توجهی دارند. در کل قاره اروپا هم نژادپرستان در سایر حوزههای حیات اجتماعی جولان میدهند. وقتی به این اقلیت کثیر نگاه میکنیم به نظر میآید، ناچاریم اذعان کنیم که شر ذاتی این جهان است. یعنی مادامی که این جهان برقرار است، شر و بدی هم در کار است. آیا اروپاییها برای زدودن نژادپرستی از سیاست و فوتبالشان، کم کار فرهنگی کردهاند؟ از مهدکودک تا دانشگاه برای آنها علیه نژادپرستی موعظه میکنند. اتفاقا مواعظ خوبی هم اقامه میکنند. مقررات سفت و سخت هم علیه نژادپرستان وضع کردهاند. کسی هم که سخنان نژادپرستانه بر زبان براند در مطبوعات و رادیو و تلویزیون نقد و بلکه مسخره میکنند. وقتی ژان ماری لوپن در سال ۲۰۰۶ درباره تیم ملی فرانسه گفت، احساس نمیکند که این تیم با این همه بازیکن سیاهپوست، تیم فوتبال کشورش است از در و دیوار نقد بر سر و روی او بارید. ولی امروز دختر او جزو سیاستمداران برجسته جامعه فرانسه است و مردم زیادی هم پشت سر او قرار دارند. در فوتبال هم که به تامی آبراهامها هر چند وقت یک بار حملات نژادپرستانه میشود. خلاصه ظاهرا کار با کار فرهنگی هم چنانکه باید بسامان نمیشود. دنیا همین است. همیشه کسانی هستند که شر و بدی را نمایندگی و بازتولید کنند. شاید وجود این افراد از منظری کلان لازم هم باشد. بایزید در کنار یزید به چشم میآید. اگر خلقالله همگی بایزید بودند، بهشت در همین دنیا برپا میشد. ولی قرار نیست در این دنیا بهشتی برپا شود. وگرنه خداوند نمیفرمود «لقد خلقنا الانسان فی کبد» (همانا آدمی را در رنج آفریدهایم). رنجی که نصیب ما میشود در بسیاری از موارد از جانب همنوعانمان است. هم از این رو خالق به یکایک مخلوقانش گفته است:«قل اعوذ برب الفلق/ من شر ما خلق.» یعنی از شر آفریدگانم به من پناه بیاور. مخلص کلام اینکه از کار فرهنگی انتظار بیکران نباید داشت. انتظار رسیدن به جامعهای عاری از بدیهای انسانی، انتظار یوتوپیایی است. چنین لامکانی پیش از این در هیچ کجای تاریخ نبوده و پس از این هم نخواهد بود. همین که شر غالب نشود و بدی مشی اکثریت نشود باید کلاهمان را به هوا بیندازیم و خدا را سپاس بگزاریم که نظر لطفش از ما برنگشته است.