سایت بدون – اینجا مرگ، قسمت است برایکلانشهرنشین، همه چیز فراهم است؛ از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. اما ساکن یک روستای محروم که باشی، آن وقت کمبودهای زیادی یقهات را میچسبد. کمآبی و بیآبی، نبود دوا و درمان، جاده خراب و حتی حمله حیوانات مختلف. باید از عقرب، مار و حیوانات وحشی بترسی تا جانت را نگیرند. بعضی وقتها اما، تمام کمبودها و حتی حیوانات وحشی دست به دست هم میدهند تا جانت را بستانند. درست مثل اتفاقی که برای رضا بهمنی، اهل روستای کدیور الیگودرز افتاد و جانش را به خاطر حمله ناگهانیگراز و کمبودهای بعد از آن از دست داد. شغل اصلی رضا دامپروری بود و از همین راه اموراتش را میگذراند. آفتابکه بیرون میزد، دامهایش را برای چَرا به مراتع میبرد. حوالی ساعت ۱۰ صبح روز حادثه، وقتیگوسفندانش را به چرا بُرد، تصمیم گرفت با یکی از برادرانش تماس بگیرد. به روایت مهدی، برادرزاده رضا، چون خطهای تلفن در ارتفاعات بهتر آنتن میدهد، رضا برای تماس به نقطه مرتفعی رفت. مشغول صحبت با برادرش بود که ناگهان صدای فریادی از پشتگوشی شنید:« عمویم که در دزفول زندگی میکند، چند بار از عمو رضا میپرسد که چه اتفاقی افتاده و متوجه میشود بلایی سر رضا آمده است. چند بار با عمورضا تماس میگیرد اما گوشیآنتن نمیدهد. عمورضا بعد از پیدا کردن گوشیاش، زنگ میزند به عمویم در دزفول و به او میگوید یک حیوان وحشی ظاهرا گراز، از پشت سر به او حمله کرده است. در اثر حمله، شاهرگها پاره شده و خون زیادی از دست میدهد. پس از تماس عمو رضا، عمویم موضوع را به آبادی خبر میدهد. آنها هم برای کمک به آنجا میروند اما تا برسند، طول میکشد و در این مدت عمورضا خون زیادی از دست میدهد. از طرفی به خاطر وضعیت بد آنتندهی، نمیتواند با مرکز اورژانس الیگودرز یا خرمآباد تماس بگیرد وکمک بخواهد.»
اگر دکتر بود، اگر جاده بود، اگر…
اهالی روستا بالاخره به داد رضا رسیدند و با طناب پایش را بستند تا جلوی خونریزی را بگیرند. پس از آن از اورژانس هواییکمک خواستند اما اورژانس هوایی گفت چون وضعیت هوا خراب است، قادر به پروازکردن نیست:« دیگر رمقی برای عمو رضا نمانده بود. از طرفی، چون وضعیت جادهها خراب است، تردد برای آمبولانس دشوار است و باید زنجیر چرخ ببندد. با نیامدن بالگرد اورژانس، اهالی تصمیم گرفتند او را با نیسان به یک مرکزدرمانی منتقلکنند. عمورضا را سوار نیسان کردند، اما وسط راه، نیسان در گل و لای گیر کرد. اهالی با تلاش زیاد، نیسان را خارجکرده و دوباره راه افتادند اما عمویم در میانه راه فوت کرد.»
خانآقا پرور، دهیار روستای مرگسر ماهرو میگوید:«موقعیکه نیسان گیرکرد، ۳۰، ۴۰ نفر تلاش کردند با بیل وکلنگ و زنجیرچرخ نیسان را بیرون بکشند. دو ساعت طول کشید تا نیسان بیرون بیاید و در همین مدت، رضا کلی خون از دست داد و تمام پتو و داخل نیسان پر از خون بود. به گفته نیروهای امدادی آمبولانس، آنها وقتی رضا را معاینه کردند، او فوت شده بود.»
برادرزاده رضا، دل پردردی از کمبودهای روستا دارد: « جادهها تا یک جایی آسفالت و بعد از آن همهاش خاکی است. با بارش باران، دیگر هیچکس نمیتواند ترددکند. اگرکسی بیمار شود، چون به مرکز بهداشتی و اورژانس دسترسی نداریم و جاده هم آسفالت نیست، بیمار جانش را از دست میدهد. شما صدای ما را به مسؤولان برسانید، شاید برایمانکاریکردند.»
به گفته برادرزاده رضا، حیوانات وحشی زیادی در مراتع و کوهها زندگی کرده و گرازها هم همیشه بصورت گلهای هستند. آنها اغلب وارد روستا نمیشوند، اما آن روز یکیشان بصورت تکی به عمویش حمله میکند:« چند سال پیش هم یکی از فامیلهایمان را خرسگرفت. محیطزیست میتواند با نصب تابلوی اعلانات در محلهای تردد حیوانات وحشی به اهالی هشدار دهد تا به محل زندگی آنها نزدیک نشوند یا به خانوادههای آسیبدیده، خسارت بدهد.
وضعیت اینترنت، آنتندهی تلفن و زیرساختهای جادهای هم تعریفی ندارد. بعضی میگویند مرگ قسمت است، اما من قبول ندارم. اگر اینجا پایگاه اورژانس داشتیم یا یک پزشک و حداقل یک بهیار در روستا بود، میتوانست با انجام اقدامات اولیه جلوی خونریزی را بگیرد تا او را به یک مرکز درمانی مجهز برسانیم. اگر امکانات داشتیم، عمویم حالا زنده بود و همسر و سه فرزند، مادر پیر و خواهر معلولش بیسرپرست نمیشدند. آنقدر ناراحتم که اگر پایش بیفتد، از وزارت راه و ترابری و اورژانس هوایی الیگودرز یا خرمآباد هم شکایت میکنم، چون میتوانستند کمککنند.»
مطلب پیشنهادی
ریشه و داستان ضرب المثل «گر نباشد گنده خر، وای به حال گنده فروش»
سایت بدون – این ضربالمثل فارسی یکی از ظریفترین و در عین حال طنزآمیزترین اشارات …