یکی از به یاد ماندنیترین سریالهایی که درباره مدرسه ساخته شده و همچنان هم طرفداران خودش را دارد سریال ۱۳ قسمتی «بازم مدرسهام دیر شد» است که اکبر عبدی با همان چهره کودکانه و جثه تپلاش توانست این باور را در میان مخاطبان سال ۶۲ و بعد از آن ایجاد کند که در آن زمان ۲۳ ساله نیست بلکه کودکی ۷-۸ ساله است که هر کار میکند نمیتواند به موقع به مدرسه برسد و همیشه زمانی به در مدرسه میرسد که آن در به رویش بسته است. محتوای این سریال را به دغدغه آن سالها برمیگردد. دیر رسیدن به مدرسه آنقدر دغدغه و معضل بود که تلویزیون در اولین سالهای بعد از انقلاب سریالی ساخت با این محتوا که چرا بچهها دیر به مدرسه میرسند و پدر و مادرها چگونه باید این مشکل را مدیریت کنند؟ نویسنده :
ر در این سریال علاوه بر اکبر عبدی که به عنوان محسن شناخته میشد بازیگران مطرح دیگری نیز حضور داشتند که برخی از آنها در طی گذشت سالها از بین ما رفتهاند. زندهیاد مهین شهابی، مرحوم اسماعیل داورفر، عنایتا… شفیعی و مجید رزاز از جمله بازیگرانی هستند که در این سریال نقشآفرینی کردند. سریالی به کارگردانی حسین افصحی و تهیهکنندگی مهناز جهانگیری که از شبکه اول سیما پخش میشد.
زندهیادان مهین شهابی و اسماعیل داورفر در نقش پدر و مادر محسن حضور داشتند و عنایتا… شفیعی و مجید رزاز در نقش مرشد و بچه مرشد که توانسته بودند در نقشهایی که داشتند حس خوبی را به مخاطبان خود القا کنند.
تجربهای به یاد ماندنی برای اکبر عبدی
اکبر عبدی اصلیترین بازیگر این مجموعه که توانست در طی چهار دهه فعالیت هنریاش استعداد خود را در این حوزه به خوبی به رخ بکشد در گفت و گوهایی که با او صورت میگیرد همیشه از این سریال به عنوان دوست داشتنیترین بازیاش یاد کرده و میگوید هیچوقت آن را فراموش نمیکند. او چندی پیش در گفتوگویی گفته بود: سریال «بازم مدرسه ام دیرشد» اگر برای بینندگانش نوعی نوستالژی است باید بگویم برای من یک یادگاری به یاد ماندنی و شاید خود زندگی است. آنقدر این سریال را دوست دارم که همیشه دلم میخواست یک بار دیگر فیلم یا سریالی به همین اندازه محبوب مردم بازی کنم تا مردم بار دیگر به همان اندازه بازیگریام را دوست داشته باشند.
اکبر عبدی در آن سالها هنوز به عنوان بازیگری مطرح شناخته نمیشد و تنها در چند برنامه کودک و نوجوان مانند «محله برو و بیا» و «داستان ریاضیدان» حضور داشت. اما بازی در سریال «بازم مدرسهام دیر شد» باعث شد تا به عنوان بازیگری توانا در میان عموم مردم شناخته شود.
گلدرشت نبود
مرشد در این سریال در قالبی طراحی شده بود که بتواند در قالب مرشد و بچه مرشد نکات آموزشی و نصیحتی را به صورت غیرمستقیم منتقل کند. این نقش به عنایت شفیعی محول شد. کسی که در آن زمان بازیگری تازه کار بود و هنوز آنقدرها در فیلم و سریالهای متنوع نقشآفریتی نداشت؛ با این حال تجربه خوبی در نقالی و تئاتر خیابانی داشت. این شخصیت دارای عبا و کلاهی بود که او را شبیه به معلم مکتبخانه میکرد. چوبی هم در دست داشت که هنگام صحبت کردن و پند دادن آن را در هوا میچرخاند. قبل از شروع هر قصه «مرشد» را میدیدیم که میگفت: «حالا میریم به خانه او تا کارهاش رو نظاره کنیم؛ بلکه بتونیم مشکلش رو چاره کنیم.»
او در گفت و گویی که درباره این مجموعه نوستالژیک چندی پیش انجام داده بود خاطر نشان کرد این سریال اصلا شعاری و گل درشت نبود. نصیحتها در قالب اتفاقات قصه و شخصیتها به بچهها ارائه میشد به همین دلیل بچهها آن را دوست داشتند.
مادرانههای سالهای دور
اما یکی از نقشهای دوست داشتنی و باورپذیر در این سریال را زندهیاد مهین شهابی بر عهده داشت. نقش مادری مهربان، دلسوز و در عین حال جدی که نشان میداد میتواند الگوی خوبی برای مادران آن زمان باشد. مهین شهابی در همان دوران هم از پیشکسوتان بازیگری بود و تواناییاش در زمینه بازیگری و گویندگی موجب شده بود تا بتواند این مجموعه را یک سریال قویی و قابل قبول درآورد.
دختر خانم شهابی در گفت و گویی که با او انجام گرفته گفته بود: وقتی پیشنهاد بازی در سریال بازم مدرسهام دیر شد را به مادر دادند بعد از خواندن فیلمنامه آن را پذیرفت، چون دوست داشت کاری نمایشی برای بچهها انجام دهد. برای اولین بار بود که با آقای عبدی همبازی میشد، اما او را بسیار دوست داشت و خیلی با هم مهربان بودند.
مادر گوشت و برنج نمیخورد برای همین آقای عبدی به شوخی به مادر میگفت شما غذاتو بگیر کبابش را بده به من ! او در بخش دیگری از گفتوگویش بر این نکته تاکید داشت. مادر همانگونه که در زندگی واقعی با بچهها رفتار میکرد در سریال «بازم مدرسهام دیر شد» با پسرش رفتار میکرد؛ مهربان و در عین حال جدی. او با مهربانی همه چیز را توضیح میداد و هیچوقت عصبانی نمیشد. مردم خانم شهابی را در سریال «بازم مدرسهام دیر شد»، دوست داشتند چون شبیه خیلی از مادرها بود و چون بین مردم محبوبیت زیادی داشت، بینندگان این سریال از او تاثیر میگرفتند.
پدری که «چه نیکو» بود
مرحوم اسماعیل داورفر نیز بازیگر و صداپیشه پیشکسوتی بود که در نقش پدر اکبر عبدی در سریال نقش آفرینی کرد. تکیه کلامش «چه نیکو» بود و صبحها وقتی خیلی سرخوش بود، این دیالوگ را بر زبان میآورد و اکثر وقت خود را انگار در حیاط و باغبانی میگذراند و با آن حوض وسط حیاط حال و هوای سرخوشانه صبحگاهی را به نمایش درمیآورد.
او را در فیلم و سریالهای زیادی به خاطر داریم و صدایاش برای بسیاری آشناست. او نیز توانست در قالب پدر محسن نقش را خوب ایفا کند. کسی که تلاش میکرد سختگیری داشته باشد تا فرزندش بتواند سر و سامان بگیرد و با شروع مدرسه خود را به موقع به سرکلاس برساند. اما شیطنتها و سر به هوا بودن محسن باعث میشد با تمام تلاشها باز هم به مدرسهاش
دیر برسد…
نقشِ بچه مرشدی که قرار بود همراه با مرشد باشد و بتواند قصهها و مسائل و مشکلاتی که مرشد مطرح میکند را با او همخوانی کند، نقش دوست داشتنی بود. مجید رزاز هم بازیگری است که سالهاست در عرصه بازیگری فعالیت میکند. هرچند همیشه به عنوان نقشهای مکمل و کوتاه حضور داشته اما به عنوان بازیگری که بسیاری او را حداقل با چهرهاش میشناسند مطرح است. رزاز از سال ۶۱ فعالیت حرفهای خود را آغاز کرد و «باز مدرسهام دیر شد» یکی از موفقترین کارهایش محسوب میشود.