خلاصه کتاب «فاجعه جهل مقدس» نوشته آیت الله سید مصطفی محقق داماد/ دین ومعرفت

مقدمه

«لعنت بر جهل مقدس تو »

این جمله از جوردانو برونو است که در گوش تاریخ می پیچد ، جمله ای که در میدان کامپو دی‌فیوری شهر رم به زبان آورد .کمی قبل از آن که در میان شعله های آتش زنده زنده سوزانده شود. این فیلسوف ایتالیایی این جمله را نه دربرابر ۸ سال تحمل سیاه چال های تاریک و خوفناک ، نه دربرابر دادگاه های تفتیش عقاید ، نه دربرابر حکم بریدن زبانش برای آن که حرف هایش را دیگران نشوند ، نه دربرابر هر بلایی که برسرش آمد، به زبان آورد.این جمله را زمانی گفت که در میانه میدان به میله ای بسته شده بود و مردم برای این که در ثواب سوزاندن او شریک شوند، هریک قطعه‌ای چوب و هیزم فراهم می کردند ، در این میان پیرزنی با یک تکه هیزم از راه رسید و باصدای بلند به گونه ای که همه بشنوند نام خدا را به زبان آورد و هیزم  خود را روی تل هیزم ها گذاشت .این جا بود که برونو سکوت سهمگینش را شکست و با زبانی نیمه و بریده شده گفت:« لعنت بر این جهل مقدس تو » جرم جوردانو برونو تنها اختلاف عقیده با پاپ کلمنت هشتم بود ، او به نوعی وحدت وجود اعتقاد داشت که خدا را خارج از جهان نمی دید که تمام تضادها در او محو و نابود می‌شود.برونو بر سر عقایدش جانش را از دست داد و به همین خاطر او را از شهدای علم می دانند.

علم همواره در مقابل جهل می نشیند ، هر چند که معنایی دیگری هم می تواند داشته باشد ، مانند زمانی که در معنایی معادل دانش به خود می گیرد اما اگر علم را مقابل جهل قرار دهیم ، آن گاه می‌توان این دوکلمه را در دوگانه دانستن و ندانستن تعریف کرد . این ندانستن و یا «جهل » به خودی خود ، خیلی هم عامل منفی در حیات بشر نیست .یعنی علم به جهل خودش راهی است که انسان را به سوی دانستن هدایت می کند ، آن چه خطرناک است ، آن چه منفی است ، آن چه دلهره آور است ، جهلی است که با ندانستن به ندانستن همراه است ، این همان چیزی است که در ادبیات فارسی به جهل‌مرکب مشهور است . جهل مقدس در زیر مجموعه جهل مرکب تعریف می شود. این همان جهلی است که آیت الله محقق داماد را ترغیب به نوشتن دو کتاب کرده است ، کتاب هایی  با نام های « در دادگاه جهل مقدس» و «فاجعه جهل مقدس» خود او در نشست بررسی کتاب « در دادگاه جهل مقدس » روی این نکته انگشت گذاشته و گفت:«جهلی که شخص نداند که نمی داند که نمی داند و فکر می‌کند که برای رضای خدا عملی را انجام می دهد ، جهل مرکب است و انسان ها باید متوجه باشند که تا جهل ونادانی به آن ها تزریق نشود و طبق گفته قرآن کریم ، مستعضف کسی است که از آگاهی پوچ شده باشد»ّ[۱]

این روزها در جهان قرائت های خشونت بار زیر چهره ای که با دین آرایش شده خود را نشان می‌دهد برای همین است که شاید بیشتر از همیشه باید به این جهل ، به این جهل مقدس پرداخت تا چهره های دیگری از دینداری که بر مبنای اخلاقیات است و می خواهد تصویری رحمانی از دین را نشان دهد هم در مقابل آن چهره داعشی قرار گیرد . برای همین است که کتاب فاجعه جهل مقدس می تواند  نیازی برای دنیای امروز توصیف کرد.

کتاب حاضر از سلسله مباحث روشنگری دینی و شامل مجموعه سخنرانی‌های حجت‌الاسلام «سیدمصطفی محقّق داماد» در خصوص عاشورای حسینی و چند بحث دیگر درباره جهل است. به اعتقاد نویسنده، بلای جهل و بی‌خردی در هر شکل و لباسی خانمان‌سوز است. وی به بررسی عوامل کژاندیشی دینی پرداخته و به این سوال پاسخ داده که چرا انسان دین را بد می‌فهمد. مؤلّف معتقد است شریعت نبوی در جامعه‌ای که دین به نحو صحیح درک نشود، می‌تواند وسیله ایجاد فاجعه عظیمی شود.

درباره نویسنده

سید مصطفی محقق احمدآبادی معروف به محقق داماد، (زادهٔ ۱۳۲۴ خورشیدی) مجتهد، حقوق‌دان، عضو پیوسته و رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران، عضو هیئت امنای سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران و استاد حوزه و دانشگاه است.

پدراو مرحوم آیت ا… محقق داماد و جد مادری ایشان علامه حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم است. آیت الله محقق داماد پس از طی دوران تحصیلات مقدماتی وارد حوزه علمیه قم شد ودر سال ۱۳۴۸ موفق شدند از علما و مراجع وقت، درجه «مجتهد» کسب کنند. ایشان عمده دوره علوم عقلی و حکمت اسلامی را نزد استاد مرتضی مطهری و فقه و اصول تحلیلی را نزد آیات عظام، آملی لاریجانی و مرتضی حائری یزدی طاب ثراهم آموخت و به تدریس در حوزه قم پرداخت. پس از آنکه از دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه لیسانس و فوق لیسانس در حقوق و فلسفه اسلامی شدند، در بخش حقوق بین الملل به دانشگاه فرانسوی زبان لوون بلژیک وارد شدند و در سال ۱۹۹۵ موفق به اخذ درجه علمی Ph.d گردیدند.

او از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۳ ریاست سازمان بازرسی کل کشور را عهده‌دار بوده‌است. آیت الله محقق داماد استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه شهید مطهری، دانشگاه علوم اسلامی رضوی است و بیش از ده سال مدیریت گروه حقوق دانشگاه تربیت مدرس را به عهده داشت. وی علاوه بر بهره‌گیری از دو نظام آموزشی حوزه و دانشگاه، تسلط به زبان‌های عربی، زبان انگلیسی و فارسی و آشنایی با زبان فرانسه دارد. همچنین آثار مختلف و متعددی در حوزهٔ فقه و حقوق از وی منتشر شده‌است.

محقق داماد در زمینه های مختلف دارای آثار تالیفی در قالب کتاب و مقاله و همچنین ترجمه های فراوانی است. او در زمینه حقوق و قواعد فقهی حقوق آثار ماندگاری را در قالب های مختلف نوشتاری و سخنرانی به انجام رسانیده است.

از کتاب های تالیفی وی می توان به «تحلیل و بررسی احتکار از نظرگاه فقه اسلام»، «قواعد فقه: بخش مدنی»، «بررسی فقهی و حقوقی وصیت: مواد قانونی ۸۲۵-‎۸۶۰ قانون مدنی»، «بررسی فقهی حقوق خانواده، نکاح و انحلال آن، مواد ‎۱۰۳۴ تا ‎۱۱۵۷ قانون مدنی»، «تعهد به نفع شخص ثالث از نظر شیخ انصاری»، «پژوهشی در سیر تحول نگارش قواعد فقهی در میان فقهای امامیه»، «سوال و جوال استفتائات و آراء فقیه کبیر حاج سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه الوثقی»، «دین، فلسفه و قانون» ، «حقوق قراردادها در فقه اسلامی» و… اشاره کرد.

از ترجمه های محقق داماد هم می توان به «حقوق روابط بین‌الملل در اسلام»، «سلوک بین‌المللی دولت اسلامی» و «مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی» اشاره کرد.

درباره کتاب

کتاب « فاجعه جهل مقدس » در تابستان سال ۱۳۹۸ برای اولین بار توسط مرکز نشر علوم اسلامی با همکاری انتشارات سخن منتشر شده است . این کتاب از مجموعه ای است به نام «روشنگری دینی» که تا کنون از آن ۴ عنوان کتاب منتشر شده است . ۲ عنوان « روشنگری دینی » را دارند و به غیر از کتاب «فاجعه جهل مقدس » ، کتاب دیگری هم با عنوان «در دادگاه جهل مقدس»  هم در این مجموعه قرار دارد. کتاب «جهل مقدس» در ۱۵ فصل کتاب و ۴۱۹ صفحه نوشته شده است . طبق آن چه در پیشگفتار کتاب آمده است . این مجموعه گفتارهایی است به گونه نوشتار در آمده اند و اکثر گفتارها هم به مناسبت حادثه جان‌سوز عاشورا ایراد شده است.به همین خاطر است که نویسنده برای کتاب خود عنوان دوم و تکمیلی « گفتارهایی در تحلیل حادثه عاشورای حسینی » را برگزیده است .

فصل اول کتاب؛ دو برداشت از اسلام

نویسنده در اولین فصل کتاب که با عنوان «قرائت قدرت اندیشانه از دین » اگر چه با صراحت اعلام نمی کند اما به شکلی می خواهد از دو برداشت و قرائت از اسلام یاد کند ؛ این تقسیم بندی در کتاب نیست اما در میان سطور آن می توان به این جمع بندی رسید که این تقسیم بندی عبارت است از اسلام علوی و اسلام اموی  یا آن طور که در کتاب آمده است ؛ اسلام مبتنی بر اخلاق  و اسلام مبتنی بر قدرت طلبی .این فصل از نامه ای که عبدالله بن عمر خطاب به یزید بن معاویه شروع می‌شود.نامه ای که فرزند عمر خطاب به یزید شماتت می کند در مورد حادثه عاشورا و مضمون جواب یزید این است که ما به قدرت رسیده ایم و ” به خانه های نو و فرش های گسترده و بالش های روی هم چیده دست یافتیم و برای نگهداشتن آن جنگیدیم و اگر حق با دیگری است پس پدر تو نخستین کسی است که این بنیان را نهاد و حق را از اهلش گرفت”ّ[۲]

در این جملات  می توان دریافت که برداشتی وجود دارد که حق را در خانه نو ، فرش های گسترده و بالش های روی هم چیده می بیند اما این برداشت ، برداشت درستی از حق یا دین اسلام است . تاریخ ادیان نشان می دهد که همواره تمام ادیان دارای قرائت ها و برداشت های متفاوتی هستند ، دین اسلام هم دچار این برداشت ها است ، نویسنده کتاب «فاجعه جهل مقدس » اعتقاد دارد که آن چه در ابتدا باعث دین اسلام را به رشد رساند ، قرائت اخلاق مدار آن است.”اگر دینداری غیرانتخابی و تقلیدی را که اکثر جوامع بدان دچارند را کنار بگذاریم و دقیقا دینداری انتخابی را مطالعه کنیم ،انصافا ادله اکثریت این گونه دینداران بر اساس جاذبه معنویت اسلام بوده است”[۳] همین جذبه معنوی بوده که افرادی مثل سلمان فارسی که راه دور و درازی را درجستجوی حقیقت طی کرده اند در پیامبر اسلام (ص) چیزی می بینند که انگار گمشده خود را پیدا کرده اند.این دسته از پیروان حضرت محمد(ص) وقتی به حکومت هم می رسند ، شیوه ای را در پیش می گیرند که اخلاق بزرگترین شاخصه آن است .به عنوان مثال سلمان فارسی وقتی حاکم مدائن بود ، خانه ای از خود نداشت .مقرری اش را صدقه می داد . این دسته از دین داران اگر به قدرت برسند ، ارزش های دینی را به پای قدرت سر نمی برند و دین را ابزار قرار نمی دهند و در واقع ” نمی گویند اصل حفظ قدرت است و به هر وسیله ای قدرت باید حفظ شود . برای آن ها هدف وسیله را توجیه نمی کند”[۴]

این درسی است که از پیامبر اکرم گرفته اند ، پیامبر اسلام هدف مبعوث شدن خویش را رساندن مکارم اخلاقی به کمال می دانند. او اولین نمونه ی یک رفتار و اخلاق شایسته است ، پس نمی تواند برای رسیدن به پیروزی و قدرت بیشتر سلوک غیر اخلاقی داشته باشد..” در سیاست نبوی اخلاق محور اصلی و عین سیاست است “[۵]

سیاست علوی و دوران حکومت امام علی (ع ) هم دنباله سیاست نبوی بود و در سراسر آن اخلاق علوی حاکم بود و  این گونه که سیاست اسلامی عین اخلاق  است .در مقابل این قرائت و برداشت اخلاق محور از سیاست اسلامی ، قرائت و برداشت دیگری هم از همان ابتدای شکل گیری دین اسلام و زمان دعوت وجود داشت. به عنوان مثال زمانی که پیامبر برای دعوت به خیمه های قبیله بنی عامربن صعصعه می رود، یکی از روسای آن ها به نام مجیره بن فراس می گوید:«سوگند اگر من این جوان را از دست قریش می گرفتم ، با نیروی او قوم عرب را می بلعیدم » این بلعیدن یعنی همان قدرت . همین فرد به پیامبر ی گوید:«آیا قول می دهی که بعد از تو قدرت در دست ما باشد » پیامبر جواب می دهد:« اختیار این امر در دست خدااست »

پیامبر قول و وعده بی دلیل نمی دهد ، او می توانست با قریش یا بنی عامر متحد شود و این قدر برای پیش بردن رسالتش دچار عذاب نمی شد اما سیاست او مبتنی بر اخلاق بود. بعد از پیامبر هم این برداشت مبتنی بر قدرت را داشتند و همه همت خود را به کار گرفتند که قدرت را در دست بگیرند و برای حفظ قدرت از هیچ کار دریغ نکردند ، حتی اگر عملی غیر اخلاقی بود هم انجام می‌دادند،بی اخلاقی های معاویه پس از ماجرای قتل عثمان ریشه در همان توصیه ای دارد که پدرش ابوسفیان در زمان روی کار آمدن عثمان به عنوان خلیفه سوم به بنی امیه کرده بود ، توصیه این بود:«حکومت را مثل کره (توپ) به هم پاس بدهید ،نه بهشتی در کار است و نه آتشی » ابوسفیان نه برای بهشت مسلمان شده بود و نه از ترس آتش.بلکه اسلام را هم وسیله ای برای رسیدن به قدرت می دانست .بازگشت دوباره نویسنده در انتهای این فصل به مکاتبات میان پسر عمر و پسر معاویه شاید می خواهد بگوید که حادثه عاشورا ، محل تلاقی این دو برداشت از اسلام بود؛ برداشتی که اخلاق را محور می داند و برداشتی که قدرت را ….

فصل دوم ؛از اعلی علیین تا اسفل اسفالین

چه نوع دین داری موجب رستگاری است و چه نوع دین داری موجب ظلالت و گمراهی؟ فصل دوم کتاب « فاجعه جهل مقدس می خواهد بین این دو دین داری تفکیک و تفاوت قائل شود.نویسنده در لابه لای کلمات حادثه کربلا را محل برخورد از این دونوع دین داری بر می شمارد . او معتقد است که دین به طور کلی در طول تاریخ یک چاقوی دو لبه بوده اگر درست درک شود آدمی را به اعلی علیین می رساند اما کج فهمیده شود به طور موثری به انسان ضربه می زند و او را تا اسفل اسفالین پایین می آورد. برای همین است که عنوان فصل دوم کتاب «کج اندیشی دینی عامل اصلی در شکل گیری فاجعه کربلا » است.آیت الله محقق داماد در این فصل سعی دارد اثبات کند که خطر دین دار کج اندیش از بی دین مطلق بیشتر است.

 چه چیز ریشه های کج اندیشی دینی را می سازد؟جواب نویسنده ساده است:«دین از رهگذر تعقل و تفهم انتخاب نشود.» این انتخاب کلید واژه اساسی این فصل است که حتی ایمان ، هم بر اساس آن تعریف می شود”ایمان، انتخاب یک مرام با آزادی کامل و معرفت مبتنی بر تدبر عمیق به دور از هرگونه سیطره ، حتی سیطره کاریزماتیک یا عشق است “[۶] کسی که عقیده اش را به دیگری تحمیل می کند، بر او سیطره دارد و تفاوت زیادی با دینی دارد که با آزادی کامل انتخاب شده باشد.دین انتخاب شده با آزادی کامل نقش تربیتی دارد اما در صورت عدم وجود این آزادی مطلق دین گاهی نه تنها موجب رشد نیست که دلیل عقب ماندگی هم می شود همین است.دینی که بدون تحلیل و تحت‌شرایط اجتماعی پذیرفته شده باشد، فرد را اخلاقی و جامعه را انسانی نمی کند.به تعبیر نویسنده”آب سالم اگر به درخت برسد ، درخت رشد می کند اما آب آلوده آن را خشک می کند”[۷]

در ادامه سعی شده است ، با عبارت های قرانی نظیر فی قلوبهم مرضا ، عروه الوثقی و حبل المتین و استناد آن ها به آیه های که این عبارات را شامل می شود نشان داده شود، اگر برداشت از دین درست نباشد نه تنها موجب هدایت نمی شود بلکه باعث ضلالت و سردرگمی می شود ، یعنی ریسمان الهی تنها به درد کسانی می خورد که ویژگی اصلی آن ها هدایت جویی است.

فصل سوم ؛ از اسلام علیه اسلام

نقش نهادی برساخته در دین اسلام برای اداره جامعه در وقوع حادثه کربلا چه بود؟ این سئوالی است که در فصل سوم کتاب جهل مقدس به آن پرداخته است . نویسنده معتقد است که در روزعاشورا اتفاق هایی افتاده بود که در روایت هایی که از جنگ های پیش از ظهور اسلام و در عصر جاهلیت به جامانده ، نظیر آن دیده نمی شود، اتفاق هایی نظیر؛آزار دادن شخص مجروح، غارت اشیا شخصی شخص مقتول، حمله به خیمه گاه شخص مغلوب ، آتش زدن خیمه ها، تاختن اسب بر اجساد و…یعنی ساختار اجتماعی و نوعی اخلاقی که بر اساس رادمردی جاهلی بنا شده بود مانع این وحشی گری بود.

نویسنده اعتقاد دارد که جامعه عرب قبل از ظهور اسلام ، ساختاری قبیله ای داشت و فاقد هر گونه نظام حقوقی منضبط و منسجم بود.انسان ها براساس خصلت های فردی، قومی و عشیره ای زندگی می کردندهیچ تعهد اجتماعی نسبت به قواعد و حقوق عمومی فراتر از آن چه ذکر شد وجود نداشت.رییس قبیله بر اساس روابط خونی و عشیره ای مورد احترام بود و فضایل و رذایل اخلاقی وابسته به روحیه شخص افراد بود.

اسلام که آمد همه چیز عوض شد .حکومتی با محوریت رسول الله (ص) در مدینه شکل گرفت و در نتیجه آن نهادهایی کاملا منسجمی پدیدار گشت تا جامعه مدنی شکل بگیرد.بخشی از این نهادها که با نزول قرآن شکل گرفت در جهان جاهلیت جایی نداشتند . این نهادها پس از رحلت پیامبراکرم(ص) و پایان قدرت مشروع ایشان تبدیل به امری به دست قدرت خلافت شد و این نهادهای حقوقی و سواستفاده  از آن ها در رخداد کربلا نقش آفرینی کرد. این نهادها عبارتند از امامت ، امت و بیعت

امامت اولین نهادی است اسلام بنیان گذاشت . طبق آیات قرآن طبق آن چیزی که به حضرت ابراهیم گفته شد، امامت پیش از استقرار حکومت اسلام ، مقام معنوی بود که برای هدایت خلق  عمل می کرد اما به تدریج مفهوم سیاسی آن ها هم یعنی رییس جامعه هم به آن اضافه شد و به اطاعت مطلق و بی چون و چرا از شخض والی و دارای مقام ولایت معناگرفت ، این  همان مفهمومی است که در قرآن با نام «اولی الامر» یاد شده است.اولی امر مقامی است که خداوند جهت سامان دادن به  امور زندگی دنیوی مردم توام با سعادت اخروی آن ها به افرادی واجد شرایط خاصی اعطا می کند.مقام اولی الامر از ابداعات اسلام بود اما در همه طول تاریخ مورد سو استفاده قرار گرفته است .

نهاد دوم بیعت است ، بیعت با امان و حرمت نقض آن  پس از اسلام مطرح شد، قبل از اسلام معنای دیگری دارد، بیعت در قرآن به دو معنا دارد ۱- به معنای مطلق تعهد ۲- تعهد خاصی که مردم با رییس جامعه منعقد می کنند یعنی تعهد بر وفاداری و پشتیابی

نهاد سوم نهاد امت است ، این نهاد هم پس از اسلام مطرح شد و حفظ وحدت آن اهمیت پیدا کرده و وحدت امت هم از واژه های قرآنی است

این سه نهاد اصطلاحات سیاسی بود که خلفا برای تثبیت پایه قدرت خود به کار می بردند به گونه ای که اطاعت از امام را معادل پیروی از نظام حاکم تعبییر کردند اما نکته ای که در مورد این نهادها مهم است ، مبنای تحقق آن در شرع است .در کلام شیعه اما نه تنها عادل بلکه باید معصوم باشد ، خواجه نصیرالدین طوسی در این باره صحبت کرده است ، علامه حسن بن یوسف بن مطهر از کلام خواجه نصیر دلایلی را استخراج کرده است که عبارتند از

۱- امتتناع تسلسل

۲- حافظ بودن امام نسبت به شریعت

۳- مخالفت با وجوب اطاعت مطلق یعنی اگر امام معصوم نباشد ممکن است خطا از او سر نزند آن گاه خطای او باید مورد انکار مردم قرار بگیرد.

یعنی مفهوم امام یا ولی امر در مفهومی مطلق به کار نمی رود و شکل مطلق آن تنها برای معصوم است اما خلفا با استفاده از این مفهوم از دومفهوم دیگر یعنی بیعت و امت برای حفظ قدرت خود استفاده کردند .یکی از بهانه های آن ها این است که وحدت امت اسلامی نباید از بین برود و هرگونه اعتراض ، شورش و اغتشاش را در راستای تزلزل در جامعه اسلامی می دانند ،آن ها از عبارت شق عصای مسلمین استفاده می کردند که در نهایت به حرام بودن ایجاد تفرقه در امت اسلامی منجر می شود. سئوال این است که در مقابل حکومت استبدادی و حاکم فاسق هم باید سکوت کرد و هر مخالفتی را به سبب ایجاد تفرقه محکوم کرد؟

اگر به واقعه کربلا نگاه کنیم به انحراف این سه نهاد در شکل گیری فاجعه می رسیم . در روایت ها آمده است که ابن زیاد به مسلم بن عقیل گفت:«یا شقی خرجت علی امامک و شقت المسلمین» ، بسیاری از مردم امام حسین (ع) را خارجی یا خارج شده بر امام وقت می نامیدند. سوبرداشت از نهادهای حقوقی در متن دین است که باعث می شود قیام امام حسین (ع) را شورشی غیرقانونی می دانند.به گونه ای که مفسر برای تطهیر یزید نوشت:«حسین به شمشیر جدش کشته شد.»

فصل چهارم ؛ جبر و عزت

در زمان وقوع حادثه عاشورا هنوز نهادکلامی به شکل مستحکم تکوین نیافته بود اما آیت الله محقق داماد اعتقاد دارد که ریشه های این نهادها به ویژه منابع اشعریون قبل از تاسیس در آن چه بعد و قبل از حادثه کربلا رخ داد مشهود است ، یعنی ما در این دوران برای توجیه این حادثه در افکار عمومی  با نهاد کلامی مثل توحید افعالی یا نظریه کسب یا مساله عزت مواجه هستیم که می خواهند مساله کربلا را به خواست خداوند پیوند بزنند.

برخی معتقدند که به وجود آمدن مکتب ها و فرقه های مختلف کلامی بر اساس انگیزه های سیاسی بوده ، به عنوان مثال ماجرای پیوستن مامون عباسی به معتزله و تفتیش عقاید فقها، مفسران و محدثان تضعیف نیروی آن ها بود برای آن که نیرویی مقابل دستگاه خلافت شکل نگیرد.

در مقابل معتزله ، اشعریون قرار داشت که به تعبیر کتاب «یکی از عوامل انحطاط مسلمانان غلبه تفکر اشعری گری بر عقل گرایی است »، محور اصلی این تفکر تعطیل کردن تعقل و تفکر در معرفت دینی است ، به عبارت دیگر مکتب اشعری دین داری بدون تعقل است .این طرز فکر هرگونه اندیشه ورزی و چون و چرا را در محدوده دین مردود و مطرود می داند و دین را بر اساس تحقق اراده و قدرت مطلق حق تعالی تفسیر می کند . احتمال دارد که این نظریه ریشه در تورات داشته باشد که درخت دانایی را درخت ممنوعه می دانست .یکی از میوه های تلخ تفکر اشاعره جبرگرایی است .آن ها مسئولیت را از بشر سلب می کنند و اعتقاد دارند که هرچه اتفاق می افتد کار خداست .

یکی از اصول سیاست بنی امیه ترویج و حمایت از اندیشه ها و باورهایی بود که کردارهای ضددینی و عوام فریبانه آن ها را توجیه می کرد.مثلا عقیده به جبر در زمانی که معاویه می خواست یزید را به عنوان جانشین خود معرفی کند ، دیده می شود، آن ها همه کارها را به خدا منتسب می کردند. وقتی به عمرسعد اعتراض می شود که چرا به سبب حکومت ری ، امام حسین (ع) را شهید کرد گفت:« این کار از جابت خدا مقدر بود» . امویان قضا وقدر را پوششی برای فرار از مسئولیت خود نسبت به جنایات خود قرار داده بودند. مشکل این است که با وجود این که تمام حوادث و رویدادهای جهان بر اساس قضا و قدر الهی است اما به آن معنا نیست که بشر مسئول کارهای خود نیست . امویان قضا و قدر الهی را با مساله مجبور بودن خلط کردند ، قضا وقدر الهی سنت لایتغیر نظام هستی است و نتیجه وجود یک نظام منسجم برپایه نظام هستی علی

اما برداشت امویان و بعدها اشعریون نوعی جبرگرایی داشت که حکومت ظالم را توجیه می کرد. ابوالحسن اشعری بنیانگذار بنیان کلامی اشعری صریحا اعلام کرد که هر مسلمان باید فرمان بردار بی چون و چرای حاکم باشد ، حتی اگر حاکم از دیانت و استقامت در دین بیرون برود . این دیدگاه را با اجتهاد و فقه ممزوج کردند تا یک دیدگاه جبری مسلک ، وجود قدرت را از هرکجا که بیاید الهی می دانست و از نظر فقهی تسلیم بی چون چرای مقابل آن را واجب شرعی می دانست .

غیر از این برخی دیگر از نهادهای کلامی هم وجود دارد که نوعی کج فهمی از مفهوم دین محسوب می شوند که به اختصار درباره آن ها می نویسیم

سواستفاده از نظریه عرفانی تجلی اسماء و صفات

تفکری که پادشاهان و ارباب قدرت سایه خدا یا مظهر قدرت او هستند به نظریه اس در عرفان اسلامی به عنوان تجلی اسماء و صفات الهی طرح و مستند شده است

سواستفاده از توحید افعالی

برخی از عارفان با تفسیر غلط و ناروا از نهاد « توحید افعالی» و تمسک به این نهاد پرمعنا تنبلی و راحت طلبی خود را توجیه کرده اند در حالی که توحید افعالی هرگز منافاتی با مسئول بودن بشر ندارد . حسین بن علی (ع) در گفت و گو با فرزدق این مساله را تبیین کرده است:« کسی که نیت او حق است و تقوا دارد باید به وظیفه اش عمل کند و تکلیف خود را ادا کند ، اگر تقدیر الهی بر همان باشد که دوست داریم ، خدا را سپاسس می گوییم و اگر تقدیر الهی برخلاف امید ما بود برای آن که نیتش حق است و باطنش تقوا اهمیتی ندارد.» یعنی امام سوم شیعیان در ابتدای سفر می گوید که اراده خدا خیر است چه به صورت فتح ، چه به صورت شهادت

این همان «مارایت الا جمیل » حضرت زینت است اما در ادامه  به یزید می گوید که زیبا دیدن من دلیل بی گناهی تو نیست .

سو استفاده از نظریه عزت و ذلت الهی

این نهاد کلامی از این آیه قرآن آمده است:«هر کس را که بخواهی عزت می دهی و هرکسی را که بخواهی ذلت» [۸]

این آیه غزت ظاهری را با عزت واقعی اشتباه می گیرد ، این همان کاری است که یزید پس از واقعه عاشورا در حضور حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) انجام داد

سو استفاده از نظریه کسب

درقرآن مجید آیات زیادی وجود دارد که ظاهر آیه این است که هر مصیبتی بر کسی وارد می شود ، خودش کسب کرده است . متکلمان اشعری از این نظریه استفاده کردند و آن را در خدمت نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیاری انسان قرار دادند .اشعری می گوید :«نظریه معتزلیان مستلزم آن است که بپذیریم آن چه از انسان  در جهت شر سر می زند، خلاف اراده خداوند است یعنی وقوع فعلی در قلمرو خداوند فعلی در خلاف اراده او اتفاق افتاده که این فکر شنیع است.»

خلاصه نظر ابوالحسن اشعری این است که اعمال بشر هم به خداون منصوب است و هم به انسان با این تفاوت که خدا خالق افعال بشر است و بشر کاسب آن  و این گونه انسان مکتسب مقابل انسان خالق قرار می گیرد.

رگه هایی از نظریه کسب قبل از تاسیس مکتب اشعری در جریان عاشورا رخ داد. یزید و امثال او هیبت و قدرت ظاهری را با عزت به معنای واقعی خلط کرده اند .جایگاه حقیقی عزت در قلب است و ربطی به ظاهر ندارد و عزت امام حسین (ع) الهی است ، همواره فزونی دارد و پایان ندارد.

فصل پنجم؛ جهل مقدس، جهل مرکب

در فصل پنجم کتاب به واکاوی مفهوم جهل مقدس و ریشه های آن در فلسفه و منطق اسلامی به ویژه مفهوم جهل مرکب پرداخته می شود.قبل از هرچیز شاید بهتر است این شعر از ابن یمین که در متن کتاب هم آمده است توجه کنیم

آنکس که بداند و بداند که بداند                   اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

آنکس که بداند و نداند که بداند                   با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند

آنکس که نداند و بداند که نداند                 لنگان خرک خویش به مقصد برساند

آنکس که نداند و بخواهد که بداند               جان و تن خود را ز جهالت برهاند

آنکس که نداند و نداند که نداند                   در جهل مرکب ابدالدهر بماند

 فصل پنجم با داستان جوردانو برونو شروع می شود ، داستانی که در مقدمه آمده است و به این نتیجه می رسد که در سراسر جوامع یکی از مهم ترین آفت هایی که جوامع از آن رنج می برند ، جهل مقدس است .

نویسنده جهل را به دو نوع برمی شمارد؛ جهل بسیط و جهل مرکب .جهل بسیط آن است که انسان چیزی را نداند ولی خودش می داند که نمی داند. این جهل نه تنها مضر نیست که بسیار مفید است .تمام فراورده های علمی بشر بر اساس جهل بسیط او بوده و چون می دانسته که نمی داند به دنبال یادگیری می رود، جاهل در جهل بسیط را نمی توان جاهل خواند، چون هم عالم بالفعل است و هم عالم بالقوه …عالم بالفعل است چون به جهل خود آگاه است و عالم بالقوه است چون به سمت آگاهی خواهد رفت.

اما جهل مرکب جهلی است که انسان نمی داند و نمی داند که نمی داند ، این گونه جهل علاج ناپذیر است ، نویسنده کتاب دو عامل را به عنوان دلایل جهل مرکب اعلام می کند :

۱- داشتن علم ناقص : داشتن علمی که کامل نیست از بی علمی خطرناک تر است

۲- داشتن حب و عشق : یک ضرب المثل عربی می گوید کسی که چیزی را دوست دارد کر و کور می شود.

جهل مرکب می تواند جنبه قدسی نداشته باشد اما نوعی از آن است که شخص در جهل می سوزد ولی برای خدا می سوزد این همان جهلی است که نام جهل مقدس به خود می گیرد. جهل هایی که قرآن به مقابله با آن می پردازد همه جهل مقدس هستند . قرآن در آیات مربوط به حضرت ابراهیم، موسی و سامری و داستان طاغوت به جهل مقدس پرداخته است. در جهل مقدس ،شخص جاهل با نهادی به نام «اعتقاد» همراه می شود و اعتقاد جای تفکر را در او می گیرد.به تعبیر قرآن مجید کسانی که گرفتار جهل مقدس می شوند، جاهلانه برای خود خدایی می سازند ، خدایی که ناخودآگاه مجموعه ای از خواسته های خود آن ها است . جهل مقدس وقتی با اعتقادات دینی همراه می شود ممکن است فرد بالاترین جنایت ها را انجام دهد در حالی که گمان می برد که برای خدا و تقرب الی الله انجام داده است .در ادبیات دینی و معارف اسلامی از این به عنوان « عمل بلا علم» یا «عمل بلا بصیره » یاد می کنند.امام علی (ع) این نوع عبادت را مانند الاغی می شمارد که پیوسته دور آسیا می چرخد و چون تفکر ندارد ، هیچ کاه پیش نمی رود.

جهل مقدس جایگاه ویژه ای در بحث های مربوط به عاشورا دارد. نویسنده کتاب اعتقاد ندارد که در روز عاشورا ، کسانی نبودند که به خاطر ثروت یا مقام یا خلاصه انگیزه های مادی به کربلا آمده بودند اما اطمینان دارد که تعداد بیشتری بودند که به خاطر دین داری کج اندیشانه و در راه خدا این جنایت را انجام دادند ، خالد بن غفران شاعر تعبیر زیبایی دارد:« ای اباعبدالله تو را می کشند و با کشتن تو تکبیر می گویند و نمی دانند که با کشتنت هم الله اکبر و هم لا اله الله را کشته اند.»

فصل های ششم و هفتم ؛مغزهای شست و شو شده

در این دو فصل آیت الله محقق داماد قصد دارد نشان دهد که چگونه جهل مقدس در جامعه رواج پیدا می کند او اعتقاد دارد که در آیات قرآن دو کلمه وجود دارد که نشان می دهد که راه انتشار جهل مقدس ، شست و شوی مغزها است ؛استخفاف و استضعاف

در قرآن می بینیم که همان طور که هدایت توسط خداوند انجام می شود، راه ترویج و تزریق جهل هم قدرت نامشروع است .قدرت نامشروع در قرآن چندین تعبیر دارد که واضح ترین آن ها طاغوت است .طاغوت قدرتی است که با نقاب دین مردم را به تاریکی جهل فرو می برد تا بتواند برگرده آنان سوار شود و به اطاعت ساده مردم قانع نیست بلکه می خواهد آن ها را تا مرز بندگی پیش ببرد.

برای آشنایی با مفهوم طاغوت بهتر است این آیه از قرآن را با هم مرور کنیم

الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا[۹]

ترجمه

آنان که ایمان آورده‌اند، در راه خدا مى‌جنگند، و آنان که کافر شده‌اند در راه شیطان. پس با هواداران شیطان قتال کنید که مکر شیطان ناچیز است.

همین طور که در این آیه مشخص است همان طور کسانی در راه جدا مبارزه می کنند ، ایمان به طاغوت هم به گونه ای است که عده ای جانشان را برکف می گیرند و در راه او می جنگند . قرآن نهادینه کردن جهل را از سیاست های قدرت نامشروع می داند ، راه فرو رفتن در تاریکی همان چیزی است که در ادبیات معاصر به آن شست وشوی مغزی می گویند یکی از راه های این شست وشوی مغزی استخفاف است که به معنای پوک کردن مغز است . قرآن یک نمونه از استخفاف را در این حرف های فرعون بیان می کند

وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ

و فرعون در میان قومش ندا داد: گفت: ای قوم من! آیا حکومت و پادشاهی مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخ های] من به فرمان من روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستی موسی را] نمی بینید؟!

أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هَٰذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ

مگر نه این است که من از این کسی که خوار و بی مقدار است و نمی تواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟

فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِکَهُ مُقْتَرِنِینَ

[اگر موسی، عزت، سربلندی، کرامت و شخصیت داشت] پس چرا دستبندهای زرین و طلا بر او آویخته نشده است؟ یا چرا فرشتگانی [برای اثبات نبوتش] همراه او نیامده اند؟

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ

پس او قومش را سبک مغز شمرد [و آنان را با وسوسه و اغواگری فریفت و خوارشان کرد] در نتیجه از او اطاعت کردند؛ زیرا آنان مردمی فاسق و نافرمان بودند.

فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ

چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم، پس همه را غرق کردیم. [۱۰]

فرعون در این عبارات از شیوه های مختلف شست وشوی مغزی استفاده می کند اولین شیوه کوچک کردن طرف مقابل است او می گوید مرا ببینید ، شکوه و عظمت مرا ببینید و موسی را ببینید که چوپان است و لباس گوسفند چرانی برتن دارد چه کسی می تواند حق باشد؟

دومین شیوه او عکس مارکشیدن است ، فرعون می گوید که من خدایم یا خدایی که این شخص می‌گوید ، خدایی که هیچ کس نمی داند کیست ، کجاست و چیست؟ فرعون شکوه ظاهری خود را دلیل خدایی می داند.

قدرت های نامشروع برای تسلیم کردن قلب ها باید کاری کنند که قدرت تفکر و اندیشه از ملت گرفته شود و مردم همان گونه که قدرت می خواهد بیندیشد.

درحکومت اموی هم چنین اتفاقی افتاد ، آن ها از تمام عناصر فقهی و کلامی برای شست و شوی مغزی مردم استفاده می کرد. به عنوان مثال معاویه از سال ۵۱ تا ۵۳ یزید را مسئول برگزاری حج کرد تا این گونه چهره ای دینی و دوست داشتنی از یزید در ذهن مسلمانان بسازد . با شیوه های اموی هم در جنگ صفین و هم در روز عاشورا شاهد جهل مقدس بودیم .

راه فرار از استخفاف پایداری و حفظ قدرت است و این معنای بصیرت در دین همین است .

همان که در بالا اشاره شد ، تعبیر دوم برای شست و شوی مغزی در قرآن ، تعبیر استخفاف است ، ابتدا بهتر است آیه شریفه مربوط به آن را در قرآن بخوانیم

إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً

إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَهً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً

فَأُولئِکَ عَسَى اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفُوراً

ترجمه:

کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بودید»؟ گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم». آنها (فرشتگان) گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید»؟! آنها (عذرى نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.

مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانى که به راستى تحت فشار قرار گرفته اند; نه چاره اى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محیط آلوده) مى یابند.

ممکن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد; و خداوند، عفو کننده و آمرزنده است.[۱۱]

این آیات همان طور که مشخص است مربوط به گفت و گوی فرشتگان مربوط به قبض روح است با برخی از انسان ها ، این انسان ها دچار ظلم به خویشتن شده اند ، ملائکه از آن ها می پرسند که چرا این طوری شده اید ، آن ها جواب می دهند که ما در جهان مستضعف بودیم .این آیات به وجوب و واجب بودن مهاجرت اشاره دارد و این نکته که زمین خدا فراخ و بزرگ است و باید به جایی رفت که از این فشار و استضعاف رهایی یافت.

مهمترین نکته در مورد وجوب مهاجرت آن است که عنصربنیادین برای آن ظلم است نه کفر ، چرا که در بسیاری از موارد مسلمانان در سرزمین های اسلامی بیشتر از سرزمین کفر مورد ستم قرار می گیرند . نکته دوم که  باید مورد توجه قرار بگیرد ، مساله ظلم به خویشتن است (ظالمی انفسهم ) ، ظلم به خویشتن می تواند به دوشکل باشد :

۱- ظلم به خود یعنی تحمل ظلم

۲- ظلم به خود یعنی عدم شکوفا شدن استعداد و ظرفیت انسانی است ، که نتیجه اش همان استضعاف است

بشر دارای استعداد و ظرفیتی است که چنان چه در شرایط محیطی سالم و تحت تربیت درست قرار بگیرد رشد می کند و به کمال می رسدو چنان چه در شرایط نامناسب قرار گیرد ، از آن محروم می‌شود.آن چه از آیه فوق برمی آید ، آن است که خدا ظلم به خویش را نمی پذیرد و اعتقاد دارد که مظلوم در این شرایط خود نیز مقصر است .قرآن در آیه ۲۵۷ سوره بقره افرادی که خودشان طاغوت را برای خود رهبر و کارساز می دانستند و در آیه ۹۷ سوره نساء کسانی که در شرایطی قرار گرفتند که به تدریج در جهل و نادانی و استضعاف قرار گرفته اند را در این زمره برمی‌شمارد.

هر انسان در مقابل قدرت نامشروع و طاغوت سه حالت دارد

۱- می تواند مبارزه کند و جو موجود را تغییر دهد

۲- نمی تواند شرایط را عوض کند اما خودش را می تواند حفظ کند

۳- نمی تواند شرایط را عوض کند اما این بیم هم وجود دارد که نتواند خود را حفظ کند و در اثر تلقینات مروجان جهل وارد ظلمت می شود.

گروه های اول و دوم باید بمانند اما برگروه سوم مهاجرت واحب است

فصل هشتم ؛ اخلاق پیشا دینی

این فصل کتاب به ارتباط میان اخلاق و دین می پردازد، در باور عمومی این است که دین و اخلاق یکی است یا دین است که اخلاق را می سازد اما این طور نیست و رابطه میان دین و اخلاق رابطه ای از نوع وحدت نیست . اخلاق بدون دین می تواند باشد ، دین هم بدون اخلاق می تواند باشد.از نگاه آیت الله محقق داماد اخلاق امری است؛ فرا دینی و پیشا دینی .

اخلاق پیشادینی تربیتی است که اگر با آن وارد دین شوی ، دین نقش اثباتی ایفا می کند، او را به تعالی می رساند اما از بررسی های نقلی ، کلامی و تاریخی می توان به این نتیجه رسید که دین بدون اخلاق متقدم نقش سلبی دارد

قرآن مجید در چند مورد به صراحت  هدایت قرآن و هدایت الهی را مشروط به شرایطی دانسته است، شرایطیی که به صفات نفسانی بشر مربوط است. این مساله را می توان به عنوان مثال در این چند آیه قرآن مشاهده کرد:

ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ[۱۲]

این کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است.

هَٰذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ[۱۳]

این آیات حجت و بیانی است برای (عموم) مردم، و راهنما و پندی برای پرهیزکاران.

همین طور که از آیه برمی آید قران برای همه مردم است اما فقط افراد خاصی که متقین هستند به هدایت و موعظه می رسند.

این تقوی ، تقوی پس از هدایت نیست ، این تقوی متقدم بر دین است. اخلاق پیشادینی است که عبارت است از فطرت سلیم ، آرامش دل و صفای باطن …فطرت سلیم نداشتن موضع قلبی است .قلب باید قبل از ایمان که به معنای عمل مومنانه است.هدایت راه نشان دادن است . راه نشان دادن به غیر از راه انداختن است .هدایت برای کسی که نشسته نیست ، هدایت شامل کسی است که از جای برخاسته و مقصدی را در نظر گرفته است. موعظه هم تنبیه و تذکیر است و غیر از تعلیم است ، مخاطب وعظ شخصی غافل است تا متذکر شود،به یاد آورد.

در مقابل متقین کسانی هستند که به اخلاق پیشادینی متخلق نیستند ، دین برای این ها نه تنها بی اثر است بلکه موجب خسارت است

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ

آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به ستمی نیالودند ایمنی آنها راست و هم آنها حقیقتا هدایت یافته‌اند.[۱۴]

در این آیه با عبارت پوشش ظلم مواجه هستیم، ایمان با پوشش ظلم یعنی چه؟ ظلم و ظلمت از یک ریشه اند، ستمگری هم یکی از مظاهر تاریکی و انحراف از نور است . در این آیه هم ظلم به معنای تاریکی است مبنی بر همراهی یا سوخلق و نفسانیات فاسده است این نوع ایمان به بهشت نمی رسد.این قلب ، قلب مریض است ، این مرض قلب یازده بار در قرآن آمده است.

وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ

و اما آنان که دلهاشان به مرض (شک و نفاق) مبتلاست هم بر خبث ذاتی آنها خباثتی افزود تا به حال کفر جان دادند.[۱۵]

این قلب های مریض به جایی می رسند که در مقابل حرف حق هر چه بیشتر عصیان می کنند تا آن جایی که باشنیدن کلمات حق انگشت در گوش می کنند

وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا

و هر چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم انگشت بر گوش نهادند و جامه به رخسار افکندند (تا مرا نبینند و سخنم را نشنوند) و (بر کفر) اصرار و لجاج ورزیدند و سخت راه تکبر و نخوت پیمودند.

تاریخ ادیان نشان می دهد که اگر انسان ها با خوی خشونت طلبی ، حسد ، هواپرستی ، تفوق طلبی و امثال این ها قدم در راه دین بگذارند، نتیجه دین داری آن ها چیزی جز این نخواهد بود.

ملاصدرا می گوید بعضی از انسان ها در حرکت جوهری خود ممکن است تبدیل به شیطان بالفعل شوند. خلاصه حرف این شعر سعدی است

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

درباغ لاله روید و در شوره زار خس

فصل نهم ؛ از جهل تا عقل

فصل نهم کتاب جهل مقدس به یک سخنرانی در روز معلم اختصاص دارد و عنوان آن در کتاب «جهل و فقر ؛ همزادان شوم » است . این فصل از فصل هفتم کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت با عنوان «آغاز عصر خرد» آغاز می شود. ویل دورانت اعتقاد دارد که دو چیز همواره همزاد، همراه و قرین هم هستند ؛جهل و فقر.هرکجا جهل بوده ، فقر هم بوده وبالعکس هر کجا فقر بوده ، جهل خم بوده اما ویل دورانت پاسخی برای این سئوال ندارد که کدام علت دیگری است .

در قرآن مجید اما جهل ام الفساد است و مایه فقر و فلاکت می شود.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ[۱۶]

ترجمه

و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.

حدیثی از حضرت محمد(ص) است که در آخرین روزهای عمرشان می فرمایند:«من برای امتم نسبت به فقر نگران نیستم آن چه باعث نگرانی من است، سوتدبیر است.» یادمان باشد که پیامبر فقر را با کفر همسنگ می دانند و نمی خواهد آن را نادیده بگیرد ، بلکه پیامبر می خواهند بگویند که فقر معلول سوتدبیر است، یعنی اگر سوتدبیر، اگر جهل را برطرف کنیم، اگرمدیریت علمی را بناکنیم فقیر نخواهیم شد، در جامعه ای که جهل ریشه کن شود ، فقر هم در آن جایی ندارد، در مدیریت علمی عالمان محترمند و حرمت آن ها بر اساس حرمت و کرامت علم است.

این جمله منتسب به حضرت علی (ع) است که :«دو چیز باعث زوال دولت ها و قدرت ها می شود، منزوی ساختن شایستگان و مسلط ساختن سفلگان و اراذل»

البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که جهل مقابل علم نیست بلکه معنای وسیع تری داردو مقابل عقل و تفکر است .ممکن است یک جامعه در علم به معنای علوم تجربی هم پیشرفت کند ولی خالی از معرفت و تفکر باشد ، آن چه موجب رشد انسانی می گردد تفکر وتعقل است و نه صرفا به معنای تکنولوژی و صنعت …به عنوان مثال کشورهای کمونیستی در تکنولوژی بسیار پیشرفت کردند اما چون ایدئولوژی آن ها اشتباه بود ، عاقبت به بن بست رسیدند .

نکته مهم بعدی آن است، جهل در دنیای مادی نقش معذوریت دارد یعنی اگر شخصی از روی جهل و نادانی مرتکب جرمی شود از مجازات معاف می شود اما در آخرت ، جهل خود دلیلی برای عذاب است.

وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ[۱۷]

ترجمه

و گویند: اگر ما در دنیا (سخن انبیا) می‌شنیدیم یا به دستور عقل رفتار می‌کردیم (امروز) از دوزخیان نبودیم.

اهل جهنم می گویند جون تعقل نکردیم ، دوزخی شدیم

فصل دهم ؛ امنیت قضایی

در فصل دهم کتاب فاجعه جهل مقدس به مساله امنیت قضایی و عناصر اصلی آن پرداخته شده است .امنیت قضایی طبق تعریف کتاب عبارت است از «تامین دادخواهی عادلانه برای عموم شهروندان توسط قدرت حاکم »

طبق این تعریف همواره ساختار قضایی اسلامی می تواند مورد مباهات باشد. این سیستم در کنار مسجد جامع که بزرگترین محل اجتماع مردم بوده ، دکه القضا را می گذاشتند تا مردم بتوانند به آن مراجعه کنند و در نزدیکی مردم باشد . درست است که گاهی قدرت روی این تصمیم ها تاثیر می گذارد اما ماهیت سیستم بر یک عدالت استوار بوده است.

سئوال مهم این است که در دادرسی عادلانه کشف حقیقت مهم است یا فصل خصومت؟ در غرب دو رویه وجود دارد، رویه اول رویه حقوقدانان است که قاضی باید در جایگاه بی طرف بنشیند و بر اساس مستندات قضاوت کند ، کار او این نیست که برود و حقیقت را به نفع یکی از طرفین دعوا جمع آوری کند ،رویه دوم رویکرد تعدیلی است . در این رویکرد به قاضی اختیارات مخدودی داده می شود تا در حدود مشخص اقدام به تحقیق و بررسی خارج از دلایل و مستندات ارائه توسط طرفین دعوی کند

به نظر می رسد مستفاد از ادله فقهی آن است که دادرسی اسلامی کشف حقیقت است . یعنی قاضی باید حکمی را دهد که در معرض ارزیابی همگان باشد.

قرآن مجید در خصوص دادرسی صحیح دو تعبیر دارد ؛ یکی «حکم به حق» و دیگری «حکم به قسط و عدل » که به نظر می رسد که هر دو نهاد در تعبیر قرآن مجید به یک معنا بازگشت می کند.

برای قضاوت درست طبق آیات وروایت چند شرط باید برقرار باشد

۱-استقلال قضایی

۲- پاسخ گو بودن دستگاه قضایی

۳-قبول خطا پذیری در آراء

فصل یازدهم ؛اهمیت قم

در این فصل با عنوان «احیای سنت قم؛ اجتهاد و اعتدال»  به مقوله اجتهاد به عنوان راهی برای تجدد فکری در جوامع اسلامی پرداخته شده است و در ابتدا به این مساله اشاره کرده که این روزها رهبران نواندیش سنی هم در این مساله با علمای شیعه همدل شده اند که اجتهاد راهی است برای بازسازی فکری جهان اسلام.

نویسنده اعتقاد دارد که تجددخواهان سنی به جای حل مشکلات فلسفی ، ذوق اجتهادی خود را در زمینه نظام حقوقی و قوانین زندگی اجتماعی بکار بردند چون

۱-جنبش تجددخواهی در عالم اسلام در قبال هجوم اندیشه غربی جنبه تدافعی داشت و فرصتی برای بحث و تفکر فلسفی و بازنگری در مسائل بنیادی فکری باقی نگذاشت.

۲- بسیاری از مشکلات درونی عالم اسلام از ناتوانی مکاتب فقهی کهن در مقابله  با اوضاع متغییر امروز برمی خیزد

۳-انتقاد غربیان از زندگی مسلمانان بیشتر متوجه نظام ها و تاسیسات حقوقی و اجتماعی شان بود و گمان می رفت که اگر این نظام ها و تاسیسات اصلاح شود مخالفان بهانه ای برای تلخ گویی علیه مسلمانان نخواهند داشت.

اما در جهان تشییع اجتهاد همواره جایگاهی بزرگ و سترگ داشته و همیشه عاملی برای تحول بوده حتی در زمانی که پس از سهرودی که برخی اعتقاد دارند رونق تفکر اسلامی به انتها رسیده به اعتبار حرف پرفسور هانری کربن این گونه نبوده …حتی پس از انتقادهای غزالی به ابن سینا هم این مساله شکل نگرفته و ما کسی مثل شیخ طوسی را داشتیم که نخستین کسی بود که عقل را در کنار کتاب و سنت راه وصول به شریعت معرفی کرد و از این رهگذر اجتهاد شیعی را ساختار بخشید.

همین اجتهاد شیعی از نگاه نویسنده رازبقای تفکر دینی در ایران پس از تجددگرایی و افکار آن بود .آیت الله محقق داماد معتقد است که با مقایسه ایران و ترکیه  و این نکته که آتاتورک موفق به دین‌زدایی شد و در ایران این اتفاق نیفتاد به خاطر این است که در میان عالمان سنی به علت انسداد باب اجتهاد ، راهی برای انطباق احکام دین با نیازها و رویدادهای حدید و حل مشکلات روزمره مردم وجود نداشت . در حالی که این راه به روی مجتهدان شیعی گشوده شد.

در همان سال ها در شهر قم یکی از فقیهان نامدار شیعی به نام شیخ عبدالکریم حائری یزدی مدرسه و به اصطلاح سنتی حوزه ای تاسیس می کند که در آن کلاس های فقه، اصول ، تفسیر ، منطق ، فلسفه ، کلام، عرفان ، ادبیات عرب و حتی زبان فرانسه دیده می شود.

اگر بخواهیم روش موسس مدرسه قم را در یک جمله بگوییم می توانیم همه سلوک او را در واژه‌های «اجتهاد و اعتدال» خلاصه کنیم . او در اندیشه های اصولی و فقهی اش نه عقل گرای مفرط و نه متن گرای بی چون چرا است.

ذر سال های ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۰ مدیریت حوزه قم و مرجعیت شیعه در دست آیت الله بروجردی قرارداشت . وی در موارد متعدد نسبت به اقدامات مخالف دین ، به حکومت ایران اعتراض و از انجام آن ها جلوگیری کرد ولی با حرکت های افراطی علیه دستگاه سیاسی حاکم نیز به شدت مخالف بود. پس از فوت آیت الله بروجردی ، حرکت ها و تصمیمات و تصویب قوانین غیر منطبق بر شریعت توسط حکومت با اعتراض حوزه قم مواجه گردید و منجر به بروز انقلاب اسلامی به رهبری اما خمینی (ره) شد.

حوزه علمیه قم وروش اجتهادی آن در طول سال های متمادی کشور را از هجوم افکار و اندیشه های افراطی محفوظ داشته است ، مثل زمانی که علامه سید محمد حسین طباطبایی  از توسعه فکر چپ گرایانه جلوگیری کردند یا آیت الله مطهری که مجتهدی عقل گرا بود به مقابله با افکار سوسیالیستی پرداخت.

فصل دوازدهم ؛ مکتب اجتهادی قم

فصل دوازدهم کتاب به مختصات مکتب اجتهادی قم از نگاه نویسنده کتاب به عنوان یک شاهد عینی می پردازد.طبق آن چه آیت الله محقق داماد می گوید ، حوزه های علمیه سنتی فراوانی در ایران بوده ، حوزه های شیراز ، اصفهان و تهران در دوره قاجار بوده اند، این حوزه ها مکتب های اجتهادی پدید آوردند و کمتر مکتب اجتهادی بود ، در طول تاریخ شیعه تنها حوزه هایی که در آن ها یک مکتب اجتهادی دارای ویژگی های خاص پدید آمده است عبارتند از: حوزه ری که مکتب اجتهادی اهل حدیث در آن پدید آمد ؛ حوزه نیشابور که در آن مکتب قدیمین ابن جنید اسکافی و ابن ابی عقیل عمانی دایر است ؛ حوزه بغداد که در آن مکتب شیخ مفید قرارداشت ؛ حوزه حله که مکتب اجتهادی مخقق حلی و علامه حلی در آن رشد کرده است و بالاخره سه حوزه نجف ، سامرا و قم که هریک مکتب اجتهادی مخصوص به خویش را دارند

حوزه قم عمری کمتر از صد سال دارد و جوان است اما طبق مشاهدات نویسنده دارای مختصات منحصر به فرد زیر بود ( مقطع مورد نظر نویسنده سال های ۳۶ تا ۵۶است .)

۱- قناعت، مناعت و جدیت اساتید و طلاب

۲-نشاط علمی بی نظیر

۳-برحورداری از یک مکتب فقهی منسجم

آیت الله محقق داماد مکتب اجتهادی را به عنوان یک مکتب فقهی دارای مشخصات خاصی می داند که عبارت بود از

۱- ساده نگاری مباحث اصولی و دوری از پیچیده ساختن مباحث

۲- زدودن دقایق فلسفی و عقلی محض از مباحث اصول

۳- برخوردی با مباحاث عمیق و پیچیده اصولی و طل استدلالات جدید برای اثبات رای مختار

۴- توجه به کتاب الله در راس ادله فقهی برای استنباط احکام شرعی

از زمان حضور آیت الله بروجردی در حوزه علمیه قم ، چند ویژگی دیگر هم به حوزه اضافه شد که عبارتند از

۱- بازخوانی و بازنگاری کتب روایی شیعه

۲-اهتمام به استفاده بیشتر از قرآن در اجتهاد

۳-توجه به جایگاه و مقطع تاریحی طرح مسائل فقهی و اصولی

۴- توجه به سایر علوم اسلامی

۵- توجه به تحولات جدید فرهنگی و نیازهای اجتماعی

فصل سیزدهم؛ آن چه یک حکیم می خواهد

«آمال حکیم » عنوان این فصل است ، سئوال اصلی همین است که «آیا فیلسوف در جست و جوی جاه،مال و مقام است و آمال او وصول به چنین مفاهیمی است؟ بی گمان چنین نیست. پس چیست؟

حکما در تعریف حکمت گفته اند:«حکمت عبارت است از تحول انسانی از یک واحد مادی به جهانی عقلانی که با سراسر عالم عینی هماهنگی و برابری دارد.» این درست همان خواسته و مطلوب نهایی انسان ها کامل است اما چه کسی باور می کند که فیلسوفی از رهگذر فلسفه چنان تعالی و تکاملی یابد که تمام اشیاء را آن چنان که هست دریابد؟ و به همین خاطر در تعریف حکمت با افزودن قید « به قدر طاقت بشری» درک حقایق را تا حد امکان محدود کرده اند.

اولین آرزوی جوینده حکمت درک حقایق هستی است ، پس از مرحله ، یعنی آگاهی خود دومین آرمان حکیم آگاه شدن جامعه ای است که در آن زندگی می کتد. چیزی که برای او بالاترین درد و رنج است ، جهل دیگران است.

گاهی این رنج به اوج می رسد زمانی است که جاهلان میدان دار می شوند که کمترین اثر سوء و تالی فاسد آن مهاجرت مغزها از جوامع ات و.ترک وطن یقینل برای این گونه افراد امری تحمیلی و حرکتی قسری است نه با میل و رغبت .ناگفته پیداست که درد دل اهل علم و نظر صرفا مشکلات مادی آنان نیست تا با اختصاص اندکی زرو سیم حل گردد ، بحث حرمت، شرف و کرامت آنان مطرح است .

فصل چهاردهم ؛

فصل چهاردهم کتاب با عنوان «دغدغه حکیمان نسبت به صلح جهانی » با چند سئوال آغاز می شود.آیا می توان گفت که جامعه بشری درعمل،به آرمان اندیشه حقوق بشرو صلح جهانی رسیده است؟ آیا با توجه به تجربیات گذشته ،چشم انداز آینده بشر نوید بخش است؟ و…

نویسنده معتقد است که راه رسیدن به اهداف مقدسی چون صلح میارزه با  عفریت شوم جهل ،به ویژه در لباس قدسی آن است .

شتاب تحولات علمی در عرصه های مختلف تکنولوژیک و بیوتکنولوژیک حیرت آور است اما انکار کردنی نیست که پا به پا و به موازات پیشرفت های محیرالعقول علمی ،نگرانی های جدی اخلاقی و زیست محیطی در خصوص زیست انسان شدت یافته است .

از نظر آیت الله محقق داماد آینده بشر در دست حکیمان است ، هر چند راه طولانی فراروی ماست ولی باز هم این حکیمانند که می توانند برای کوتاه شدن راه چاره بیندیشند.از نگاه او حکمای اسلامی مشکل زیست بشری و علل اساسی تلخ کامی ها،جنگ ها و ویرانی ها را یافته اند .به نظر حکیمان اسلامی ریشه اصلی ناآرامی ها و تلخی های اجتماعی در درون بشر نهفته است و ریشه تمام نابسامانی ها را خلاء اخلاقی می دانند.

دعدعه حکیمان اسلامی شناخت هستی و جایگاه انسان در نظام هستی به عنوان مقدمه ای برای تربیت او بوده است . در قرآن مجید نهادهای آرمانی مانند عقو،صلح ، رحم ، مغفرت ، رحمت ، برادری و صلح وجود دارد که مومنان به تحقق آن ها فرا خوانده شده اند ، همچنین نام هایی برای خدا آمده است که مومنان باید اخلاق و رفتارشان را با آن ها تظبیق دهند. از همه زیباتر نهاد سلا است که یعنی آرامش ، دوستی و آشتی .

فصل پانزدهم؛حکیم از نگاه حکیم

آخرین فصل کتاب «فاجعه جهل مقدس» به موضوع تعریف حکمت و حکیم پرداخته است و در این بررسی نگاه ملاصدرای حکیم  در اولویت است . از جایگاه حکمت در قرآن مجید شروع شده ، این واژه ۱۶ بار در قرآن آمده است که همه آن ها را می توان در سه دسته تقسیم کرد

۱-حکمتی که خداوند به برخی افراد خاص مثل لقمان ، داوود و عیسی داده است

۲-آیاتی که می گوید پیامبر (ص) حکمت را به امت اسلام تعلیم داده است .

۳-دسته سوم آیاتی هستند که حکمت را مختص به کسانی می داند که خدا بخواهد.

 برای مثال برای دسته سوم می توان به آیه اشاره کرد:

 یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۱۸]

ترجمه

خدا فیض حکمت را به هر که خواهد عطا کند، و هر که را به حکمت و دانش رسانند در باره او مرحمت و عنایت بسیار کرده‌اند، و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند.

حکمت در آیه فوق به  «من یشاء» مقید است ، یعنی جکمت جز رحمت خاصه است نه رحمت عامه

صدر المتالهین در آثار مختلف خود به آیه شریفه استناد کرده و به این نتیجه رسیده است که حکمت امری است که دارای مراتب است و تنها یک مرتبه از آن را قابل دستیابی برای تمام افراد بشر دانسته است. او در آغاز مقدمه جلد ششم اسفار، حکمت الهی را این گونه تعریف می کند:« تجدید نطر در حقایق هستی و حقیقت دانستن موجودات غیر مادی» به نظر او حکمت یعنی معرفت هستی جهان و معرفت بایستی انسان؛ این که هستی چگونه است و انسان چگونه باید باشد.

ملاصدرا با توجه به آیات و احادیث معرفن عقلی هستی را بر معرفت تجربی ارجج می داند.ملاصدرا ۵ واژه را در ادبیات اسلامی دارای معانی پسندیده می داند که به انگیزه های سو در آن ها تحریف صورت گرفته است .

۱-فقه :در این واژه تصرف تخصیصی انجام داده است ، معنی فقه را به شناخت فروع بسیار غریبه و آگاهی به علل دقیق و حفظ اقوال و سخن گفتن به درازا در آن ها مختص کرده اند و نتیجه این شده که هرکس تعمق بیشتری در این مباحث داشته است ، فقیه تر است درحالی که فقه در عصر اولیه بر علم طریق آخرت و معرفت دقایق آفات نفس و مفسدات اعمال و توان احاطه بر حقارت و ناچیزی دنیا و شدت آگاهی بر نعمت های نیکان و پاکان و تسلط بر خف قلب اطلاق می شده است .

۲-علم:علم در ادبیات اولیه به معرفت خدا و آیات و افعال او نسبت به بندگان و خلق خدا اطلاق می شد ولی در آن تصرف تخصیصی کردند تا آن جا که این واژه را به علم مناظره با خصم در مسائل مورد اختلاف محدود ساختند

۳- توحید:این واژه امروزه عبارت است از فن کلام و معرفت راه های مجادله و فنون بحث و کیفیت ایراد نقض برطرف مقابل و قدرت بر تکثیر سئوالات و ایجاد شبهات . در الی که توحید در قرون اولیه اسلام به این معنی بود که انسان تمام امور را از خدا ببیند ، چنان دیدنی که توجهش را از اسباب به کلی قطع کند.

۴- ذکر و تذکیر: خداوند قرموده است

وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ[۱۹]

«الذِّکْری»: موعظه حسنه. پند و اندرزی که انسان را به یاد خدا می‌اندازد و موجب تقویت ایمان و افزایش تقوا می‌گردد.

۵- حکمت : امروزه حکیم را بر طبیب ، شاعر، منجم، حتی بر فالگیر اطلاق می کنند در حالی که خداوند جکمت را چنین ستوده است

وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا[۲۰]

حال نوبت آن است که بدانیم از نگاه ملاصدرا حکیم چه کسی است؟

ملاصدرا درتعریف حکیم می نویسد:«بدان که حکیم نزد ما عبارت است از کسی که میان علم الهی و طبیعی و رساضی و منظقی و اخلاقی جمع کند ولی برای دستیابی به آن ها درراه اندیشه ورزی و دریافت عطایی و بخششی  با یکدیگر متفاوتند . راه اخیر فیض الهی است که طریقه اهل کشف و شهود دقیقا همین است اما دیگران اصحاب تفکر و نظرند و تفکر جز درمسائل احکام و احوال و لواجق اجسام کارگر نیست.»

ملاصدرا با این تعریف نام ۵ حکیم را می برد

۱- ارسطو ۲- اقلاطون ۳- سقراط ۴- فیثاغورث ۵- انباذقلس(امپدوکلس)

ملاصدرا در کتاب اسفار ۵ فایده مهم برای حکمت بر می شمارد:

۱- بی نیازی جامع و همه جانبه

۲- فراهم شدن بزرگترین سعادت

۳- جاودانه ماندن بر بهترین حال

۴- همانندی با بلندترین و دورترین قله خیر وکمال

۵- متخلق شدن به اخلاق و خوهای الهی

به جای نقد

 کتاب فاجعه جهل مقدس ،در فصل هایی کتاب بسیار شیرینی است. شاید صفت شیرین برای همچین کتابی که دارد در مورد مباحث دینی صحبت می کند ، صفت عجیبی باشد اما این کتاب شیرین است چون در دنیایی که همه دارند بر طبل نامهربانی می کوبند ، نوایی متفاوت را می نوازد و می گوید آن چه شما بر آن تعصب می ورزید و بر سر آن به خشونت می رسید ، شاید یک ندانستن بیشتر نباشد و شاید نباید به این ندانستن اصرار بورزید که اگر به مرز دانستن برسید ، این همه جنگ و جدل را کنار می گذارید.

کتاب شکل مکتوب گفتار است ، چون متن سخنرانی است برای همین بخش عمده مطالب بر جذابیت کلمات استوار است تا در یک مواجه رودر رو مخاطب مستمع را جلب کند ، برای همین خیلی از بحث های آن از نظر بحث علمی جامع نیست . هر چند کتاب چنین ادعایی هم ندارد که در مورد بحث به جامعیت رسیده است . روش کتاب اسنادی است اما نویسنده کتاب به هیچ وجه حتی نمی خواد ادای بی طرفی دربیاورد، او دلباخته یک قرائت خاص از اسلام و قرآن است و قرائت های دیگر را جهل و محصول اتفاقات سیاسی ، اجتماعی پس از پیامبر اسلام می داند.

افشین خماند


  1-  https://www.irna.ir/news/83482876/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AC%D9%87%D9%84-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B4%D8%AF

[۲] آیت الله محقق داماد، فاجعه جهل مقدس ،۱۳۹۸،ص ۱۱

[۳] همان ،ص۱۲

[۴] همان ص ۱۶

[۵] همان ص۲۰

[۶] همان ص ۳۲

[۷] همان ص ۳۵

[۸] آل عمران  آیه ۲۶

[۹] سوره نسا آیه ۷۶

[۱۰] سوره زخرف از آیه ۵۱تا ۵۵

[۱۱] سوره نسا آیات ۹۷-۹۹

[۱۲] سوره بقره آیه ۲

[۱۳] سوره آل عمران آی ۱۳۸

[۱۴] سوره انعام آیه ۸۲

[۱۵] سوره توبه ۱۲۵

[۱۶] سوره اعراف آیه ۹۶

[۱۷] سوره ملک آیه ۱۰

[۱۸] سوره بقره آیه ۲۶۹

[۱۹] سوره ذاریات آیه ۵۵

[۲۰] بقره ۲۶۹

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «آخ نگفتن»

سایت بدون – آخ کمترین واکنش انسان به درد و رنج است آخ گفتن خیلی …

یک دیدگاه

  1. محمدرضا کیانفر

    .
    آیت‌الله سیدمصطفی محقق داماد عضو فرهنگستان علوم گفت: دین‌گریزی برخی از جهل است باید آگاهی به جامعه تزریق شود.

    آقای داماد،
    دین برای نجات بشر از ترس و جهل اختراع شده است چنانچه جامعه به آگاهی برسد دین خود به خود بلااستفاده می‌گردد.
    الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید، همه مستند در پندار یک هشیار بنمایید.
    ز دعوی هیچ نگشاید اگر مردید اندر دین، چنان کز اندرون هستید در بازار بنمایید.

    سرور گرامی،
    تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که هم‌صدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم:
    ۱٫- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی.
    ۲- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی.
    با تشکر از توجه شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *