سایت بدون – آنهایی که سالها است کنت برانا و کارهای متعدد و متنوع وی را میبینند،شاید به سبب بشدت انگلیسی نشان دادن وی ندانند که او زاده ایرلند شمالی است و تا ۹ سالگی در این کشور میزیست و در آن زمان همراه با خانوادهاش به شهر ردینگ انگلیس کوچ و همانجا اقامت کرد. با این اوصاف او تبعات پیکار شدید نظامی پروتستانهای ایرلند شمالی را که برخلاف کاتولیکها خواستار جدایی این کشور از دولت مرکزی لندن بودند و از درون چنان جنبش خونباری «سازمان ارتش جمهوریخواه ایرلند (IRA)» زاده شد، حس نکرد و بابت آن قربانی نشد . او فقط اخبار آن رویاروییهای مهلک و بمبگذاریها را دورادور تعقیب میکرد و شهر سرد و معمولاً بارانی بلفاست را غرق در آتش مییافت. سرنوشت اجتماعی او هرچه بوده باشد، فیلم اخیر وی به نام «بلفاست» یک کار زندگینامهای پیرامون خود او و روزگار رشد و شکلگیری وی در این شهر است. تفاوت این فیلم با آثاری مشابه این است که «بلفاست» به جای به تصویر کشیدن وسیع تصویر برخورد نظامی سیاسی و چند دههای دولت انگلیس با جمهوریخواهان ایرلند شمالی روی زندگی شخصی برانا تمرکز میکند و با اینکه نمیتواند از ستیز سیاسی فوق بیتأثیر بماند اما وجوه اجتماعی و حقایق فردی و شرح زندگیهای رایج بر سایر امور در آن میچربد. به این ترتیب، ما بیشتر گرفتاریهای عادی و سخت زندگی مردم را میبینیم و نه سایههای خشم تند سیاسی در بلفاست را که ناگزیر به جای جای انگلیس و سایر کشورهای زیرمجموعه بریتانیا (شامل اسکاتلند و ولز) هم بسط یافت.
از دریچه چشم یک کودک
برای شخص کنت برانا هم این یک تغییر تازه و مطلوب است. او را پیشتر در هر قالب متصور و ممکنی دیده بودیم و بخصوص در نقشها و آثار شکسپیر که نقطه شروع کار تقریباً تمام بازیگران خرد و کلان تئاتر و سینمای بریتانیا بوده است. گستردگی نقشهای او از «هنری پنجم» که یک کار شکسپیری است و همچنین کورت والاندر شروع میشود و هرکول پوارو کارآگاه افسانهای ولی خیالی بلژیکی و لارنس اولیویه یکی از غولهای بازیگری بریتانیا را هم دربر میگیرد. گذار برانا به فیلمهای دارای تم سیاسی هم افتاده اما «بلفاست» سیاسیترین کار اوست که البته به سبب تلاش برانا برای ترسیم زندگی دوران کودکی و نوجوانیاش بیشتر به سوی آثاری میل دارد که آنها را زندگینامهای و یا درامهای اجتماعی – تاریخی مینامند. نکته اضافه دیگری که «بلفاست» را از کارهای سیاسی – نظامی و حتی درامهای مورد بحث سوا و تفکیک میکند، این است که ماجراها و اتفاقات را از دریچه چشم کودکی میبینیم که تصویرگر دوران خردسالی خود برانا است. برای ایفای نقش این پسربچه، کودکی به نام جود هیل که اولین مرتبه بازیگریاش را تجربه میکند، انتخاب شده و او با نامدارانی همچون شیریان هیندز و البته جودی دنچ همبازی شده است.
راههای جذب مخاطب
با چنین اوصاف و ابزاری و با گرفتن اکثر تصاویر با روش سیاه و سفید، «بلفاست» شبیه به فیلم مشهور و زندگینامهای سال ۲۰۱۸ آلفونسو کوارون مکزیکی یعنی «روما» شده که آن سال جوایز زیادی منجمله یکی دو مجسمه طلایی اسکار را برد و البته ردپای فیلم مبتنی بر جنگ جهانی دوم «امید و افتخار» ساخته جان بورمن بریتانیایی نیز در «بلفاست» مشاهده میشود. اگر قرار باشد شبحی آشکار از فیلم «روما» و نسیمی ملایم از «امید و افتخار» در یک فیلم ثالث الهام گرفته از آنها متصور باشد و چنان موجودی را قابل خلق بدانیم، آن موجود «بلفاست» است که حالا مثل «روما» به جوایز اسکار امسال بسیار نزدیک نشان میدهد و در همین راستا نیز نامزد ۷ مجسمه طلایی شده است.
ترس تا آخر عمر
سالها حضور در صحنه تئاتر سبب شده برانا نیک بداند که ابزار و راههای جذب مخاطب و مشارکت دادن مردم در یک زندگی اجتماعی چیست و چه باید کرد تا تماشاگران پا به پای نوجوانی پیش بروند که یک دنیا تغییر و تحول و رویداد اجتماعی پیشرو دارد و به هر یک از آنها نگاه ویژهای میافکند. برانا برای مؤثرتر شدن این تأثیرگذاری از صدا و آواهای ون موریسون خواننده و موسیقیسرای قدیمی بریتانیایی هم استفاده میکند و مادربزرگ و پدربزرگ کاراکتر جود هیل هم در رساتر شدن مفاهیم انتقال یافته به تماشاگران شریک و همراهاند. دوربین برانا در اولین سکانس «بلفاست» ما را به محلهای منتقل میکند که محل سکونت کاراکتر جود هیل است و او را «بادی» صدا میزنند (برانا تمایلی نداشته است که از نام کوچک خودش برای این شخصیت استفاده کند). در این محله و در لحظهای که دوربین ما را به آن دعوت میکند، پروتستانهای مخالف دولت لندن و موافق با برقراری نظام جمهوری در ایرلند شمالی آمدهاند تا خانه کاتولیکهای مخالف با خود را به آتش بکشند. صحنه چنان صریح و بیواسطه و بیانگر خشم است که امکان ندارد بادی و هر کودکی از تبار برانا از آن تأثیر وسیع نپذیرد و ترس آن را تا آخر عمر در ذهنش حک نکند. بادی احساس میکند بین فرشته و شیطان و خیر و شر گرفتار آمده و چون معیار و وسیلهای برای گزینش صحیح بین آنها ندارد و توصیههای اسقف پروتستانها به او و همگنانش نیز غیرقابل اعتماد مینماید، بادی در میان رویکردهای متضاد فوق سرگردان میماند.
همیشه خوب باش و خلاف نکن
برانا، پدر و مادرش (با بازی جیمی دورنان و کایت ریونا بالفی) را مردمانی شریف و زحمتکش میانگارد، ولی این را نمیفهمد که چرا همه بزرگسالان دور و بر او اینگونه غرق در زحمت و سرشار از رنجاند و گاهی کینهوار به یکدیگر مینگرند و دلیل این همه تنشهای اجتماعی چیست. بادی میداند مادرش به سبب غیبتهای طولانی مدت پدرش که برای رونق کسب و کار به اینجا و آنجا سفر میکند، موجودی است که باید پرستش کرد زیرا علاوه بر مادری برای او پدری هم میکند و نگاه او به مادرش دقیقاً چیزی از همین دست است اما آدم بزرگهای دور و بر بادی به چیزهای بسیار متفاوتی میاندیشند.
برانا در همین روند دائماً بر توصیفهای اجتماعی پیرامون بادی میافزاید و به عنوان مثال آموزگار اصلی بادی در مدرسه محل تحصیلاش که او را با بازی شیریان هیندز میبینیم، به وی توصیه میکند چطور فارغ از ستیزه کاتولیکها با پروتستانها بر سر استقلال ایرلند شمالی، با یک همکلاسی کاتولیک خود (به نام کاترین با بازی اولایو تنانت) ارتباط تحصیلی موفقی داشته باشد. زمانی هم که جودی دنچ در قالب مادربزرگ بادی میفهمد که چه گفتوگوهایی بین این پسر نوجوان و کاترین برقرار است، به او پول توجیبی میدهد تا با خرید شکلات کاترین و سایر همشاگردیهای خود را شاد کند و از مهلکههای سیاسی و اجتماعی زمان دوری جوید. در این میان حتی کاراکتر مویرا (با بازی لارا مک دانل) به بادی یاد میدهد که چطور از مغازه شیرینیفروشی محل دزدی کند و چند بسته شکلات را کش برود! در عین حال توصیههای دائمی پدر در گوش بادی طنین میافکند که میگوید: «همیشه خوب باش و خلاف نکن و اگر هم نمیتوانی بینقص باشی، پردقت و کم اشتباه باش.»
خط و زخمهای ماندگار
اوج موفقیت برانا در ترسیم همین احساسات و تشریح عواطف انسانی و زندگیهای اجتماعی است که میتواند در بدترین شرایط سیاسی و سوزانترین موقعیتهای اجتماعی و ملتهبترین وضعیتهای شخصی برقرار باشد و رنجهای زندگی مردم عادی را کاهش دهد. انواع فیلمهای سینمایی معروف در جریان این فیلم یا به یاد میآیند و یا تصاویر کوتاه آن از مقابل چشمهای بادی و والدینش رژه میرود و برانا، بادی را در روزی هم که شاهد اجرایی از نمایش معروف و سال نویی «رهاورد کریسمس» در گوشهای از شهر ردینگ است، مقابل دیدگان ما قرار میدهد. برانا همه اینها را میگوید تا از زندگی شیرین و تلخ ایام نوجوانیاش یاد کند و بر تأثیر زیاد یا اندک جنگ حدوداً ۴۵ ساله (و شاید هنوز هم جاری اما پنهان شده) جمهوریخواهان ایرلند شمالی با دولت زیادهخواه لندن پای بفشرد. البته فارغ از هرگونه هدف و تأثیری که او جستوجو میکند، این یک برداشت و آگاهی برگرفته از تماشای «بلفاست» است که به ما میگوید اولاً برانا یک فرد تئاتری صرف بزرگ شده در جوامع مرفه لندن نیست و خط و زخم «IRA» در وجود وی ریشه دوانده و ثانیاً او آن قدر هنرمند و توانا است که میتواند با دور زدن این زخمها بهترین کارهای اجتماعی و خانوادگی و ملودرامها را هم بسازد. برانا قادر است در کارهای جنایی هم استاد باشد و حتی گاهی کمیک بوکی هم بشود و در نقش آدم بد فیلم «تنت» ساخته سال ۲۰۲۰ کریستوفر نولان از آینده به امروز و بالعکس سفر کند و همسفر کوچهای سوررئال هری پاتر هم باشد.
* منبع: Sight and Sound