سایت بدون -«بین تمام نجارهای مرد، من نجار زن شدم و بین تمام نجارهای زن، من همانی شدم که بانمک صحبت میکند.»
این ویدئو حالا ویرال شده است ،داستان زندگی دختری که مشکلش را پذیرفت و آن را تبدیل به قدرت کرد این داستان شقایق است ، شقایق نجار زنی که بانمک حرف می زند ، شقایق یک رفیق پایه دارد به اسم نگین .
در راسته نجاریهای خیابان شکوفه تهران وقتی راه میروید، آن تَه تَه با دیدن دو دختر در لباس نجاری غافلگیر میشوید. دو دختری که هر روز مثل باقی نجارهای آن کوچه به کارگاهشان میآیند و روی تولیداتشان کار میکنند.
یکی از این دو، “نگین نصیری” است که ۲۵ سال دارد و فارغالتحصیل رشته مجسمهسازی از دانشگاه تهران است. او علاوه بر کار نجاری، در حوزه هنرهای تجسمی و روزنامهنگاری و فضای مجازی فعالیت دارد. دیگری، “شقایق جهانبانی” ۲۶ ساله، فارغالتحصیل رشته طراحی پارچه از دانشگاه الزهرا تهران است. او هم در کنار حرفه نجاری، در طراحی لباس برای تآتر، عکاسی برای خانه سینما و شهرداری، چاپ برروی تیشرت و روزنامهنگاری تجربه دارد. در واقع وقتی پای صحبتشان بنشینی، میگویند که بعد از چند سال تجربه و فعالیت روزنامهنگاری و کارهای هنری مختلف به این نتیجه رسیدند که باید برای خودشان کاری راهاندازی کنند.شقایق پیش از این در مصاحبه ای دراین باره گفت:««من قبل از نجاری کارهای زیادی کرده بودم اما همیشه دوست داشتم کاری را انجام بدهم که آنقدر برایم عزیز و لذتبخش باشد که صبح زود به خاطر آن از خواب بیدار شوم. روزهای تعطیل با ذوق در مغازه را باز کنم. کار خودم باشد نه کس دیگری. چیزی که برای من جذاب است درست کردن و به وجود آوردن یک چیز جدید است. یک میز ساده که رنگ میشود خیلی ذوق میکنم که این را من ساختهام. مال من است. کارگرها که برای جابهجاییاش میآیند قلبم میایستد که خراب نشود، رنگش نپرد، این برای من خیلی لذتبخش است که دلواپس کارهایم باشم.»
قدیمیها میگفتند چوب همان درخت است، گوشهای از دل طبیعت که شاید از اصلش جدا می شود و دیگر ریشه ندارد اما همیشه زنده است، گرم است، جان دارد. همین گرمی و کار با چوب اثرش را هم روی زندگی سازندهاش میگذارد.
شقایق میگوید: «هر کسی توی ذهنش هزار جور دعوای ذهنی دارد. من خودم از صبح تا شب فکرهای جور واجوری در مغزم دارم. با آدمها حرف میزنم، بحث میکنم. اما وقتی وارد نجاری میشوم و چوب را در دستم میگیرم چوب یک حال و گرمایی دارد که باعث می شود به هیچ چیز فکر نکنم. لحظهای که یک میز را سمباده میزنم. فقط من هستم و چوب و میز. همین آرامم کرد. شادم کرد.»
نگین و شقایق یک قصه قدیمی هم دارند ،«نگین برای تحصیلات تکمیلی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا پذیرفته شد اما دولت امریکا به او ویزا نداد. بهترین دوستش «شقایق جهانبانی» از شنیدن این خبر حوشحال شد چرا که نگین دیگر از ایران نمی رفت. شقایق می گوید که خیلی افسرده شده بود او می گوید: برای من خیلی سخت بود وقتی فهمیدم نگین در دانشگاه قبول شده است. اما خوشحال شدم که نتوانست ویزا بگیرد.
آفرین به شقایق
چقدر این دختر شیرین با وقار و دوست داشتنی هست بخدا صحبت کردنش خیلی بانمکه خنده هاش و از همه مهمتر بانویی قوی🙏🙏
چقدر این دختر بانمک و شیرین هست واز همه مهمتر قوی عاشق خنده هاش شدم واقعا بشدت قوی