سایت بدون – نوربرت الیاس در کتاب بزرگ اما کم حجم «تنهایی دم مرگ» می نویسد : حل معضل اجتماعی مرگ دشواری خاصی دارد زیرا برای زندگان همدردی و هم ذات پنداری با محتضران بسیار سخت است… اصولا جذابیت الیاس در این است که جامعه شناسی را در عادات جامعه دنبال انسان مدرن تر می خواهد مرگ را از جلوی چشمش دور کند و تا آن جا که می تواند آن را نبیند ، مرگ را به بیمارستان ها، شرکت های کفن و دفن ، شرکت های بیمه می سپارد و مرگ محتمل برایش مرگی زشت در بیمارستان با لوله های بسیار وصل شده به بدنش و دستگاه های پیرامونش است
انسان مدرن تر می خواهد مرگ را از جلوی چشمش دور کند و تا آن جا که می تواند آن را نبیند ، مرگ را به بیمارستان ها، شرکت های کفن و دفن ، شرکت های بیمه می سپارد و مرگ محتمل برایش مرگی زشت در بیمارستان با لوله های بسیار وصل شده به بدنش و دستگاه های پیرامونش است
جهان اما در فیلم #جهانبامن_برقص بیمار است اما نمی خواهد مدرن بمیرد، به دل سنت برمی گیرد، تا تصویر مرگش شبیه نقاشی های قبل از مدرنیته از مرگ باشد، مکان زیبا، خانواده در دور وبرش و ….
اما واقعیت این است که این فیلم ، فیلمی درباره مرگ نیست ، اتفاقا فیلمی درباره زندگی است که چگونه در فاصله با مرگ خودش را تعریف می کند ، آن چه زندگی می دانیم در دنیای مدرن تر سعی دارد قطعیت مرگ را نادیده بگیرد حتی در مرور خاطره ها، آروزها و تسلیها
فیلم جهان با من برقص ، نمایش تقابل واقعیت مرگ به عنوان یک واقعیت ایستا و یکباره با واقعیت زندگی به عنوان یک واقعیت داینامیک و در جریان است و این زندگی برخلاف مرگ یک حادثه بزرگ نیست ، مجموعه ای از حادثه های کوچک است که کنار هم می نشیند و تبدیل به خاطره می شود
زندگی جمع جبری همین خاطره هاست ، خاطره هایی که در جزییات خود هیچ کدام کامل نیست و حتی عشق در آن برخلاف تصور اسطوره ای از عشق ، در واقع در هیچ شکل آن کامل نیست و هر شکلی از عشق هم در ذات خود نقصی دارد
زندگان با مردگان نمی توانند همذات پنداری کنند اما مردگان با زندگان چگونه ارتباط می گیرند ، با همین خاطره ها …به تعبیر نوربرت الیاس برای مردگان ، یگانه راه بقا زندگی درخاطره زندگان است ….یعنی هیچ چیز تمام نمی شد ،همه چیز همیشه هست …اما به آن شرط که به یادش بیاوریم
افشین خماند