درباره نمایش کسوف کاری از ایوب آقاخانی ؛ تأکیدی بر ناامنی جهان



سایت بدون – هنر، فراتر از مرزها خلق می‌شود و می‌خروشد. وطن هنرمند جهان است و از همین هم‌جهانی است که هر کجا دردی هست، هنر به درمانش می‌کوشد. همه ما این سال‌ها، هم‌مصیبت مردمان هم‌زبان و همسایه خویش در افغانستان بوده‌ایم و با دردهایشان درد کشیده‌ایم و در درد‌هایمان البته شریک بوده‌اند. هنر، تبلور این هم‌جهانی بوده است و تئاتر که رسانه رسای روزگار ماست بارها به خلق آن بر صحنه همت کرده است. از این میان نمایش «کسوف» که به نویسندگی و کارگردانی «ایوب آقاخانی» روایتگر زندگی مردی افغان است که با زنی ایرانی به‌ نام ثریا ازدواج کرده است. بی‌وقت نیست اگر به تماشای دوباره این نمایش که در بستر تماشای آنلاین قرار داده شده است، آرزومند آرامش و آسودگی مردمان آن سرزمین دیرین باشیم.
همیشه کسی که تو را می‌خنداند و می‌گریاند، رفیق نیست! یک شکل رفاقت هم به فکر فرو بردن است. تعارف به دیدن دیگران و دیگران را خویش دیدن. خاصه آنکه این دیگران، هم‌سرزمین­ و هم‌زبان‌های دیروز تو و هم زبان‌های امروز تو باشند. نمایش «کسوف» این چنین رفاقتی با مخاطب خود دارد. درد اگرچه درد یک هم‌زبان افغانی است اما آنچه  بیشتر ما را به فکر فرو می‌برد، درد بی‌وطنی است. ملاقات با «میوَند» کسوف، ملاقات­ با همه مردمانی است که آتش جنگ، خرمن آسایش و آرامش آنها را شعله‌ور کرده است، ملاقات با عشق‌هایی است که حتی جنگ هم نتوانست منکرشان باشد. ملاقات با «ثریای» کسوف، ملاقات با مادرانی که امیدوارانه انتظار کشیدند و امیدوارانه انتظار می‌کشند. یک سوی این صحنه، مردی افغان است که بی‌پروا، زن ایرانی آن سوی صحنه را دوست دارد و سوی دیگر صحنه، زنی است که در آرزویی دور، عشق وطن و گلی گم‌شده راضی به هجرت نمی‌شود. کسوف تأکیدی بر ناامنی جهان امروز است. انسان روزگار ما آن قدر بلا دیده است که دربه در چند مترمربع آزادی باشد! این چند متر گاه می‌تواند خط صفر مرزی باشد. خطی که آشکارا باید هویتت را آن سوی و این سوی مرز بگذاری و خودت نباشی. «کسوف»، بازجویی از مرد و زنی است که زیر نوری گزنده به صدایی حمله‌ور پاسخ می‌دهند! صدایی ستیهنده که گاه در شنیدن تلخ‌ترین پاسخ‌ها، شکست می‌خورد و از این شکست، شکنجه می‌شود و فریاد می‌زند. ۵۰ دقیقه صحنه کسوف، مالامال از پرسش‌ها و پاسخ‌هاست. گاهی نامی به ناز پرسیده می‌شود، گاه استنطاق رفتن، گاه دلیلی برای دوست داشتن و گاه حتی معنای واژه‌ای! پرسشگر گاهی پرسشگر است و گاهی پاسخگو و همین رسالت کسوف است که به ما بقبولاند رعایت کنیم تا رعایت شویم. کسوف نه فقط سرگذشت مردی مهاجر و زنی ایرانی که می‌تواند سرگذشت همه ما باشد. قبول که مرزهای جهان در شرف فروپاشی است اما خوب که به نقشه جغرافیای انسانی توجه کنیم آدم‌های این روزگار آن قدر حد و مرز دور خویش کشیده‌اند که تماشای یک میز دو نفره شاید، نوستالژی روزهای نیامده ما بشود!
کسوف شاید بازنوشته این شعر مهدی اخوان ‌ثالث باشد: حکایت دو کفتر که سرگرم دلجویی از یکدیگرند و در اوج خشونت‌ها و غربت‌ها، نومیدانه به رستگاری خویش می‌اندیشند:
غم دل با تو گویم، غار
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
 صدا نالنده پاسخ داد
آری نیست؟‌

ارمغان بهداروند/شاعر

مطلب پیشنهادی

ریشه و داستان ضرب المثل «قاپ قمارخونه‌است»

سایت بدون- قاپ یکی از ۲۶ استخوان پای گاو و گوسفند است که به شکل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *