درس‏هایی که می‏شود از سینمای داریوش مهرجویی آموخت

سایت بدون -سینمای مهرجویی را باید به دوره‏های مختلف تاریخی تقسیم کرد، دوره‏ی همکاری با غلامحسین ساعدی، دوره‏ی هول‏و‏ولا و سردرگمی، دوره‏ی سینمای زنانه، دوره‏ی گریز از گذشته، دوره‏ی مواجهه با عامه‏ی تماشاگران و بعد، تمایل به کیج.

مهرپویا‭ ‬اخوان، داریوش مهرجویی استثنایی‏ترین فیلمساز ایرانی است، کارگردانی با کارنامه‏ی متنوع و پراوج‌و‏فرود که هیچ‏وقت از شکست‏هایش نترسیده و هیچ‏وقت هم مغلوب پیروزی‏هایش نشده است. مرور ۵۰ سال فیلمسازی مهرجویی ما را با کارگردانی خاص روبه‏رو می‏کند، با فیلمسازی که چرخش‏های مختلف و متنوعی در مضمون و فرم داشته، همه‏جور فیلمی را تجربه کرده و هر بار از تجربه‏ی قبلی‏اش دست شسته و سراغ ایده‏ی تازه‏ای رفته است. او احتمالا تنها کارگردانی است که مدام از موقعیت‏های پیش‏ساخته‏ی منتقدین و تماشاگران فرار کرده و هر بار به شکل تازه‏ای به آدم‏ها نگاه کرده. به همین دلیل هم نمی‏توانیم با همان منطقی که «گاو» را تماشا و تحلیل می‏کنیم، سراغ «اجاره‏نشین‏ها» برویم یا «چه خوبه که برگشتی» را بررسی کنیم. این سینمای پرتب‏و‏تاب، هر بار به شکلی با آدم‏های زمانه‏اش روبه‏رو شده و بیشتر از آن تصویری از کارگردانی باهوش و کاربلد نمایش داده است. درس‏هایی که می‏توانیم از سینمای مهرجویی و از خود او بیاموزیم بی‏شمارند.

۱

سینمای مهرجویی را باید به دوره‏های مختلف تاریخی تقسیم کرد، دوره‏ی همکاری با غلامحسین ساعدی، دوره‏ی هول‏و‏ولا و سردرگمی، دوره‏ی سینمای زنانه، دوره‏ی گریز از گذشته، دوره‏ی مواجهه با عامه‏ی تماشاگران و بعد، تمایل به کیج. هر کدام از این دوره‏ها مختصات خودشان را دارند، اما تصویری عیان از مواجهه‏ی روشنفکران ایرانی با واقعیات سرزمین‏شان هم هستند. مهم‌ترین دوره البته همان دوره‏ی اول است، دوره‏ای طولانی و البته بسیار غنی. مراوده با آدم‏های اهل فکر طی یک دهه‏ی مهم تاریخی (از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷) او را وارد وادی‏های مختلفی کرد. مهرجویی هم‏زمان به ایده‏های اگزیستانسیالیستی، عدالت‏خواهی سوسیالیستی، گرایش به سنت و مبارزه با استثمار علاقه نشان داده و این معجون عجیب‌و‏غریب و مغشوش اتفاقا در فیلم‏های او جلوه‏‏ای معقول پیدا کرده‏اند. اگر روشنفکر ایرانی با ملغمه‏ای از این افکار در دهه‌ها‏ی ۴۰ و ۵۰ دست‏به گریبان بوده مهرجویی توانسته با پیدا کردن داستان‏های مناسب دغدغه‏های مختلف‏اش را در سطوح متفاوتی ارائه کند. فارغ از کیفیت سینمایی آثار مهرجویی موفق شده تا پیچش‏های عمیق فکری نسل خودش را عریان کند؛ «آقای هالو» همان‏قدر ضدمدرنیته است که آل‏احمد، «پستچی» همان اندازه درباره‏ی اختگی و استثمار است که ایده‏های ساعدی و چپ‏های زمانه‏اش. همه‏ی اینها آثاری پیچیده‏اند که در نسبتی با دنیای موجود زمانه ارتباط برقرار می‏کنند، به همین دلیل هم اصلا عجیب نیست اگر رد احمد فردید، داریوش شایگان، ژان پل سارتر، جلال آل احمد را در کنار تأثیر از سینمای نئورئالیسم، فیلم‏های اینگمار برگمان، فدریکو فلینی و جهان داستانی بوخنر، زولا، سالینجر و… دید؛ مجموعه‏ای متناقض و متنوع و رنگارنگ از ایده‏های مختلف که در آثار مهرجویی به چشم می‏خورند و سرنخ‏هایی برای درک دنیای پس پشت فیلم‏ها فراهم می‏آورند.

۲

اما مهرجویی هرگز خودش را در خلأ قرار نداده؛ مواجهه‏ی او با سینما با رویکرد کارگردان‏هایی مثل عباس کیارستمی یا سهراب شهیدثالث نبوده است. او بیشتر اوقات از عوامل حرفه‏ای سینما و تئاتر استفاده کرده، به معیارهای بازار احترام گذاشته و فیلم‏هایی ساخته که متعلق به کافه‏ها، سینماتک‏ها و محافل روشنفکرانه نبوده‏اند. در فیلم‏های نامتعارف‏اش هم از قصه‏گویی دست نکشیده و عوامل حرفه‏ای را پس نزده. در دل سینمای واقعا موجود فیلم‏های «خودش» را ساخته است. ستاره‏ها در فیلم‏هایش همیشه نقش داشته‏اند و بهترین فیلمبردارها با او کار کرده‏اند. قصه‏ها گاه آبکی به نظر می‏رسیدند گاه روشنفکرانه اما همیشه پی‏رنگی برای تعقیب وجود داشته. این رویکرد است که فیلم‏های مهرجویی را با وجود تمام اشاره‏های روشنفکرانه‏‏شان برای عامه‏ی مردم جذاب کرده است. او بیشتر از همه می‏داند که فیلم‏هایی مثل «پری» و «آسمان محبوب» فقط شکست‏هایی در عرصه‏ی عمومی نیستند، لغزش‏هایی‏اند که به سرعت جبران شده‏اند.

۳

اما جذابیت سینمای مهرجویی به شیوه‏ی مواجهه‌ی او با قصه برمی‏گردد؛ اینکه او چطور در فیلم‏هایش از ادبیات کمک می‏گیرد. کاری که او می‏کند اقتباس به معنای صرف آن نیست، حتی تطبیق فرهنگی هم نیست. او رمان‏ها و داستان‏ها را واسازی می‏کند، اجزای آن را تکه‏تکه می‏کند و دوباره با منطق تازه‏ای کنار هم می‏چیند. معمولا پیرنگ آثار او قدرتمند است چون رابطه‏ی علی و معلولی آن‌ها از یک بستر ادبی وام گرفته شده اما این اجزا در جهان تازه‏ای سروشکل پیدا می‏کنند. او بیشتر با مصالح ادبی کار می‏کند، با خط کلی داستان، با تک شخصیت‏ها، با رویکردها. همین است که «سارا» با وجود نسبت‏اش با آثار هنریک ایبسن فیلمی است مختص مهرجویی و وابسته به جهان او و مؤلفه‏های سینمای‏اش. «مهمان مامان» با وجود اقتباس از داستان هوشنگ مرادی کرمانی جهان تازه‏ای است که گاه فرسنگ‏ها با دنیای داستان مرادی کرمانی فاصله می‏گیرد. «لیلا» آن قصه‏ای نیست که مهناز انصاریان نوشته و ماهیت‏اش به کلی تغییر کرده. «درخت گلابی» اثری نوستالژیک به شیوه‏ی داستان‏کوتاه‏های گلی ترقی نیست که هویت مستقلی دارد. مهرجویی مهارت خارق‏العاده‏ای دارد در پرداخت داستان‏ برای فیلم، برای تغییر رویکرد جهان ادبی و نزدیک کردن‏اش به جهان سینمایی خاص خودش. او داستان‏ها را درهم می‏آمیزد و یک داستان تازه می‏آفریند، وجوهی را پررنگ می‏کند و وجوهی را کمرنگ و با این دست‏کاری «فیلم» خودش را می‏آفریند. سینمای مهرجویی پر است از این ابتکارات که کمتر درباره‏شان صحبت شده.

۴

مهرجویی استاد میزانسن است. اوج مهارت‏اش را می‏شود در «لیلا» دید، در ساختمانی که با فضا می‏سازد. قصه‏ی فیلم به‏ظاهر یک قصه‏ی آبکی درباره‏ی زن جوانی است که بچه‏دار نمی‏شود. اما مهرجویی این قصه را بدل به آزمون عاشقانه‏ای می‏کند. او دو دنیای متفاوت می‏سازد؛ دنیایی مدرن و دنیایی سنتی و بعد گرما و سرما را در این دو جهان متفاوت نشان می‏دهد،؛ یک‏جا موسیقی است و خنده و خوشی و دیگری درودیوارهاست با رنگ‏های گرم اما سکوت محض. یک‏جا آدم‏ها هستند و مهر و یک‏جا تنهایی است و خلوت. مهرجویی در سکوت، با کمک رنگ‏ها، قاب‏ها، موسیقی و بازی فضا را برای ما کامل می‏کند، نشان می‏دهد که خلأ اصلی چیزی جز عشق نیست و زن، چطور این زندگی را بدل به یک نوع مبارزه‏ی دیوانه‏کننده می‏کند. اما «لیلا» یک نمونه‌ی استثنایی نیست، میزانسن در «گاو» هم حیرت‏انگیز است، از این جهت که چطور ما را با موقعیت خاص مش حسن و اهالی روستا مواجه می‏کند و چطور ذره‏ذره جنون یک آدم و بعد کل جامعه را تصویر می‏کند. اما شاید عجیب‏ترین‏ نمونه «الماس ۳۳» باشد، فیلمی که معمولا از کارنامه‏ی مهرجویی کنار گذاشته می‏شود. اما «الماس ۳۳» از نظر اجرا یک فیلم خارق‏العاده است؛ دکوپاژی پویا دارد، با لحنی خاص که مهرجویی در دهه‏های بعد فقط در لحظاتی به آن نزدیک می‏شود.

۵

و شاید مهم‏ترین وجه داریوش مهرجویی نترسیدن اوست، او هیچ‏وقت از تجربه‏های تازه نترسیده و مدام با شیوه‏های نو روبه‏رو شده. اگر با فیلم جیمزباندی شروع کرده بعد سراغ نئورئالیسم رفته، اگر با فیلم روستایی و ژانر محبوب سینمای عامه‏پسند ایران کار کرده به سینمای تمثیلی هم سرک کشیده. فیلم کمدی ساخته، فیلم اجتماعی تندوتیز هم کارگردانی کرده، ملودرام ساخته و کمدی فارس و حتی کیج هم کارگردانی کرده است. دوره‏ی متأخر او که با «نارنجی‏پوش» شروع شده بیش از هر چیز فقدان سلیقه‏ی او را طی دهه‏های قبل نشان می‏دهد و زیبایی‏شناسی متفاوتی را ارائه می‏کند. او گاه شکست خورده اما دوباره سراغ یک کار تازه رفته است، وقتی پیروز شده از کنار آن گذشته است. فیلمسازی بوده که به شرایط موجود جامعه‏اش واکنش نشان داده و هرگز در خلأ کار نکرده و همین‏ها هم او را منحصربه‏فرد کرده است. داریوش مهرجویی سینماگری است که در هشتاد سالگی هنوز هم جوانی می‏کند و نمی‏ترسد، محافظه‏کار نیست و نمی‏خواهد تسلیم و برده‏ی تعاریف و انتقادها شود. روش خودش را دنبال می‌کند و قصه‏هایش را روایت می‏کند. می‏شود فیلم‏هایش را دوست نداشت یا بابت‏شان افسوس خورد اما نمی‏شود رویکرد شجاعانه‏اش در تجربه‏های نو را از یاد برد.

داریوش مهرجویی کارگردانی بزرگ است و الگویی مناسب برای سینمای ایران.

مطلب پیشنهادی

ده ماده غذایی که از سرطان روده جلوگیری می کنند

سایت بدون با افزایش مرموز موارد سرطان روده بزرگ در جوانان، این مواد غذایی می‌توانند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *