سایت بدون – عمران صلاحی بیش از آنکه طنزنویس باشد، شاعر بود و همین شاعری است که به طنزهای منظوم او حیثیت ادبی بخشیده است. برای آموختن از شیوه طنز سرایی عمران صلاحی، یکی از شعرهای او را سطر به سطر، بازمیخوانیم. این شعر مانند قصیدههایی است که شاعران قدیم در ستایشِ امیران، میساختند.
کسی که در این شعر، ستایش شده است، اربابِ شاعر است و از قضای روزگار، هیچ صفتِ پسندیدهای در او نیست که دستمایه مدح شود غیر از اینکه کچل است.
ببینید عمران صلاحی چگونه، همین سرِ طاسِ ممدوح را موضوع مدح و اغراق و مبالغه کرده است.
قصیده مدحیه حکیم حیفالدین حریر آبادی
ای فروغ فرق تو، خورشیدِ عالمتاب ما
عکس تو با فرمهای مختلف در قاب ما
– آغاز قصیده براعت استهلال دارد، یعنی از همان آغاز معلوم میشود که موضوع شعر درباره چیست. ظاهر کلام نیز خیلی جدی است. اما بعد معلوم میشود که «خورشید عالمتاب» برای خندیدن به کله تاس است.
پیش آن سر، آفتاب از شرم پنهان زیر ابر
نزد آن مخ، از حسادت دربهدر مهتاب ما
– تشبیه پوشیده همراه تفضیل، یعنی برتری دادن سر کچل دوست بر آفتاب
ای غلام برق تو، شمع و چراغ و پیهسوز
وی فدای فرق تو، آلات ما، اسباب ما
– بلافاصله پس از آن برتری دادن کلّه تاس بر آفتاب، ترجیح آن کلّه بر شمع و چراغ و پیه سوز، که بسیار نازلتر از آفتاب هستند طنز آفریده است.
روز، برق آن سر برّاق، رشک آینه
شب، خیال آن سر خلوت، چراغ خواب ما
– آن اغراقهای نامتناسب ادامه یافته است. ضمنا این بیت موازنه دارد.
شد نهتنها باز در وصف سرت، درز دهان
باز شد دروازههای دولت و دولاب ما
– درِ دروازه را میشود بست، درِ دهان مردم را نمیشود بست. یعنی نه فقط من بلکه سراسر شهر از کله تاس تو حرف میزنند.
هرچه ما داریم، ریزیمش به خاک پای تو
مال تو، حتی اگر زاییده باشد گاب ما
– مصرع اول ادعای بزرگی را مطرح میکند که در مصرع دوم، پوچ بودنِ آن معلوم میشود.
چون نشیند روی فرق صاف و شفافت مگس
عاجز از توصیف آن، این طبعِ مضمونیاب ما
– در شعرهای مدیحه، اعتراف به عجز از توصیفِ ممدوح برای بیانِ عظمت اوست. در این بیت، اعتراف به عجز از وصف برای رخدادی مضحک است.
افکنیمش در میان تابه وصف شما
ماهی مضمون اگر افتد سرِ قلاب ما
– دو اضافه تشبیهی (تابه وصفِ شما) و (ماهی مضمون) به خاطر نامتناسب بودنِ مدیحه سرایی با ماهیگیری و آشپزی، طنز آفریده است.
سر به گردون ساید از فخر و شرف، ساس و مگس
چون نشیند لحظهای روی سر ارباب ما
– به جای پرندگان با شکوه و افسانهای مانند همای سعادت، صحبت از نشستن ساس و مگس بر سر ارباب و مفاخره این حشرات است.
گر بگویی بهتر از این کلّه باشد کلّهای
داخل یک جو نخواهد رفت دیگر آب ما
– برتری دادنِ کلّه ممدوح بر تمام کلّهها و یک تهدیدِ آبکی برای کسی که منکرِ این برتری است.
ای فدای کاسه آن کلّه خورشید سوز
کاسه ما، کوزه ما، ظرف ما، بشقاب ما
– در قصاید مدحی، ادعای نثارِ چیزهایی چون جواهرات و مال جان به پای ممدوح رایج است. در این بیت صحبت از ایثارِ کاسه و کوزه و ظرف و بشقاب است!
اینکه بینی در میان پیرهن، ما نیستیم
از تو پر شد جامه ما، کفش ما، جوراب ما
– در مصرع اول سخن از یگانگی عاشق و معشوق است و کمرنگ شدنِ وجودِ عاشق در برابرِ سیطره معشوق، اما مصرع دوم، مضحک بودنِ این ادعا را نشان میدهد. تصویری که تداعیکننده کودکانی است که کارخرابی کردهاند و لباسشان سراسر آلوده شده است.
فرق نورانی تو، دریای ما، عمان ما
چین پیشانی تو، امواج ما، خیزاب ما
– اغراقِ بدون تناسب و توجیهِ شاعرانه طنز آفریده است.
بوسه زد فرق تو را در کوچهای یکدم تگرگ
تلخ شد اوقات ما و خُرد شد اعصاب ما
– در قصاید مدحی، ابراز ناراحتی از حوادث ناگوار و بلایای طبیعی که برای ممدوح پیش میآید مرسوم است. این بیت بیانگرِ همین رسم است اما به خاطر کوچک بودنِ حادثه (اصابت تگرگ به فرق ممدوح) و نیز واکنشِ متظاهرانه شاعر، موجب تحقیرِ ممدوح شده است.
تا فشاند ماه نور و تا کند سگ هافهاف
تا بریزد استخوان در پیش او قصاب ما
– در قصیدههای مدحی رسم بوده که پس از مدح، برای سلامت و توفیق و طول عمر ممدوح، دعا کنند. به این بخش از قصیده تأبیدیه و شریطه میگفتند. در این بیت عمران صلاحی دارد برای دعای طول عمر و توفیق ممدوح مقدمهچینی میکند؛ اما با این تعابیر استهزایی که متضمن تمسخر و تحقیر ممدوح است.
دور بادا آن همایون فرقِ سیمین از گزند
گرد ننشاید بر آیینه و سیماب ما
– این هم دعای طنزپرداز در حق کله کچل و نقرهگونِ ممدوح و استعاره آیینه و سیماب (جیوه) برای اشاره به تاس بودن کله ممدوح
ای که از قاآنی و دیوانِ او دم میزنی
گرچه طبع او روانتر باشد از پیشاب ما
– یکی از رسوم قصیده، مفاخره است. در مفاخره، شاعر مدیحهسرا، به شعر خود افتخار میکند و کاستیهای شعر رقیبان را میگوید. در مصرع دوم این بیت، از طبع روان قاآنی سخن گفته است، اما به چه تشبیهی؟! این مصرع نمونه عالی ذمّ شبیه به مدح است.
گر بخواهد پیش حیفالدین برآرد تیغ نظم
چامهای سازیم تا غرقش کند گرداب ما
– این بیت ادامه همان مفاخره است و استفاده از استعاره گرداب، در تناسب با «پیشاب» در بیت قبل تداعی اغراقآمیز و تصویر طنز خلق میکند.
پیش اشعار «حریر» از جلوه میافتد «ظهیر»
شاهد ما پینههای دستِ پایینساب ما
– این بیت نیز مفاخره دارد و در آن ادعا شده که شعرِ سخنورِ بزرگی چون ظهیر فاریابی در برابر اشعارِ حکیم حیفالدین حریری، از جلوه میافتد. مضحک بودنِ ادعا به جای خود، گواه مدعای مضحک شاعر طنزپرداز نیز ضربه نهایی طنز و تسخر و طعنه را به اعتبار و شخصیت ممدوح وارد میکند.