وصال روحانـی
مترجم
سایت بدون -۲۳ سال بعد از ظهور موفق «پوکمون قرمز و آبی» در امریکا و اروپا، نسلی که آن فیلم فانتزی و مرموز را دیدند، برای انتقال آن خاطره به نسل جدیدتر مشکل دارند ولی نسخه جدید آن با نام «پوکمون: کارآگاه پیکاچو» این انتقال را قدری تسهیل کرده، کافی است جوانترها که حتی ترانه «پوکمون میرود» را نشنیدهاند، از نسل قبل چیزهایی را درباره او و «کارآگاه پیکاچو» بپرسند و سپس به نتیجهگیری بپردازند. رایان رینولدز یکی از بازیگران و صداپیشههای اصلی پوکمون است ولی برخی همبازیان او نیز در این فیلم میدرخشند و جاستیس اسمیت که یک بازیگر زنده است (و نه یکی از موجودات پرشمار مبتنی بر فناوریهای CGI) از آن قبیل به حساب میآید. شاید هم پوکمون جدید را باید ادغامی از همه چیزها دانست و رایان رینولدز که با بازی در نقش «ددپول» فیلمهای کمیک بوکی را هم از ۲۰۱۶ به بعد تجربه کرده است، در همین ارتباط میگوید: من در یک دنیای پس از بمباران اتمی بسر نمیبرم و در نتیجه برخی اطلاعات را درباره پوکمون و کارآگاه پیکاچو دارم اما از برخی خطوط ارتباطی آنها سر در نمیآوردم و ورودیها و خروجیها را نمیشناختم. باید اعتراف کنم که جاستیس اسمیت این جور چیزها را بسیار بیشتر و بهتر از من میشناسد و حتی باید گفت که او در آن جهان زندگی میکند و تنفس و بقای وی وابسته به آن است. به آنها کاترین نیوتون را هم بیفزایید زیرا او نیز در این بازی شریک است و مثل اسمیت در قالب بشری ظاهر میشود که در یک دنیای پوکمونی زندگی میکند. حرفهای هر دو نفر حاکی از نخبه بودن آنها در این زمینه و استادیشان در درک مفاهیم پوکمونی است و بازیهای ویدئویی مرتبط با آن را هم میشناسند. سیکل رشد موجوداتی چون بول باسائور، اسکوئیرتل و چار ماندر در دنیای پوکمون واقعهای عادی اما برای ناظران غریبه چیزی فانتزی و غیرقابل فهم است.
نقطه عطف
اسمیت سه هفته بعد از اکران پوکمون
جدید و تبدیل شدنش به دومین فیلم پرفروش امریکای شمالی و استقرارش در میان
پنج فیلم سودساز نیمه دوم اردیبهشت ماه جهان میگوید: من انواع بازیهای
پوکمونی را تجربه کردهام و ازجمله «پوکمون طلایی» را و حتی نسخه کاملاً
انیمیشنی آن نیز در ذهن من حک شده است. این بخشی از روال رشد من بوده و
برای نسل من یک نقطه عطف است. ما باید از چنان نقطهای به سمت سایر
فرهنگها خیز بر میداشتیم. کاترین نیوتون هم میگوید: نمیدانم، شاید این
یک کار منتج از تفاوت نسلها و تبارها باشد ولی این را مطمئنم که در
سالهای اخیر اکثر نسلها و بیشتر افراد پوکمون را پسندیدهاند. پس از این
همه سال کار و فعالیت در این حرفه یکی از معدود پروژههایی که میبینم
دوستانم دربارهاش به هیجان میآیند، همین پوکمون است. میزان فراگیری و
تأثیرگذاری پوکمون تا طیفهای سنی ۳ تا ۳۰ سال را در بر میگیرد و هر روز
که میگذرد، این اقبال عمومی بیشتر هم میشود.
وجه مشترک
پوکمون
تازه متمرکز بر کاراکتر تیم گودمن است که یک متخصص بیمهگذاری و جوانی ۲۱
ساله است و پس از مرگ مادر و در غیاب پدرش تعالیم و تمرینات پوکمونی خود را
کنار گذاشته است. او روزی میشنود که پدرش هری در زمان تحقیق پیرامون یک
پروژه علمی جان باخته است. او به شهر رایم سفر میکند که در آن مبارزات
پوکمونی ممنوع است و میکوشد چیزهای بازمانده از پدرش را جمعآوری کند. او
در این باره با لوسی استیونز یک خبرنگار زن هم که در پی اوجگیری هر چه
بیشتر است، ملاقات میکند و وجه مشترک آنها شک داشتن به ریشهها و دلایل
مرگ هری است. گودمن هنگام جستوجو در آپارتمان پدرش به یک عروسک پیکاچو وار
که قادر به صحبت است دسترسی پیدا میکند و فقط امثال او میتوانند زبان
این موجود را بفهمد و از آنچه وی میگوید سر در بیاورند. هر دو نفر مورد
تهاجم گروه موسوم به ایپوم و با سلاح گازهای سمی قرار میگیرند ولی جان
سالم به در میبرند و به آرامی این تصور در ذهن تیم و هیدئو یوشیدا که یک
مأمور پلیس است، جا میافتد که شاید هری نمرده باشد.
اسراری تازه
با
این حال فیلمی وجود دارد که حادثه تصادف هری را به نمایش میگذارد و
براساس آن به سختی میتوان باور کرد که هری جان سالم به در برده باشد. در
نقطه مقابل هاوارد کلیفورد که مؤسس شهر رایم است، فیلمی را در اختیار دارد
که نشان میدهد هری پس از آن واقعه سالم مانده است و از طرف دیگر به تیم و
اطرافیانش توصیه میکند که مراقب راجر پسر وی باشند که عملاً اداره شرکت و
کنترل شهر را در دست دارد. این چنین است که تیم و کارآگاه پیکاچو، لوسی و
پسی داک را جذب گروه خویش میکنند و آنها پس از ورود به لابراتواری که هری
در آن به فعالیتهای خود مشغول بود، پی به اسراری تازه میبرند و در پی آن
مشخص میشود که حادثه تصادف هری چگونه شگل گرفته و مقصر ماجرا چه کسی بوده و
اگر پیشتر تصور میشده که«میوتو» بانی این وضعیت بوده حالا کاراکتر گره
نینجا در معرض اتهام قرار دارد.
هماهنگی و تشابه کلی
جاستیس اسمیت
درباره پوکمون و قضایای فوق میگوید: برای جای دادن این همه اتفاق در قالب
فیلم جدید پوکمون واقعاً مشکل داشتیم ولی با طراحی و تمرینات لازم این امر
میسر شد. البته ما باید یک هماهنگی و تشابه کلی در صحنهها و حرکات و توالی
سکانسها به وجود آوردیم و این کار با همت همه نفرات ممکن شد. حالا پوکمون
واقعی به نظر میرسد هر چند فانتزیتر از او فقط خود اوست.
سر رینولدز شلوغ بود
برای
ناظران یکی شدن کاراکتر رایان رینولدز با کارآگاه پیکاچو هم از جالبترین
نکات بوده است. به حرفهای کاترین نیوتون در این خصوص توجه کنید. مشکل ما
در اختیار نداشتن برخی هنرپیشهها در زمان تصویربرداری سکانسهای مختلف بود
که سبب میشد پیوستگی کارها کمتر شود و این بخصوص برای رایان رینولدز صدق
میکرد که برنامههایش زیاد و شلوغ بود و گاهی دو سه روز متوالی به سر صحنه
فیلمبرداری نمیآمد. برای بعضی افراد دیگر هم ما به مشکلاتی برخورد کردیم
اما حجم آنها کمتر بود. از همه جالبتر وقتهایی بود که براساس قصه،
کاراکتر پیکاچو بهصورت یک پرنده روی شانه من مینشست. من هم باید تعادل
خودم را حفظ میکردم و هم راه حرکت به سوی جلو را مییافتم تا کارهای
مطروحه در سناریو و حرفهای من مخدوش و ناقص نشود. در دنیای خیال و
فیلمهای پوکمون، اینها از شیرینترین دردسرها است. بیهوده نیست که پیکاچو
این قدر هوادار دارد. او از خیابانهای خیس باران خورده عبور و در همان
فضاهای سخت نیز نشانههای یک جنایت را کشف میکند.
منبع: Film Digest