کتابخوانی مایه فخر دانسته می شود، یک رویه تبلیغی است که انسان مدرن را انسانی می داند که یک کتابخانه بزرگ در گوشه ای از خانه اش دارد و انسان مدرن تری است که وقتی کتاب های بیشتری را خوانده باشد و زیر جملات مهم آن خط کشیده باشد.
در این تبلیغات فرومایه آدرس اشتباه می دهند ،آن ها جای هدف و وسیله را عوض می کنند، مثل این است که ما مسواک زدن را تبلیغ می کنیم به صرف این که مسواک زدن را خوب بدانیم ، فارغ از این که ما مسواک می زنیم که دندان های سالم تری داشته باشیم و این هدف است
ما کتاب می خوانیم تا عقل سالم تری داشته باشیم و این هدف است و یکی از وسیله های آن کتابخوانی است اما کتابخوانی به صرف کتابخوانی خود یک فاجعه است . اصولا بدتر از کتاب نخواندن ، غلط کتاب خواندن است ، فاجعه های بزرگی در تاریخ بشریت از بزرگتری کتابخانه ها بیرون آمده است
فاشیسم و کمونیسم برای اقناع افکار عمومی نیاز به پشتوانه فکری بزرگی داشتند که از درون کتاب ها بیرون می آمد، چرا راه دور برویم همین داعش هم راه را از درون کتاب ها می جست، چرا که آن ها کتابخوان مطیع می خواستند ، آن که هرچه در کتاب آمده را حجت بدانند
نوچه گی و فاعل بی اختیار بودن در هر کنش انسانی خطرناک است و در امر فرهنگی خطرناک تر!اختیار عقل خود را به نویسنده به ظاهر داناتر و رفع مسئولیت دانایی یک مکانیزم انفعالی برای دوری از رنج نیاندیشیدن است
این ها را ننوشتم تا ندانستن را ارزش بدانم که قطعا ندانستن می تواند جرم باشد وقتی فرصت دانستن باشد ، این را نوشتم که بگویم دانستن هم ارزش نیست وقتی با تفکر فردی همراه نباشد ، اگر منفعلانه باشد.آن چه ارزش است تلاش برای درستتر دانستن است نه الزاما بیشتر دانستن.
خلاصه این که صرف کتابخوان بودن برای هیچ کس مدال افتخار نمی آورد. آن چه مهم است هدف گذاری در کتابخوانی است ، یعنی من این کتاب را در دست گرفته ام که به کجا برسم؟ حتی اگر هدف به سادگی پرکردن اوقات فراغت با زیبایی درون کلمات و روایت باشد ، مثل خواندن یک رمان
افشین خماند