سایت بدون – دوئل خیابانی دو پسر نوجوان که عاشق یک دختر بودند، با مرگ یکی از آنها پایان یافت.
نخستین ساعات بامداد چهارشنبه ۷ خرداد مرد جوانی در حال عبور از کنار باغ متروکهای در نزدیکی پل مدیریت در شمال غرب تهران بود که متوجه صدای نالهای شد. او در گرگ و میش هوا ناگهان متوجه پسر نوجوانی شد که خونین روی زمین افتاده است.
مرد جوان بلافاصله موضوع را به پلیس و اورژانس اعلام کرد و تا رسیدن تیم امداد، جمعیت زیادی دور پسر نوجوان جمع شدند. لحظاتی بعد مأموران کلانتری ۱۳۴ شهرک غرب و امدادگران بالای سر پسر نوجوان رسیدند و در همین حال صدای فریاد زن جوانی به گوش رسید که مدام میگفت: بالاخره پسرم جانش را به خاطر این دختر داد.
با اظهارات زن جوان، هویت پسر زخمی نیز برملا و بلافاصله او به بیمارستان منتقل شد. سهیل از ناحیه ران پا، بازو و قلب بشدت خونریزی داشت و همین موضوع باعث شد تا ساعاتی بعد از انتقال به بیمارستان تسلیم مرگ شود.
گزارش یک قتل
بهدنبال مرگ سهیل، ساعت ۸:۰۹ صبح چهارشنبه، گزارش این جنایت از سوی مأموران کلانتری شهرک غرب به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. در نخستین گام تحقیق مادر سهیل گفت: پسرم قربانی عشقش شد، او مدتی است که با پدرام، پسری همسن و سال خودش اختلاف پیدا کرده است. سهیل برای من زیاد حرف نمیزد اما از صحبتهایش متوجه شدم که دل به دختری بسته است و درگیریاش هم با پدرام سر همین دختر بود. شب حادثه عصبانی و هراسان بعد از یک تماس تلفنی که به نظرم با پدرام بود، خانه را ترک کرد. نگرانش شدم و چندین بار با تلفن همراهش تماس گرفتم اما پاسخ نداد. ساعت حدود دو بامداد بود که از پسرم خبری نشد و من نگران و دلواپس به خیابان رفتم تا شاید خبری از او بگیرم. یکدفعه در کنار باغ متروکهای در زیر پل مدیریت متوجه جمعیتی شدم. خودم را به آنجا رساندم و با بدن نیمه جان پسر ۱۷ سالهام روبهرو شدم.
دستگیری متهم نوجوان
با اطلاعاتی که زن جوان در اختیار تیم جنایی قرار داد، بلافاصله آنها راهی خانه پدرام در محدوده اتوبان باکری شده و پسر ۱۷ ساله را در خانهاش دستگیر کردند. پدرام در تحقیقات اولیه به درگیری خونین و قتل سهیل اعتراف کرد. باتوجه به اینکه سن متهم زیر ۱۸ سال بود به دستور بازپرس شفیعی از شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، پرونده او برای رسیدگی به دادسرای اطفال فرستاده شد.
گفتوگو با متهم
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
قصدم قتل نبود، میخواستم با سهیل صحبت کنم تا دست از سر دختر مورد علاقهام بردارد. من عاشق محیا هستم، وقتی فهمیدم سهیل نیز عاشق او شده زنگ زدم و از او خواستم دست از سر محیا بردارد. اما او اصلاً به حرفهای من توجه نمیکرد.
چرا درگیر شدید؟
تماسهای تهدیدکننده من بیفایده بود و برای همین تصمیم گرفتم با او رودررو صحبت کنم. با هم در باغ متروکهای حوالی پل مدیریت قرار گذاشتیم. باور کنید قصدم کشتن او نبود فقط میخواستم او را راضی کنم که دست از سر محیا بردارد.
پس چرا با خودت چاقو بردی؟
چاقو مال من نبود. درگیری ما که بالا گرفت سهیل چاقویی را بیرون آورد، در درگیری چاقو از دستش روی زمین افتاد. هوا تاریک بود و من خیلی عصبانی بودم. در یک لحظه چند ضربه به او زدم به خودم که آمدم متوجه شدم که سهیل خونین روی زمین افتاده است. ترسیده بودم و پا به فرار گذاشتم.
با محیا چطور آشنا شدی؟
در یک گروه تلگرامی آشنا شدم. همسن و سال خودم است تا به حال هیچ دختری را به اندازه او دوست نداشتم. میخواستم با او ازدواج کنم اما سهیل با حضورش تمام نقشههای مرا بهم زده بود. زندگی من و سهیل به خاطر یک عشق نابود شد.
مطلب پیشنهادی
پایداری باور؛ چرا ما مقابل تغییر در عقایدمان مقاومت داریم
سایت بدون – مقاومت در برابر تغییر باور، که به اثر بازگشتی یا محافظهکاری مفهومی …